خبرگزاری برنا: استندآپ کمدی خصوصی سازی چند سالی است که درحال برگزاری بوده و خوشبختانه ببیننده های زیادی هم دارد، اما مثل ورزش کشتی کج میماند که همه چیز نمایشی است.
گاهی ما در سیاستگذاریها اشتباهاتی را شاهد هستیم، اما گاهی در این سیاستگذاریها عمد را میبینیم.
Commercialization نتیجه اشتباهات در سیاستگذاری های خصوصی در دهه هفتاد شد. وقتی بدون توجه به اصول مدیریت بنگاهداری، آزادی قیمتها، اقتصاد باز و استقرار نهادهای بازار و نظم رقابتی بازار، یک انتقال مالکیت یا به تعبیری خصوصی سازی بهطورکاملا غیررقابتی و گاها سوری وبیهدف انجام میشود، با کمی حساس بودن و بدبینی باید اینگونه تحلیل کرد که خصوصی سازی باهدفهای خاص صورت گرفته و نمیتوان نام این فرآیند را خصوصیسازی گذاشت. اتفاقاتی که انجام شد درحقیقت بهوجود آوردن شرایط برای یکسوداگری بسیارگسترده بود که طی چند سال اخیر شاهد آن بودیم.
اگر بدون تعارف به موضوع خصوصی سازی نگاه کنید، با یک تحقیق مختصر میبینید تمام معاملات انجام شده در این حوزه در نهایت به خصوصیسازی منجر شده است.
وقتی کسی شغلش نجاری نباشد و به وی کارخانه نجاری بسپارید نتیجه اش میشود خرید مواد اولیه بی کیفیت، عدم توانمندی در مدیریت منابع انسانی متخصص در آن صنعت، تولید محصولات بی کیفیت، بالا رفتن بدهیها، زیانده شدن کارخانه و در نهایت ورشکستگی، حذف یک برند با سابقه روشن از چرخه اقتصاد، بیکار شدن کارگران و کارمندان آن کارخانه و ... .
وقتی پایه خصوصیسازی اشتباه نهاده شد، تا ثریا میرود دیوار کج
در علم مدیریت، عنوانی وجود دارد به نام معماری مجدد سازمان که یکی از پرریسک ترین سیاستگذاریها برای یک بنگاه کسب و کار است.
معماری مجدد سازمان زمانی اتفاق میافتد که فرضا شما میخواهید برخی واحدهای سازمانی خود را ادغام، بخشی را حذف و تعداد جدیدی دپارتمان احداث کنید. این تصمیم به ظاهر ساده تاثیرات بسیار زیادی بر پیکره سازمان دارد که از جمله آن میتوان به تعارضات سازمانی محتمل اشاره کرد و اگر درست انجام نشود که غالبا هم اینچنین است، نه تنها برای سازمان موثر نیست بلکه پیش زمینه زوال مجموعه را فراهم میکند، به همین سبب خیلی از استراتژیستها ترجیح میدهند برای چنین سیاست انقلابیای در یک سازمان شرکت موازی برای آن سازمان شکل دهند و کمکم مجموعه قدیمی را حذف کنند. در کشور ما نیز این مساله دقیقا در سطح کلان با سیاستگذاری اشتباه خصوصیسازی برابری میکند.
دولت تصمیم به کوچکسازی و چابک شدن گرفت، تصمیمی که نفس آن کاملا صحیح است، در نتیجه سیاست خصوصیسازی و سیاستهای مشابه آن را برگزید که بر ساختار دولت در حال حرکت پیاده کرد و براساس تجربه و اکثر سیاست گذاریهای مجدد در تمام سطوح این تصمیم با شکست روبهرو شد، راه کار اینچنین بود که دولت ساختار موازی و در سایه شکل دهد و از ساختمان جدید سیاست خود رونمایی کرده و ساختار پیشین را بهطور ناگهانی حذف کند. در آخر هم وقتی قطار جدید روی ریل قرار گرفت، قطار فرسوده که دیگر در مسیر نیست را تکه تکه کرده و بازیافت سیاسی خود را انجام دهد.
دور از انتظار است قطاری که در حال حرکت بوده و قرار نیست بایستد را بتوان بهسازی و بازسازی کرد، خطر اینکار آنقدر زیاد است که میتواند مسافران قطار را به کشتن دهد، پس باید یک قطار جدید را وارد خط کرد.
شیوه خصوصیسازی درسالهای اخیر اغلب بهسبب رد دیون دولت صورت گرفت که اشتباه بوده و باید اصلاح شود. مثال آن این است که اگر شما کالایی (فرضا یک تلوزیون) در منزل دارید، میخواهید آن را از چرخه زندگی خود بیرون بیاندازید و آن کالا هنوز هم کارایی دارد، نباید آن را بهخاطر یک کیسه برنج یا حتی یک بسته چای به فروشگاه موادغذایی خود بدهید، چر که ارزش آن به مراتب بیشتر است.
چهار 1 خطرناک برای اقتصاد ما نیز در راه است. یکهزار و 111 شرکت دیگر در صف خصوصی سازی مثل خانوادهای که دست به خودکشی دسته جمعی میزند. این در صف ماندن برای اقتصاد ما و هریک از این شرکتها حکم پریدن در دره را دارد.
موضوع پیشگویی تقریبا مسالهای رد شده در تمام حوزه است اما قاطعانه میتوان سرنوشت این هزار و 111 شرکت در صف خصوصیسازی را بدون هیچگونه آینده پژوهی حدس زد.
بیکاری، فقر، محصولات بی کیفیت و ورشکستگی برندهای بزرگ ایرانی، نتیجه یک سیاست اشتباه و به ظاهر زیبا است که اگر این سیاست اشتباه همچنان دنبال شود، سرطان خوش خیمی که امروز اقتصاد ما با آن دست و پنجه نرم میکند به بیماری ناعلاجی تبدیل خواهد شد که باید به دنبال تابوتی برای آن بود.