به گزارش گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری برنا، «آباجان» اثری با گروه بازیگری فوقالعاده است در دل درامی به مراتب میانمایه است و شخصیتها درست انتخاب شدهاند و هرکدام خرده داستان کمرنگی مخصوص به خود دارند اما در مجموع فیلم داستان مرکزی مشخصی ندارد و کمتر قصهگو است.
هاتف علیمردانی فیلمسازی است که از نظر سینمایی نوسانات زیادی داشته است. فیلم قبلی او «هفت ماهگی» درامی دمدستی و نخنما بود اما پیش از آن با ساخت «کوچه بینام» توانست داستانی پرکشش را در خانوادهای پایین شهری روایت کند. ساخته اخیر او «آباجان» از جهت دغدغه تاحد زیادی شبیه «کوچه بینام» است. در هردو فیلم با داستان خانوادههایی که باهم زندگی میکنند، دخترانی که قرار است ارتباط با جنس مخالف را تجربه و از خانه کنده شوند و مردانی که ظاهرا نسبت به زندگی خود بیتوجه هستند مواجه میشویم، با این تفاوت که در «کوچه بینام» مرد خانواده با بازی فرهاد اصلانی امور خانواده را راست و ریست میکند اما در «آباجان» با روایت زنانه و مادرانه یک خانواده سنتی و شهرستانی مواجه هستیم.
«آباجان» فیلمی است که برمبنای تنش و هیاهوی کاراکترها شکل گرفته است. مرد در برابر زن، باجناق در برابر باجناق و تعصبات مردانه علیه خواهر. با وجودی که این تنشها در طول فیلم مورد تاکید فیلمساز قرار میگیرند معلوم نیست چرا اساسا چنین تنشهایی بین شخصیتها وجود دارد و از آن مهمتر این که چرا سرنوشت این تنشها با اتفاق نهایی فیلم و انفجار مدرسه به یکباره به پایان میرسد.
«آباجان» فیلمی است که روی کاکل بازیگرانش و از همه مهمتر هنرنمایی بانو معمتمدآریا میچرخد. فیلمنامه بر اساس خرده پیرنگ نوشته شده است و وحدت و انسجام ساختاری ندارد؛ مگر آنکه همه چیز را بر اساس سنتهای خانوادگی ایران معنا کنیم. با این وجود «آباجان» درک محدودی از رئالیسم را به نمایش میگذارد. فیلم تنها واقعیت را به همان صورتی که اتفاق افتاده ارائه داده و به دنبال دراماتیزه کردن این فضای واقعی نیست.
به عنوان مثال «مهمان مامان» داریوش مهرجویی درامی واقعگرا است که علاوه بر نشان دادن رسوم غلط و درست سنتی، آدمها را با رگههای شیدایی و تصورات ذهنیشان به نمایش میگذارد. حسن پورشیرازی، پارسا پیروزفر و امین حیایی در این فیلم شخصیتهایی را با آرزوهای عجیب و غریبشان نمایندگی میکنند و درعین حال فیلم یک خط داستانی طولی عمیق دارد و آن آبروداری مادری است که میخواهد از جلو مهمانهایش در بیاید.
در «آباجان» اما شخصیتهایی داریم که هیچ ستون فقرات محکمی آنها را در کنار هم بند نمیکند. شخصیتها برای مخاطب شناخته شده و در عین حال جذاب هستند اما به هیچ وجه پرداخت داستانی نشدهاند و چون فیلم قصه اصلی و محوری ندارد نمیتواند فیلمی قصهگو باشد. به همین دلیل فیلم به جای آنکه قصه تعریف کند آدمها را رویاروی هم قرار داده و تنش بین آنها میآفریند. تنشهایی که اگرچه در طول یک سکانس پذیرفتنیاند اما در کلیت اثر جز تنشهایی کور و عقیم به قصد هیاهو به راه انداختن کارکرد دیگری ندارند.
در «آباجان» در یک کلام با فقر قصهپردازی روبهروایم و تنها با کاراکترهایی مواجه هستیم که بدون توجیه داستانی مدام به جان همدیگر میافتند. تنشهایی که البته در اجرا و با انتخاب درست بازیگران خوب از آب درآمدهاند. اما با این وجود جای سوال دارد که آیا صرفا با انتخاب درست گروه بازیگر میتوان یک داستان متوسط را نجات داد؟