به گزارش برنا از اصفهان، زن جوان در حالی که دست دختر بچه چهارساله اش را محکم گرفته بود وارد اتاق مشاوره شد و با چهره ای نگران پرسید، خانم شما می توانید به من کمک کنید؟ همسرم چهار سال است که من و فرزندم را به حال خودمان رها کرده و هیچ مسئولیتی در قبال ما نمی پذیرد و واقعاً زندگی بدون حمایت او برایم سخت است، دیگر تحمل این وضعیت را ندارم.
از وقتی که یادم می آید وضع و اوضاع زندگیمان خوب نبود، خانواده ام از نظر مالی در سطح پائینی بودند، من شش خواهر داشتم اما پدرم زیاد از داشتن دخترهایش راضی نبود و می گفت: "اگر به جای این دخترها، خدا به من پسر داده بود کار می کردند و کمک خرجم می شدند." به همین خاطر من و خواهرانم مدام قالی می بافتیم که کمک خرج خانه باشیم و کمی از غُر زدن های او کم کنیم.
15 ساله که شدم با اصرار پدرم به عقد پسری در آمدم که اصلاً او را نمی شناختم، ولی خوب چاره ای نداشتم، چون در بین فامیل ما دختران تا قبل از 16 سالگی باید ازدواج می کردند و در غیر این صورت همه برایش حرف در می آوردند و می گفتند: "حتماً دخترشان عیب و ایرادی دارد که هنوز شوهر نکرده است."
هنوز مدت زیادی از زندگی مشترک من با همسرم نگذشته بود که متوجه رفتارهای غیر معمول شوهرم شدم و فهمیدم که او عقب ماندگی ذهنی دارد و برادرانش هم به علت عقب ماندگی بستری هستند. موضوع را با پدر و مادرم در میان گذاشتم و با مراجعه به دادگاه درخواست طلاق دادم.
بعد از طلاق مشکلاتم چندین برابر شد، خانواده ام می گفتند ما آبرو داریم و باید هرچه زودتر ازدواج کنی، اطرافیان مدام برایم خواستگار پیدا می کردند، خواستگارانی که یا خیلی پیر بودند و یا دنبال زن دوم، بالاخره تحت فشار خانواده و فامیل به ناچار به عقد مردی در آمدم که متاهل بود.
اوایل کاظم آقا رفتارش بامن خیلی خوب بود برایم منزلی اجاره کرد و گه گاهی هم به من سر می زد و کمک خرجی برایم می آورد، مرد بسیار مهربان و خوش قلبی بود و من هم از زندگیم راضی بودم تا اینکه زن اولش متوجه ازدواجش شد و زندگیم را به جهنم تبدیل کرد. من که تازه بچه دار شده بودم و نیاز به مراقبت و حمایت همسرم داشتم با این کار زنش دیگر تنها و بی کس شدم، کاظم آقا از ترس همسرش اصلاً به سراغ من نیامد و من را با این بچه که حالا چهار ساله شده، تنها گذاشت و رفت و هرچه قدر برایش پیغام فرستادم و از او خواستم که به من سر بزند از این کار سرباز زده و هیچ مسئولیتی در قبال من و فرزندش قبول نمی کند و من مانده ام چطور زندگیم را طی کنم دیگر از این وضعیت خسته شدم، تو را به خدا به من کمک کنید و بگوئید چطور می توانم مشکلم را حل کنم.
ازدواج های عجولانه نتیجه باورهای غلط است
خانم اسکندری، کارشناس ارشد مشاوره و مددکاری در خصوص این پرونده گفت: فرهنگ های اشتباه در بین برخی از اقوام و خانواده های سنتی باعث بروز تبعیض جنسیتی بین فرزندان می شود.
وی افزود: این خانواده ها براساس همین فرهنگ اشتباه جنس مرد را برتر می دانند و نسبت به جنس زن دید مثبتی ندارند، که همین کار باعث کاهش عزت نفس و اعتماد به نفس در فرزندان دختر می شود.
به گفته این کارشناس ارشد مشاوره و مددکاری، سطح پائین فرهنگی و اقتصادی برخی از خانواد ها موجب وقوع ازدواج های نادرست و ناصحیح در جامعه شده و علت برخی از طلاق ها و آسیب های اجتماعی نیز همین مسئله است.
وی افزود: از طرفی دیگر یک باور اشتباه در برخی از خانواده ها که معتقدند دختر باید زود ازدواج کند و به خانه شوهر برود چرا که اگر این کار را نکند مردم خواهند گفت حتماً عیب و ایرادی دارد ،موجب شده تا ازدواج های عجولانه و بدون شناخت و بررسی در سنین پائین صورت گیرد.
کارشناس مرکز مشاوره آرامش اظهار داشت: همانطور که ماجرای این زن جوان از نظرتان گذشت وی نیز براساس همین باور غلط و فرهنگ ناصحیح حاکم بر خانواده دوبار ازدواج کرده، که ازدواج اول وی به جدایی کشیده شده و ازدواج دوم نیز در آستانه جدایی است.
اسکندری با بیان اینکه داستان زندگی این زن جوان و امثال آن بایستی درس عبرتی برای خانواده هایی که دارای چنین تفکر و باوری هستند باشد گفت: این گونه خانواده ها باید مطمئن باشند که نتیجه ازدواج های عجولانه و بی حساب و کتاب فرزندانشان و اجبار آنان برای ازدواج زودهنگام چیزی جز عدم رضایت در روابط زناشویی و در نهایت طلاق و جدایی و نابودی یک زندگی که تبعات جبران ناپذیری برای فرزندان طلاق به همراه دارد نخواهد بود.
تهیه و تنظیم: کارشناس رسانه حمید رضا محمدی – اصفهان