به گزارش گروه روی خط رسانه های خبرگزاری برنا؛ محمد کاظمی، نماینده مجلس در یادداشتی برای روزنامه اعتماد نوشت: «هر چند پرداختن به اقدامات آقای احمدینژاد به نوعی مطلوب اوست و بازی کردن در میدانی که وی ساخته است، تلقی میشود ولی به هر حال وی از استمرار برخی از غفلتها حداکثر استفاده را میبرد و به فضاسازی میپردازد لذا با احتیاط و دقت میشود و باید داستان او را مورد کنکاش قرار داد و از همین رهگذر به افزایش آگاهی مردم و مصونیت جامعه از تکرار ظهور امثال او پرداخت.
اتفاقا تا زمانی که این مصونیت حاصل نشده و آخرین میخها بر تابوت عوامگرایی و دورغگویی و بالارفتن از نردبام غوغاسالاری و فریب افکار عمومی و خصوصی کوبیده نشده باشد، نباید از آن عبور کنیم و خسارات عظیم حاصل از آن ماجرا را نشان ندهیم. برخی از حامیان دیروز و اصولگرایانی که در حمایت از آقای احمدینژاد سنگ تمام گذاشتند و در این راه بعضا مرزهای منطق و انصاف و دور اندیشی را درنوردیدند، مایلند موضوع به فراموشی سپرده شود و مسوولیت آن همه خسارتهای مادی و معنوی در آسمان رها شود! جالب این که دیگرانی که به ماجراجوییهای فرقه زنبیلیه پاسخ میدهند، هنوز حاضر نشدهاند که از آن همه حمایت که موجب دوپینگ و بالا آمدن این فرقه شد از مردم عذر بخواهند و به جبران مافات بپردازند.
اما نکته بسیار مهم که هیچکس توان عبور و سکوت بیهزینه از آن را ندارد این است که همه ماجرای ظهور و فرود آقای احمدینژاد شفاف و روشن در برابر دیدگان مردم قرار دارد و جزءجزء آن داستان را مردم کوچه و بازار دیده و شنیدهاند. اینجا یک اتفاق پنهان رخ نداده است، شایعه در گوشی نیست، پردهای روی یک حادثه کشیده نشده است که با شعبدهای توان پوشاندن وقایع هشت سال مدیریت وی وجود داشته باشد. مگر ممکن است مردم فراموش کنند که احمدینژاد را معجزه هزاره سوم لقب دادند، پشت تریبونهای رسمی نوشتههایش را الهام از طرف خداوند خواندند و خواستار درج آن در کتب درسی دانشآموزان شدند؟ اطاعت از او را اطاعت از خداوند دانستند و بعضی از جوانان را چنان به هیجان آوردند که یکی نوشت؛ به بهشت نخواهم رفت اگر احمدینژاد آنجا نباشد!
اکنون چه اتفاقی افتاده است؟ واقعا با تمسک به فرموده بلند امام راحل مبنی بر «میزان حال فعلی افراد است» میتوان از آن همه ماجراهای عجیب و خسارتبار عبور کرد؟ با ایمان و باورهای مردم چه میکنیم؟ چگونه مردم به سخنان امروز ما اعتماد کنند و دلشان نلرزد که چند صباح دیگر همه چیز وارونه نشود؟ آیا حال فعلی افراد میتواند از عرش تا فرش تغییر کند؟ آیا خسارتهای عظیم وارده را میتوان با همین بیان جبران کرد؟ آیا آقای احمدینژاد تغییر کرده است و حال خود را منقطع از حال گذشته میداند؟ آیا از دیگران هم میپذیریم که کشور را تا لب پرتگاه ببرند و پاسخگوی اعمالشان نباشند؟ آیا همین حالا هم او از یک مصونیت نسبی برخوردار نیست که آشکارا تهدید میکند و در بدترین شرایط علم راست مینماید و در تفرقه و مسالهسازی پیشتاز میشود؟ او چه گلی بر سر این مملکت زده است که همچنان آزادانه ترکتازی کند و متعهدان و دوستداران واقعی نظام با همه دلسوزی و اخلاق کریمی که دارند دچار محدودیت شوند؟ این سوالها در عمق جامعه وجود دارد و گزندگیشان لمس میشود، اگر کسی اهل بصیرت باشد.
موضوع هرگز ساده نیست و جز با صداقت و اعتذار و جبران مافات ختم به خیر نمیشود. میتوانیم صادقانه با مردم سخن بگوییم و در جلب اعتمادشان بکوشیم. اگر در این میان مردم را داشته باشیم و به آگاهی و بزرگواری آنان اطمینان کنیم احمدینژاد هیچ کاری نمیتواند بکند و هیچ برگ برندهای در دست ندارد.
مشکل آنجاست که بخواهیم با یک کار غلط به یک ماجراجویی غلط پاسخ بدهیم. مشکل آنجاست که خود را معصوم بدانیم و از اظهار اشتباه وحشت کنیم. واقعیت اصلی آن است که جامعه ما مشکلات بسیار دارد و فرصت بزرگ شدن این حاشیههای مضر را ندارد. باید این پرونده با حداکثر واقعگرایی و صداقت و کیاست و مردم داری مختومه شود. از آسیب دیدگان دلجویی شود و از طریق ایجاد آرامش و ثبات و تفاهم خصوصا میان شخصیتهای دلسوز این پرانتز پر حسرت بسته شود.»