
خبرگزاری برنا لرستان اقتصادی: تعیین چشم انداز برای هر سازمانی در واقع مشخص ساختن مسیریست که سازمان قصد دارد با پیمایش آن به نحو مطلوبتری به اهداف خود برسد.
در واقع چشم انداز هر سازمان، سند استراتژیکی است که با مطالعه آن، هر فرد می تواند دریابد که این مجموعه آیا برنامه ای برای ایحاد تحول و تغییر در جهت نیل به اهداف تعریف شده دارد، یا خیر؟
متاسفانه برخی سازمانها مفهوم "چشم انداز" را با "بیانیه" های متداول سازمانی اشتباه می گیرند!
در حقیقت "بیانیه" یک سازمان، شرایطی است که اکنون درون آن بسر می برد و "چشم انداز" آن رویایی است که سازمان می کوشد با برنامه ریزی، سازماندهی و البته بسیج امکانات خود به آن دست یابد.
سازمانی که "چشم انداز" نداشته باشد در واقع نمی داند از کجا شروع کرده، در کجا قرار دارد و قرار است به کجا برسد!
نمی داند چه داشته، چه دارد و چه چیزهایی در آینده پر افت و خیز خود نیاز خواهد داشت!
بی ربط نیست اگر بگوییم دلیل عدم توانایی برخی سازمانها (چه در بخش خصوصی و چه در بخش دولتی) در ایجاد درآمد پایدار یا جذب اعتبارات لازم همین نداشتن سند راهبردی است!
شاید اگر کمی صریح تر باشیم بتوانیم بگوئیم، وجود برخی مدیران که مجموعه خود را نیازمند داشتن "چشم انداز" های دقیق و بروز شده نمی دانند و یا بصورت فرمالیته مبادرت به ایجاد سند راهبردی دستوری و نه کارشناسی شده نموده اند باعث شده که اغلب سازمانها، نه تصوری از دارائی های درون و برون سازمانی خود دارند و نه کمبودهایی را احساس می کنند که برای رسیدن به آنها استراتژی بکار گیرند!
این مهم می تواند یکی از دلایل عدم توانایی جذب اعتبارات مصوب شده در برخی سازمانهای دولتی باشد که موجب عدم توسعه برخی استانها و شاید درجا زدن های پیاپی برخی سازمانهای دولتی و نیمه دولتی طی سالهای متمادی شده است.
وقتی مدیران میانی یا اجرایی با اهداف و رویکردهای راهبردی سازمان نا آشنا باشند طبیعتا نمی توانند پیکره وجودی پتانسیل های ناشناخته سازمان را شناسایی و موتور محرکه ای برای استفاده از خرده سیستم ها در جهت استراتژی کلان، برای نیل به اهداف میان مدت و بلندمدت سازمان باشند.
این نکته تا بدانجا اهمیت دارد که عدم وجود "چشم انداز" در سازمان بنوعی باعث کاهش سیالیت اطلاعات درون سازمان می شود که این امر منجر به بحرانی بنام بحران ناکارآمدی سیستم های اطلاعاتی در درون سازمان خواهد شد.
آنتروپی منفی در سازمان همواره بدلیل جریان مداوم اطلاعات به درون سازمان، پردازش آنها، ذخیره سازی و تبادل آنها صورت می پذیرد.
مفهوم آنتروپی منفی یا همان حفظ همیشگی و مداوم میزان بالای جریان اطلاعات در سیستم، همان پیش شرط علاقه مجموعه برای ایجاد چشم انداز در سازمان است.
با کمال تاسف، سازمانهای کسل، بی حال، منزوی و ناپویا که اغلب از بودجه های کلان دولتی نیز تغذیه می کنند، بطور معمول هیچگونه تلاشی نیز برای ایجاد "چشم انداز" در سازمان خود نخواهند داشت.
در بخش خصوصی نیز این اتفاق رخ می دهد!اما بدلیل قائم بفرد بودن اغلب بنگاه های کوچک و متوسط اقتصادی در این بخش، و از آنجا که مالک معمولا وظیفه مدیریت و رهبری سازمان را بعهده دارد، سعی خواهد نمود روزنه های اتلاف انرژی یا همان اتلاف اطلاعات را در سازمان خود شناسائی و مهار نموده و مانع ایجاد آنتروپی مثبت شود!
به هر روی، کوتاه سخن آنکه، پاشنه آشیل مدیریت در سطوح عالی سازمانی، شناسایی زیر مجموعه های رخوت زده و ایجاد حرکت در آنهاست!
این حرکت نیز از آنجا آغاز خواهد شد که:
"هر مدیر موظف به ارائه چشم انداز سازمان خود باشد!" به این بهانه هم شناخت ویژه ای از گذشته و حال مجموعه خود خواهد یافت و هم نیازهای آینده اش روشن می گردد.