
«خوک» آخرین اثر «مانی حقیقی» در قالب کمدی گروتسگ با نگاهی سورئال به وقایع، روابط سلبریتیها، قتلهای زنجیرهای، پدیده شبکههای اجتماعی ساختهشده است. فیلمساز کوشیده تا تأثیر تهمتها و انگهای توهینآمیز به صاحبان اثر را در جامعه با چاشنی طعنههایی سیاسی و اجتماعی به نمایش بگذارد.
فیلم خوک نکات قابلتأملی دارد و بر موارد و بخشهای متفاوتی اشاره میکند، یکی از این موارد که در لایههای روئین فیلم مطرح میشود، نکوهش شبکههای اجتماعی است. سکانس آغازین فیلم تصویر چند دختر دبیرستانی است که از طریق اینستاگرام و دیگر شبکههای اجتماعی در جستجوی اخبار شخصی سلبریتیها هستند. فیلمساز در ابتدا به ریشهیابی علل شکلگیری و دامن زدن بر حواشی اطراف سلبریتیها میپردازد و انگشت اتهام خود را بهسوی آنها میگیرد و عنوان میدارد که همین میل برای دریافت اطلاعات جدید از روابط شخصی چهرههای شناختهشده باعث میشود تا افرادی مانند خوک (قاتل)، آنی، ژیلا بایرامی و دیگران برای جذب و بالا بردن فالور یا عضوگیری بیشتر بازار شایعهها را داغتر کنند بهاینترتیب اقدام به محکوم کردن افراد نامآشنا میکنند و آنها را یکطرفه محکوم و مجبور به پاسخگویی میکنند. صدایشان همزمانی شنیده میشود که وارد این زمینبازی شوند. بهاینترتیب «حسن کسمایی» که هیچ صفحه شخصی ندارد و نسبت به آن کاملاً بیگانه است وادار میشود تا برای دفاع از اتهامات واردشده در این فضا واکنش نشان دهد. بهگونهای که در سکانس پایانی از دوست «همایون غنچه» و خانوادهاش میخواهد تا شرح ماجرا را در اینستاگرامش قرار دهند و از مردم بخواهند تا به محل وقوع جرم بیایند و او را تبرئه کنند. جالب اینجاست که مدارک اولیه پلیس برای متهم کردن «حسن کسمایی» نیز از دل همین شبکههای مجازی خارج میشود.
روابط خارج از عرف سلبریتیها و پشتصحنه سینما موضوع دیگر فیلم خوک است. از روابط غیرمتعارف آنها تا محرومیتها و محدودیتهای فیلمسازان. اتفاقی که درباره برخی از چهرههای سینمایی در طول سالها افتاده است. فیلمساز بر این نکته تا کید دارد که این محدودیتها مانند انگی بر پیشانی اشخاص و کارگردانها زدهشده است. آنها نمیتوانند بهراحتی دیدگاههایشان را درباره مسائل اجتماعی، سیاسی در قالب فیلم یا اثر تأثیرگذار بیان کنند. فیلم تأکید میکند که اگر قلم و دوربین را از سازنده اثر بگیرند، اجازه فکر کردن به او ندهند تا اثرش را بسازد فیلمساز در چنین شرایطی مرده است. فیلم به شکلی تمثیلی به جدا شدن سر از تن فیلمسازان اشاره میکند به این مفهوم که اگر سر از تن جدا شود اندیشهای در کار نخواهد بود.
فیلم از افراد مختلف با عقاید متفاوت نام میبرد. ابراهیم حاتمی کیا، رخشان بنی اعتماد، حمید نعمتالله و مانی حقیقی افرادی هستند که قاتل سریالی فیلم آنها را به قتل میرساند. «ابراهیم حاتمی کیا» باوجوداینکه با گروههای قدرت و ثروت همراستا است و کموبیش تمام آثارش به نمایش درآمده، کسی است که همواره نسبت به شرایط، معترض بوده و چهره منتقد سیاسی بهحساب میآید. « رخشان بنی اعتماد» فیلمساز زن سینما است. او کارگردانی است که همواره از محدودیتهای جامعهای سنتی برای زنها فیلم میسازد و نسبت به آن معترض است. این چهره کسی است که همواره مورد سوءظنها و محدودیتها قرار میگیرد. در حقیقت «بنی اعتماد» نماینده زنان فیلمساز ایرانی است که با محدودیتها و مشکلات فراوان آثارشان را میسازند. حمید نعمتالله بهعنوان یکی از چهرههای موفق سینما و مانی حقیقی نیز ازجمله اسامی مطرحشده در فیلم هستند. البته به نظر میرسد حضور این دو نفر به جهت کاهش حساسیتهای احتمالی فیلم و واکنشهای احتمالی مخاطبان، اهالی سینما و سیاسیون بوده است. این مسئله نوعی پنهانکاری و عادیسازی حرفهای فیلمساز بهحساب میآید تا بهراحتی بتواند از مظان اتهامات شانه خالی کند؛ زیرا اشاره به قتلهای زنجیرهای یا آنچه در ظاهر به ذهن میرسد یعنی قاتل زنجیرهای چیزی است که سمتوسوی خاص به فیلم میدهد. یک تسویهحساب شخصی با عناوین گوناگون که در جامعه و روابط اجتماعی، هنری و یا سیاسی به اشکال متفاوت رخ میدهد.
فیلم همچنین اشارات عجیبی به کارکرد و جایگاه پلیس در جامعه دارد. این پلیس تنها زمانی وارد داستان میشود که قتلی رخداده باشد. افراد را بر اساس یک اتهام دستگیر و تا زمانی که قاتل مرتکب قتل دیگری نشده او را در زندان نگه میدارد. زمانی هم که متهم بیگناه تشخیص داده میشود رهایش میکند و دیگر هیچ مسئولیتی بابت اتهامها، شرایط و نگاه جامعه به متهم ندارد بیشک سکانس کابوس حسن کسمایی درباره رها شدن و قدم زدنهای بیحاصل در بیابانی خشک و بیآبوعلف توسط پلیس تأکیدی بر این نکته است. پلیسی که تنها تذکری به تهمت زنندگان در فضای مجازی میدهد و به آن کفایت میکند. نکته دیگر درباره پلیس داستان «بازرس عظمت» ارتباط با خارج از مرزها است. اشاره مرموزی که سازنده اثر از این چهرهها و روابط و یا پیوندهای خونی خانواده آنها در خارج از کشور میدهد. چراکه مادر «عظمت» بازرس پلیس خارج از کشور زندگی میکند. گزیده شدن چشم حسن کسمایی توسط زنبور در زمان بازداشت اگرچه میتواند اشارهای به ضرب و شتم در هنگام بازجویی در زندان باشد اما تأکیدی بر این نکته هم هست که از نگاه پلیس یک متهم هرقدر شخصی موجه باشد، بازهم فردی کریهالمنظر، اوباش و خشونتطلب است و بههیچوجه بیگناه نیست.
خوک لفظ یا لقبی است که معمولاً به دلیل خصوصیات خاص این حیوان برای تخریب به افرادی داده میشود که روابط نامتجانسی در پیش میگیرند. روابطی که در جامعه ما عملی غیراخلاقی و گناه به شمار میآید. آن چیزی که مصداق آن در شعری که خوک هنگام کشتن قربانی آخرش بیان میکند. اینکه «فرمان آمد تا کتیبهای از خون / بر پیشانی خوک کنده شود / آبگینهای رودررویش نهاده شود. تا خوک، خوک بیند / باشد که عشق عاری شود از گناه / گناه که تو باشی خوک و باشد که خوک نباشد / و باشد که خوک نباشد / باشد که خوک نباشد» تأکید بر گناهکار بودن این افراد دارد. در حقیقت قاتل سریالی قصه که ماسک خوک بر صورت دارد، خوکی است که آیینگی میکند خوک بودن مقتولان را و میکوشد تا با از میان برداشتن آنها عشق را از گناه پاک کند. البته این در مورد درباره قتلهای اول توجیهی ندارد و تنها درباره شخصیتهایی مانند سهراب سلیمی، حسن کسمایی و شیوا مهاجر صدق میکند. به نظر این بیان از گناه نیز جهت منحرف کردن ذهن مخاطب و کاهش حساسیت قصه از قتلهای قبلی یعنی حاتمی کیا و رخشان بنی اعتماد بوده است؛ زیرا گناهی که بر ای آنها مترتب است عشق آکنده از گناه نیست بلکه عقاید سیاسی و اجتماعی است که گناه آنها است.
متأسفانه فیلم برخلاف تبلیغات اولیه در شبکههای مختلف و بیلبوردهای تبلیغاتی بسیار خشن است و رده سنی ندارد. فیلم 14- است؛ اما در هیچ کجای فیلم و تبلیغات به این موضوع اشاره نمیشود. این اتفاق بیشک سهوی نبوده و تهیهکننده بهقصد اقبال عمومی در گیشه چنین تصمیمی را اتخاذ کرده است. ازاینرو خانوادهها به جهت دیدن فیلمی کمدی با فرزندان زیر 14 سال خود به سینما میآیند اما به دلیل خشونت بالای فیلم، بهناچار سینما را ترک میکنند. متأسفانه فروش به هر قیمتی سیاست غلطی است که سازندگان فیلم خوک در پیشگرفتهاند که البته به آنهم نائل نشدند.
درمجموع فیلم «خوک» از پیچیدگی کمتری نسبت به فیلم قبلی مانیحقیقی «اژدها وارد میشود» برخوردار بود. این امر بیشک به ذات فیلم و کمدی سیاه آن بازمیگردد. فیلم نقدی آشکار به ساختارهای اجتماعی و کارکرد غلط شبکههای اجتماعی در جامعه دارد. همچنین مناسبات دولتی به مفهوم عام و نسبت دادن عناوین غلط و توهینآمیز به گروههای خاص را تقبیح کرده و ممنوعالکار کردن اشخاص توسط جریانهای پرقدرت آنها را به چالش میکشاند. همچنین روابط غیرمتعارف اهالی سینما، هنر و جامعه روشنفکری را نیز به باد انتقاد میگیرد.