
به گزارش خبرنگار سیاسی خبرگزاری برنا، متن سخنرانی «فاطمه هاشمی»، فرزند رئیس فقید مجمع تشخیص مصلحت نظام، در دومین مراسم ارتحال آیت الله هاشمی به شرح زیر است:
پدر، ای مرا از تو بنیان عمر
به نام توام بسته پیمان عمر
من از تابش تو بلند اخترم
بود خاک پای تو تاج سرم
در پایان روز 19 دی ماه 95 مانند هر روز قصد رفتن به خانه پدری را داشتم ولی گویی دیگر چنین رفتنی نخواهد بود و من آنرا نمیدانستم.
خداوندا، ایزدا، پروردگارا
چه شد که همه سراغ پدر را از من میگیرند.
نمیدانم خود را چگونه به بیمارستان رساندم. در خیابانهای اطراف بیمارستان جمعیت گریان، مضطرب را میدیدم که با زبان بیزبانی میگفتند: «اللهم انا نعلم منها الا خیر و انت اعلم بها منا» و تنها چیزی که به فکرم خطور نمیکرد رفتن او بود و فقط صدا و نگاه او را در ذهن خود مرور میکردم که امروز چندین بار با او صحبت کردم دیروز ساعتها در کنار او بودم با خود میگفتم خدای مهربان چه اتفاقی افتاده است و میخواستم که هرچه سریعتر به او برسم و در کنار او آرام بگیرم اما نمیدانستم که او در کنار خداوند آرام گرفته.
با ورود به حیاط بیمارستان خبری را شنیدم که قابل باور نبود چرا؟ چگونه، مگر میشود. با خود میگفتم دروغ است، دروغ. زمانی که بر بالای سر پدر نازنینم رسیدم دیگر همه چیز تمام شده بود و دنیا بر سرم خراب شد. سر او را در بغل گرفتم و از او میخواستم که جوابم را بدهد زیرا هیچگاه نشده بود که او را صدا کنم و جوابی نشنوم. این اولین باری بود که احساس کردم جوابم را نمیدهد. نه این اشتباه بود او باز هم جوابم را داد. با لبخندی که همیشه بر لبش بود و با آرامشی که تمام وجودش را پس از 60 سالگی خستگی و ناآرامی، مبارزه، گرفته بود جوابم را داد و گفت به خداوندی خدا راحت شدم، راحت از این همه نفاق، دورویی، پلیدی، تهمت و افترا، حسادت، خیانت.
منم که جور و جفا دیدم و وفا کردم
تویی که مهر و وفا دیدی و جفا کردی
و انگار در حال و هوای و آسمانی بود و جمله مولایش علی بن ابی طالب را بر زبان میآرود. فزت و ربالکعبه