
اینکه حسرت قهرمانی تیم ملی فوتبال ایران 47 ساله شد و ما نتوانستیم فینالیست آسیا شویم، داستان اتفاقات فوتبالی مستطیل سبز نبود.
نتیجه ای که امشب رقم خورد بیشتر از آنکه مربوط به عملکرد فنی سرمربی یا بازیکنان باشد ریشه در روحیات روانی تیمی است که برآیند خروجی جامعه انسانی ایران است. تفاوت هایی که بین جامعه ی سنتی ایران و جامعه ارگانیک ژاپن وجود دارد.
سخت است بتوانیم ذات شخصیتی بازیکنی را که چندین سال شکل گرفته است تغییر داد. داستان از آنجا شروع می شود که توپی سرگردان نزدیک نقطه کرنر نصیب بازیکنی شد که در جامعه ای هدفمند رشد کرده است. جامعه ای پیشرو در صنایعی که در آن سلسله مراتب رعایت می شود، مسیر تولید محصول با هدف های خاص خود مشخص است و در آن علاوه بر شایسته سالاری نظم امور و دیسیپلین زیستی حرف اول را می زند.
آن طرف اما پنج بازیکن طراز اول آسیا را میبینیم که هدف را رها کرده اند و درگیر دیالوگ هایی بی هدف با داور می باشند، غافل از اینکه گوشه ی زمین آرزوی یک ملت در حال نابودی بود. اتفاقی که از نگاه جامعه شناسی نمونه ای از افراد عصبی جامعه را نشان می دهد که همراه با حواشی خاص خود دنبال دلیل تراشی و بهانه جویی هستند.
تفاوت زیستی و انضباط تیمی بین دو کشور نیز کاملا واضح است. ما نتوانستیم غیر فوتبالی به ژاپن برسیم. نتیجه ای که علاوه بر باخت فنی، باخت اخلاقی را اواخر بازی برای ما به ارمغان آورد.
شاید اگر جامعه شناسان نخبه یا روانشناسان زُبده به کمک فوتبال ما بیایند، بتوانیم روزی قهرمان آسیا شویم.
ژاپن امشب داستان اشتباهی را رقم زد که نویسنده اش خودمان بودیم.
یادداشت: محسن سف