
به گزارش گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری برنا، ابراهیم داروغهزاده دبیر سیوهفتمین جشنواره فیلم فجر بود و این جشنواره دهم بهمن ماه در یک مراسم با نکوداشت بازیگر فقید سینما و تلویزیون عزت الله انتظامی و با تجلیل از فاطمه معتمدآریا، عزیزالله حمیدنژاد، ابراهیم حقیقی و خسرو خسروشاهی آغاز به کار کرد.
در این دوره از جشنواره فیلم فجر 22 فیلم در بخش سودای سیمرغ، 10 فیلم در بخش نگاه نو، 3 فیلم در بخش انیمیشن، 5 اثر در بخش مستند و 7 اثر در بخش فیلمهای کوتاه شرکت داده شدند که 3 فیلم نیز به عنوان فیلمهای ذخیره در لیست قرار گرفتند.
اسامی آثار راهیافته به جشنواره فجر ۹۷ به شرح زیر است:
بخش سودای سیمرغ:
آشفتگی (فریدون جیرانی)
ایده اصلی (آزیتا موگویی)
بنفشه آفریقایی (مونا زندی حقیقی)
۲۳ نفر (مهدی جعفری)
پالتو شتری (مهدی علی میرزایی)
تیغ و ترمه (کیومرث پوراحمد)
جمشیدیه (یلدا جبلی)
خون خدا (مرتضی علی عباس میرزایی)
در خونگاه (سیاوش اسعدی)
سال دوم دانشکده من (رسول صدرعاملی)
سرخ پوست (نیما جاویدی)
سمفونی نهم (محمدرضا هنرمند)
شبی که ماه کامل شد (نرگس آبیار)
طلا (پرویز شهبازی)
غلامرضا تختی (بهرام توکلی)
قسم (محسن تنابنده)
قصر شیرین (رضا میرکریمی)
ماجرای نیمروز ۲: رد خون (محمدحسین مهدویان)
متری شیش و نیم (سعید روستایی)
مردی بدون سایه (علیرضا رئیسیان)
مسخره باز (همایون غنی زاده)
ناگهان درخت (صفی یزدانیان)
بخش نگاه نو
«جاندار»، کارگردان: حسین امیریدوماری و پدرام پورامیری، تهیهکننده: کامران مجیدی
«حمال طلا»، کارگردان: تورج اصلانی، تهیهکننده: منصور سهراب پور
«دیدن این فیلم جرم است!»، کارگردان: رضا زهتابچیان، تهیهکننده: محمد حمزهزاده
«روزهای نارنجی»، کارگردان: آرش لاهوتی، تهیهکننده: علیرضا قاسم خان
«زهر مار»، کارگردان: سیدجواد رضویان، تهیهکننده: جواد نوروزبیگی
«سونامی»، کارگردان: میلاد صدرعاملی، تهیهکننده: علی سرتیپی
«معکوس»، کارگردان: پولاد کیمیایی، تهیهکننده: مسعود کیمیایی
«یلدا»، کارگردان: مسعود بخشی، تهیهکننده: علی مصفا
انیمیشن ها:
آخرین داستان (اشکان رهگذر)
بنیامین (محسن عنایتی نوشآبادی)
شب آفتابی (سیدعلی مدنی) .
فیلمهای مستند:
«بهارستان خانه ملت» به تهیه کنندگی و کارگردانی بابک بهداد
«تمام چیزهایی که جایشان خالی است» به تهیه کنندگی و کارگردانی زینب تبریزی
«خانهای برای تو» به تهیه کنندگی مهدی شامحمدی و کارگردانی مهدی بخشیمقدم
«دلبند» به تهیه کنندگی الهه نوبخت و کارگردانی یاسر طالبی
«نتهای مسی یک رویا» به تهیه کنندگی مرتضی شعبانی و کارگردانی رضا فرهمند
فیلمهای کوتاه:
«گسل» سهیل امیر شریفی
«رورانس» سوگل رضوانی
«اس(s)» حامد اصلانی
«تو هنوز اینجایی» کتایون پرمر و محمد روحبخش
«تشریح» سیاوش شهابی
«بچه خور» محمد کارت
«دریای تلخ» فاطمه احمدی
همچنین سه اثر هم ذخیره اعلام شدند تا در صورت آماده نبودن فیلم ها، جایگزین شوند:
آنجا همان ساعت (سیروس الوند)
بی حسی موضعی (حسین مهکام)
مدیترانه (رشید حاجتمند)
اسامی برندگان جشنواره فیلم فجر به شرح زیر است:
بهترین فیلم جشنواره فیلم فجر ۹۷
شبی که ماه کامل شد
بهترین کارگردان
نرگس آبیار (شبی که ماه کامل شد)
جایزه هنر و تجربه
همایون فنی زاده (مسخره باز)
جایزه ویژه هیات داوران
نیما جاویدی (سرخپوست)
بهترین فیلمنامه
محسن قرایی، محمد داوودی (قصر شیرین)
بهترین بازیگر نقش اول زن
الناز شاکردوست (شبی که ماه کامل شد)
بهترین بازیگر نقش اول مرد
هوتن شکیبا (شبی که ماه کامل شد)
بهترین بازیگر نقش مکمل مرد
علی نصیریان (مسخره باز)
بهترین بازیگر نقش مکمل زن
فرشته صدرعرفایی (شبی که ماه کامل شد)
بهترین فیلمبرداری
حمید خضوعی ابیانه (غلامرضا تختی)
بهترین موسیقی متن
امین هنرمند (قصر شیرین)
بهترین تدوین
بهرام دهقانی (متری شیش و نیم)
بهترین صداگذاری
مهرشاد ملکوتی (ماجرای نیمروز:رد خون)
بهترین صدابرداری
ایرج شهزادی (متری شیش و نیم)
بهترین طراحی صحنه
کیوان مقدم (غلامرضا تختی)
بهترین طراحی لباس
محمدرضا شجاعی (ماجرای نیمروز ۲: رد خون)
البته در مراسم اختتامیه به اشتباه گفته شد که این جایزه برای فیلم «شبی که ماه کامل شد» به شجاعی داده شده است اما بعد از مراسم شجاعی و روابط عمومی جشنواره با انتشار عکس لوح تقدیر اعلام کردند که این جایزه مربوط به بهترین طراحی لباس فیلم «ماجرای نیمروز ۲: رد خون» بوده است.
بهترین چهرهپردازی
ایمان امیدواری (شبی که ماه کامل شد)
بهترین جلوههای ویژه بصری
جواد مطوری (مسخره باز)
بهترین جلوههای ویژه میدانی
ایمان کریمیان (ماجرای نیمروز؛ رد خون)
سیمرغ زرین بهترین فیلم از نگاه ملی
بیست و سه نفر
بهترین فیلم نگاه نو (فیلم اولیها)
مسخره باز (همایون غنیزاده)
بهترین فیلم مستند
بهارستان خانه ملت (بابک بهداد)
بهترین فیلم کوتاه
بچه خور (محمد کارت)
در ادامه یادداشتهای مجتبی احمدی دبیر سرویس فرهنگ و هنر خبرگزاری برنا را در ایام جشنواره فیلم فجر میخوانید:
جشنواره فجر امسال؛
سینمای ایران یک سر و گردن بالاتر از قبل
جشنواره فیلم فجر امسال یک سرو گردن بالاتر از سالهای گذشته بود و این اتفاق نشان از این دارد که انتخاب کارگردانان جوان و تزریق فکر های نو به جشنواره فیلم و البته اعتماد تهیه کنندگان و سرمایه گذارن فرصتی است تا سینما از آن نگاه مرسوم و تکراری همیشگی اش فاصله بگیرد و به سمت و سویی جدید حرکت کند.
نکته مشخص در فیلم های جشنواره امسال ارتقا سطح تکنیکی کارگردانان و جسارت فیلمسازان و نویسندگان در پرداختن به مسائل ملتهب اجتماعی و البته نگاهی جزیی تر به آسیب های جامعه در حوزه های مختلف بوده که جای تقدیر بسیار دارد.
جشنواره امسال جدا از معرفی چند چهره جدید در حوزه های مختلف از جمله کارگردانی، بازیگری، فیلمنامه نویسی و... افکار جدیدی را نیز روی پرده نقره ایی جشنواره سی و هفتم داشت تا ثابت شود فاصله ما با سینمای دنیا با دادن فرصت به نگاه های نو و بکر می تواند کم شود.
سینمای ایران در عرصه بازیگری هم امسال بهتر از سال های اخیر بوده و حتما تیم داوری در انتخاب بهترین ها با چالشی جدی مواجه هستند چرا که در بخش های مختلف بازیگران زن و مرد و بازیگران اول و مکمل گزینه های نزدیک به سیمرغ متعددی می توان حدس زد که هر یک در جایگاه و نقشی که بازی کردند درخشان ظاهر شدند .
اگر تمام آثار جشنواره امسال رو رصد کرده باشید متوجه خواهید شد که امسال جدا از سلایق مرسوم بیش از پنج بازیگر مرد و زن در حد و اندازه های سیمرغ ظاهر شدند و این در نوبه خود رکورد محسوب می شود.
فیلم ها به لحاظ کیفی و محتوایی ( البته به جز چند فیلم که هنوز دلیل حضورشان در جشنواره جای سوال دارد) در سطح مطلوب تری نسبت به سال های قبل برخوردار بودند و نکته مهم این که حضور کارگردانان در سن و سال مختلف و تعدد ژانر ( هر چند برخی آثار مشخصا در برگیرنده گونه ی مشخصی نبودند و تنهاعنوان آن ژانر را یدک می کشیدند) نشان از این دارد که رقابت در جشنواره امسال به هیچ وجه نمی تواند نگاهی سفارشی و فرمایشی داشته باشد و تمام تفکر مسئولین جشنواره رنگامیزی و تنوع در آثار بوده است که این اتفاق انصافا محسوس است.
جشنواره فیلم فجر امسال به لحاظ فنی هم جای بررسی دارد .
فیلمبرداری ها ، صدابرداری ها و حتی تدوین برخی آثار با جرات و جسارت بیشتری انجام شده است و نگاه کلاسیک همیشگی با ترفند هایی کنار زده شده که این نشان از تمایل سینمای ایران به کم کردن فاصله با سینمای آوانگارد دنیاست.
ای کاش به نحوی این جسارت و میل به تفاوت در هر بخشی میان خانواده سینمای ما حفظ شود تا در این روند رو به رشد ، شاهد شکوفایی کیارستمی ها و فرهادی های متفاوتی باشیم وسینمای ایران همچون گذشته در دنیا صاحب کرسی و مقام باشد.
از گیشه تا بازیگری؛
بازیگران هم عاقبت به خیر می شوند!
اصولا جدا از ژانرها، گونهها و سبک و سیاقهای فیلم سازی در کشور ما دو گروه از سینما وجود دارد که معمولا آثار و سازندگان آن با نگاهی متفاوت، اقدام به فیلمسازی میکنند ضمن اینکه تهیهکنندگان، صاحبان فیلم و صاحبان سینما نیز به این تقسیمبندی عجیب اما واقعی اعتقاد دارند.
در روزگاری که وضعیت اقتصادی بر اوضاع و احوال امور فرهنگی از جمله سینما، تئاتر و تلویزیون تاثیرگذار بوده است بیشک موفقیت آثار در گیشه مد نظر سرمایهگذاران و اهالی بیزینس در حوزه سینما قرار گرفته است.
در این اوضاع و احوال، قاعدتا برخی از بازیگران که در بازگشت سرمایه نامدارتر هستند و اصولا بازیگران سینمای بدنه شناخته میشوند، حضور فعالتری دارند چراکه سرمایهگذاران با اطمینان خاطر بیشتری با آنها به نتیجه میرسند.
این اتفاق که خود یکی از شیوههای فیلمسازی محسوب میشود و حاصلش سینمای بدنه است، در برخی از اوقات روی روند تولیدات سینما به لحاظ کیفی تاثیرگذار بوده است به طوری که محتوا و گاهی اوقات لِول آثار سینمایی را زیر سوال برده است.
در این باره بازیگرانی هستند که بعد از گذشت مدتی جایگاهشان دچار خدشه و تغییر میشود، به این نحو که از میزان فروششان در گیشه کاسته شده و عملا در سینمای بدنه به پایان عمر حرفهای میرسند. بدیهی است اگر به لحاظ کیفی و توانمندی قدرت و توان ماندگاری را نداشته باشند عملا جایگاهشان را از دست داده و دیگر دعوت به کار هم نخواهند شد.
و البته در کنار این آثار بازیگرانی را در همین سینما میتوان یافت که با مراقبت از جایگاهشان در انتخاب پشنهادات، فیلمنامهها، نقشها و البته کار با برخی کارگردانها به یک وسواس حرفهای میرسند. و در نتیجه مسیرشان از بازیگر بدنه بودن صِرف فاصله گرفته و در مقام یک بازیگر حرفهای میدرخشند.
مهناز افشار در فیلم «قسم»، الناز شاکردوست در فیلم «شبی که ماه کامل شد» نشان دادند تنها بازیگران گیشه سینما نیستند و میتوانند با حضور درخشان حتی کاندیدای سیمرغ جشنواره هم باشند. اتفاقی که در کارنامه مهناز افشار در سالهای اخیر به تعداد دیده شده و الناز شاکردوست هم امسال با نرگس آبیار نقشی با همین مختصات را تجربه کرده است.
بیشک در سینمایی که تنها بازگشت سرمایه محوریت دارد و استقبال از یک بازی خوب در اولویت سازندگان نیست بازیگر برای رسیدن به جایگاهی که کارنامهاش متضرر نشود کار سختی پیشرو دارد؛ نمونهاش حمید فرخنژاد که اقرار کرد گاهی مجبور میشود در فیلمهایی بازی کند که خودش را در آن حد و اندازه نمیداند.
برای فیلم جدید نرگس آبیار؛
عاقبت عشق تکفیری زیر نور ماه!
در روز چهارم جشنواره فیلم فجر ساخته جدید نرگس آبیار (شبی که ماه کامل شد) روی پرده رفت. اثری مردانه که توسط یک کارگردان زن ایرانی ساخته شد و بیگمان اتفاق ویژهای را در جشنواره سی و هفتم رقم زد.
فیلمی سخت که مشخصا نیازمند تحقیقات وسیعی در حوزه داستان، اتفاقات و موضوعات سیاسی مرتبط با داستان است و بیشک ساخت آن با مخاطرات بسیاری برای این تیم تولید همراه بوده است. ساخته جدید نرگس آبیار که در زمان تولید با حواشی بسیاری همراه بود یک تراژدی سیاه در دل یک عاشقانه ساده است که از چند منظر تماشاگر را درگیر میکند. فیلم «شبی که ماه کامل شد» به لحاظ کارگردانی و بازیگری حرفهای زیادی برای گفتن دارد. اثری سر و شکلدار با ریتم درست که از هر منظر با دقت و ریزبینی درستی تولید شده است.
کارگردان با وسواس بسیار روی لهجههای بازیگران، نمایش و معرفی فرهنگ اقوام، مباحث سیاسی مرتبط با اتفاقات در خاورمیانه، تفکرات گروه تروریستی و اعتقاداتشان بدون موضعگیریهای مرسوم در ساخت آثار این چنینی کار کرده و نشان داده در کارش دقت ویژهای داشته است. فیلمنامه هم از سر و شکل و ریتم خوبی برخوردار است و کارگردان حتی در مقام نویسنده چیدمان درستی از تقسیمبندی زمان و اتفاقات مورد نیاز فیلم در مدت زمان دو ساعت و چند دقیقهای اثرش داشته است.
اگرچه فیلم در فضایی مفرح (مراسم عقد و عروسی) کلید میخورد اما نمودار حرکتش به سمت التهاب و پایهگذاری اتفاقات با جامپهای (jump) نامأنوس اتفاق نیفتاده است و مشخصا کارگردان به دنبال این بوده است که در یک اثر سینمایی تماشاگرش را از هر آنچه باید مطلع باشد سیراب کند تا اتفاق با شکل و شمایل درستی به فینال برسد.
فیلم از چند جنبه به لحاظ کارگردانی نمره قابل قبولی دارد:
الف- ریتم
ب- قاببندیها در نماهای مختلف مستند و نمایشی
ج- بازی گرفتن از بازیگران
د- درآوردن صحنه های تعقیب و گریز
و...
فیلمنامه هم از چند بعد قابل تقدیر است:
الف- تحقیقات کامل و درست
ب- شخصیتپردازی عمیق و قابل استفاده در یک اثر سینمایی
ج- پایهگذاری اتفاقات
د- تحلیلهای منطقی و لازم در این نوع از قصهگویی
ه- ادبیات محاورهای و دیالوگها
و- استفاده درست از فرهنگها (جغرافیای روایت داستان) در نوع دیالوگنویسی و قصه پردازی
و البته نقطه عطف این فیلم بعد از کارگردانی قوی، بازیهایی است که قطعاً از چشم داوران برای صید سیمرغ دور نخواهد ماند. بیشک الناز شاکردوست یکی از بهترین بازیهای دوران حرفهایاش را در این نقش احساسی، پرفراز و نشیب و پرم خاطره تجربه کرده است. او نمودار درستی از نقش را مقابل هوتن شکیبا به نمایش میگذارد.
اگر بازی او را در سکانسهای ابتدایی فیلم با سکانسهای پایانی و اواسط فیلم مقایسه کنیم متوجه خواهیم شد او با چه دقت و توجهی، که قطعاً به هدایت کارگردان نیز مرتبط میشود، راکورد نقش را به لحاظ موقعیت نقش، موقعیتهای کاراکتر و روابط عاشقانهای با هوتن شکیبا در نقش، عبدالحمید ریگی، به کار بسته است. بیشک الناز شاکردوست و هوتن شکیبا و حتی فرشته صدرعرفایی و شبنم مقدمی میتوانند جزو نامزدهای دریافت سیمرغ برای این فیلم باشند.
هوتن شکیبا در نقش عبدالحمید ریگی نقشی چند بعدی و سخت را بر عهده گرفته است. دو دلیها و دوراهیهای زندگی عاشقانه و اعتقادیاش بیشک از لحظات درخشان بازی او محسوب میشود. کاراکتر، خاکستریهایی در رنگ و لعابش دارد که اگر بازیگر در اجرا رهایش کند بیشک از دست میرود و به یک شخصیت منفی سیاسی تبدیل میشود که بی شک تماشاگر به سرعت آن را پس میزند.
هوتن شکیبا را معمولا با نقشهای کمدی و طنز دیدهایم اما او در فیلم نرگس آبیار نقشی تلخ و عجیب و غریب را با یک لهجه سخت و خاص طوری قابل باور به نمایش میگذارد که در تمام لحظات تماشاگر با او درگیر است و حتی برای لحظاتی نیز از او رها نمیشود.
هوتن شکیبا را برای این نقش میتوان تقدیر کرد چراکه فارغ از افتخارات جشنوارهای، او با این نقش عیار بازیگریاش را هم به رخ کشید. شاهکار دیگر این فیلم بازی فرشته صدرعرفایی در نقش مادر عبدالرحمن ریگی است.
صدرعرفایی در این فیلم نقش زنی عمیق و متفاوت را به تصویر میکشد که با گریم ویژه و لهجه و صدایی که برای این نقش در نظر گرفته شده به سرعت باور تماشاگر را در این کاراکتر با خود میبرد و شبنم مقدمی در نقش مادر فائزه که از دو بعد حضورش درخشان است؛ او یک لهجه قمی را به خوبی اجرا میکند و نگرانیهای یک زن سنتی را در از دست دادن فرزندانش با استفاده از تکنیک و حس توأمان جلوی دوربین نرگس آبیار برده است.
فیلم از لحاظ فیلمبرداری، طراحی صحنه و جلوههای ویژه، صدابرداری و بیشک در گریم حرفهای بسیاری برای گفتن دارد و بیتعارف باید گفت نرگس آبیار مردانه از پس این فیلم سخت و خاص که قرار است به ماجرای گروهک تروریستی داعش و عقایدشان بپردازد برآمده است و باید گفت فیلم «شبی که ماه کامل شد» در روز اختتامیه جشنواره دست پر سالن را ترک خواهد کرد.
برای فیلم «قسم» محسن تنابنده؛
اتوبوسی به خاطر قسم!
بعد از فیلم «گینس» و مجموعه سریال «پایتخت» و البته سریال «علیالبدل» که سیروس مقدم و محسن تنابنده در کنار هم کار را پیش میبردند و تنابنده معمولا به عنوان مشاور با سیروس مقدم همکاری میکرد این تفکر وجود داشت که محسن تنابنده میتواند به عنوان یک کارگردان نیز عرض اندام کند.
در روزگاری که بسیاری از بازیگران علاقهمند هستند تفکر خودشان را نیز کارگردانی کنند محسن تنابنده که اصولا بازیگر خوبی است و البته تفکرات و ایدههای جالبی در بحث نگارش فیلمنامه دارد روی صندلی کارگردانی نشست تا دومین فیلمش را در موقعیتی سخت کارگردانی کند.
قطعا کارگردانی فیلم «قسم» سخت است. یک موقعیت و جغرافیای محدود که تنابنده در آغاز کار هم با چالشهای فراوانی برای کارگردانی این فیلم دست به گریبان بوده است.
قصه در چند خطی اولیهاش ساده به نظر میرسد اما روایت روی کاغذ این بار با کارگردانی و پروداکشن عظیمش تناسبی ندارد چرا که فیلم، فیلم کارگردان است نه بازیگران و اگر قصه کششاش در کارگردانی در نیاید فیلم به دلیل محدودیتها استاتیک و بصری زمین میخورد.
در فیلم «قسم» موقعیت به سرعت شکل میگیرد، تماشاگر به سرعت در فضا و موقعیت قرار میگیرد، همه چیز برای ایجاد یا فضای ملتهب مهیا است که بستر اصلی داستان تنابنده است. اما حرافیهای شخصیتها که قرار است اطلاعاتی به تماشاگر بدهند در همان قدم اول رمق کار را میرود تا بگیرد اما در اقدامی زیرکانه سعید آقاخانی به قصه اضافه میشود تا با ورود شخصیت خسرو دوباره قصه جان بگیرد...
سوال اول اینجاست که چرا بایستی در فیلمنامهای که تک تک دیالوگها از شخصیتهای مختلف حاضر در اتوبوس (اقوام راضیه) حیاتی و در کلیت درام رخ داده برای شخصیت اصلی قصه مهم است ما باید به سراغ نابازیگر برویم؟ به نظر میرسد تک تک شخصیتهای این فیلم جایگاه مهمی در گره به گره این فیلم دارند و نمیتوان با حضور نابازیگران و بازیگران کم سابقه موقعیت و جو لازم را برای این سبک از روایت و این موقعیت پیش آمده در قصه ایجاد کرد. در فیلمی که قرار است از یک تراژدی پیش آمده در نقطه A به تراژدی جدیدی در نقطه B برسیم نباید بازیگران را با تعداد کم دیالوگشان وزن کنیم. فیلمنامه قوی و دیالوگهای مهم این فیلم میبایستی توسط بازیگرانی کاملا حرفهای و اتفاقا موثر بر کل کار ادا شود.
اگر به حضور مثلثی سعید آقاخانی، حسن پورشیرازی و مهناز افشار دقت کنید متوجه خواهید شد در تمام لحظاتی که وزن کار بر دوش بازیگران اصلی فیلم است همه چیز روی ریل درست پیش میرود اما پاسکاریهای دیالوگها در بین شخصیتهای غیر قابل باور فیلم در اتوبوس ترمز کار را میکشد.
قبول که این اتوبوس نمادی از یک جامعه است که افراد رنگارنگش گاهی نفر اول را به محصول اشتباهی میرسانند اما این جامعه برای روایت این قصه نیازمند یک چیدمان مرتب است. به نظر فیلم «قسم» نیازمند چهل بازیگر در حد سعید آقاخانی و چهل بازیگر در حد مهناز افشار، حسن پورشیرازی و مهران احمدی است. در غیر این صورت کمیت کار میلنگد.
جدا از شکافهای قضایی فیلم که قطعا با تحقیق و مطالعه تیم تولید به دنبال یک اطلاع رسانی ویژه برای تماشاگر است قصه به خوبی فرصت این را به تماشاگر میدهد که در هر لحظه که نیاز باشد حدسهایی بزند و به مسیرهای درست و غلط هدایت شود. این خواسته نویسنده و کارگردان در تمام لحظات فیلم به درستی پیش میرود، مگر در دقایقی که تنابنده با هدف ایجاد جریان زندگی نابازیگرانش را به زندگی کردن جلوی دوربین هدایت کرده اما این دیالوگهای نوبتی اتفاقا زندگی را از فیلم «قسم» گرفته است اگر چه به لطف بازی خوب مهناز افشار این دقایق کوتاه به سرعت جمع میشوند و میان بازیگران اصلی فیلم پاسکاری میشوند.تنابنده در این فیلم و در چند سکانس نشان میدهد کارگردانی نه تنها مولف که جسور است. سکانس ورود مهران احمدی به قصه و ایجاد گره پایانی فیلم که اتوبوس را از مسیر منحرف و به استخر پرتاب میکند و ادامه ماجرا... قطعا از لحظات درخشان این فیلم محسوب میشود.مهران احمدی که در جشنواره امسال با فیلم «آشفتهگی» و «قسم» حضور دارد (که به زودی به کار این بازیگر نیز خواهیم پرداخت) به خوبی ثابت میکند که حجم نقش در درآوردن یک کاراکتر ماندگار خیلی موثر نیست. سکانس بازجویی و پای فینال فیلم «قسم» از لحظات بازی خوب احمدی هستند که به زودی (بعد از اکران فیلم «آشفتهگی» در سینمای رسانه) با نگاهی جزئیتر به آن خواهیم پراخت.
مهناز افشار در فیلم تنابنده یک سر و گردن بالاتر از تجارب دیگرش نشان میدهد، همانطور که قبلا گفتیم او میرود که دیگر تنها بازیگر گیشه نباشد. اگر از چشم داوران چند سکانس اصلی بازی او دور نماند حتماً در کنار الناز شاکردوست و فاطمه معتمدآریا و... میتواند دورخیزی برای سیمرغ امسال داشته باشد. (به زودی در گفتوگویی مفصل با محسن تنابنده از فیلمنامه تا کارگردانی و البته انتخاب نابازیگران در کنار بازیگران اصلی این فیلم را مورد بررسی قرار میدهیم).
نمیشود از کنار بازی حسن پورشیرازی که در فیلم «قسم» هیچ ربطی به بازیهای معمولی تلویزیونش ندارد به راحتی عبور کرد. حسن پورشیرازی که بعد از فیلم «مهمان مامان» بیشترین تمرکزش در تلویزیون بوده است در فیلم «قسم» حضور درخشانی دارد و به خصوص در سکانسهای پایانی بازیاش فراتر از حد تصور ظاهر میشود.
محسن تنابنده میتواند جایی در لیست کارگردانهای نامزد سیمرغ داشته باشد اگر این سبک و سیاق روایت به مزاق داوران جشنواره فیلم فجر خوش بیاید.
به بهانه بازی در دو فیلم «متری شیش و نیم» و «سرخ پوست»/ قسمت نخست
هیس ! برای منتقدان نوید محمدزاده
چند سالی است صحنه تئاتر بازیگری را به سینمای ایران هبه کرده است که البته منتقدان و طرفداران فراوانی هم دارد. نوید محمدزاده به یکباره خودش و سبک بازیاش را به سینمای ایران تحمیل کرد تا امروز یکی از بهترینهای ایران در عرصه بازیگری باشد.
بازیگری باهوش، صاحب سبک، متفکر و آشنا به حس و تکنیک که کمکم میرود تا کارنامه بازیگریاش سنگینتر از خیلیها شود.
نوید محمدزاده که البته هنوز هم از خانواده تئاتر محسوب میشود، بهرغم دریافت سیمرغهایی از جشنواره فیلم فجر قطعاً هنوز یک سیمرغ از این سینما طلبکار است سیمرغی که او را عصبانی نکرد و تلاشش را چند برابر، تا امروز خانواده سینمای ایران برایش کلاه از سر بردارند.
در روز هشتم جشنوراه فجر در سینمای رسانه، دو فیلم «متری شیش و نیم» و «سرخپوست» از دو کارگردان متفاوت، با دو دیدگاه متفاوت و در دو فضای متفاوت با دو نقشی کاملا متفاوت از نوید محمدزاده روی پرده سینما رفت تا در مقام اول ثابت شود که او به قول برخیها یک بازیگر تک بعدی نقشهای پرخاشگر نیست و توانمندی این را دارد که در نقشهای متفاوت بدرخشد و نمره و عیار بازیگریاش را به رخ بکشد.
بازی در فیلم جدید سعید روستایی و ایفای یک شخصیت خاکستری جذاب که تمام لایههای درونی شخصیت برخاسته از ذهن کارگردان و نویسنده در صورت بازیگر متجلی بود. کاراکتری با ابعاد فراوان که در یک فرصت کوتاه سینمایی، بازیگرش با قالبهای مختلف، قطره چکان طور تا ثانیههای آخر شخصیت را برای تماشاگرش تعریف کرد.
بیشک شخصیت ناصر در فیلم «متری شیش و نیم» کاراکتری نیست که بتوان مابه ازای فراوانی را از او در جامعه یافت کرد اما شخصیت با خوش سلیقگی تمام نوشته شده و تماشاگرش را واردار به باور میکند. نقش زوایای پنهان فراوانی دارد که در چند سکانس در حد و اندازههای یک استار نمود پیدا میکند، سکانس ملاقات با اعضای خانواده، سکانس دادگاه، سکانس پشت ماشین حمل متهم و سکانس پای چوخه دارد از لحظات درخشان بازی نوید محمدزاده در فیلم متری شیش و نیم بود که بسیار درخشان دیده شد.
به بهانه بازی نوید محمدزاده در دو فیلم «متری شیش و نیم» و «سرخ پوست»
مهربانیهای یک خشن جذاب!
فیلم سینمایی «سرخپوست» یک قدم جلوتر از «ملبورن» در کارنامه نیما جاویدی است چراکه او در این فیلم به اثری جذاب و ساختاری متفاوت در فیلمسازی، طراحی صحنه، دکوپاژ و قاببندیهای خاص در موقعیتی جدا با آن چیزی که معمولا میبینیم دست پیدا کرده است.
فیلم «سرخپوست» یک سرو گردن بالاتر از خیلی از فیلم های جشنواره امسال است، کشش و تعلیقهای فیلم، فرا ایرانی دیده میشود، مشخصا انتخاب لوکیشن برای این سبک از کارگردانی با وسواس بسیار انتخاب شده است.
مشخصاً فیلم «سرخپوست» دارای تفکری ویژه در فیلمسازی است که کارگردان به این نوع از کارگردانی و بازی گرفتن از بازیگرانش رسیده و عملا میتوان حدس زد که فیلم راحتی نساخته است و بیشک باید گفت نقطه عطف فیلم «سرخپوست» بازی نوید محمدزاده است که در قدم اول باید گفت از آنچه همیشه از او میدیدیم جدا شده و در حقیقت مانند فیلم «متری شیش و نیم» بیتردید این بازیگر به کنترل کامل در بازیگری دست یافته است، نقش را از آن خود کرده است لحظات ریز بازیاش را برای دوربین سینما تعریف کرده است و با ریکشنهای تئاتری و حسیاش که گاهی در جان نقش فرو میرود فاصله گرفته و با کمک گریمی که سن و سالش را به عددی بالاتر از خودش رسانده است به پختگی نقش و شخصیت جناب سرگرد چنگ زده است.
نوید محمدزاده در این فیلم پارتنری چون پیمان معادی در فیلم «متری شیش و نیم ندارد»، برخلاف فیلم «متری شیش و نیم» شخصیت او بر موقعیت و جغرافیای روایت داستان چیره شده است و در فیلم ما به دنبال واکنشهای یک انسان درونگرا، گاهی سرد و البته احساسی میرسیم.
اگر چه فیلم از کارگردانی بسیار خوبی برخوردار است و کارگردان به خوبی از المانها و نمادها در ریزهکاری فیلمش سود برده است اما نباید فراموش کند که بخش مهمی از کار را مدیون نوع هدایت و بازی گرفتن از بازیگرانی است که هر یک در کنار محمدزاده قرار میگیرند تا لایه جدیدی از این شخصیت تعریف شود.
پریناز ایزدیار در این فیلم خارقالعاده نیست، جز چند سکانس ویژه و بازی درست از او کار عجیبی سر نمیزند و در واقع میتوان گفت نقش برایش از آستین در میآید و قطعاً او درخشانتر از این نیز در کارنامهاش دارد.
اگر داوران و مسئولین جشنواره به دنبال نوبتگرایی و خط و ربطهای مرسوم نباشند میتوان فعلا سیمرغ را برای محمدزاده و بازیهای درخشانش کنار گذاشت. اگر چه امسال بازیگران دیگری نیز با نمایش بازیهای درخور برای نوید محمدزاده رقبای جدی هستند.
به بهانه مهران احمدی؛
بازیگری برای نقش های سیاه و سفید/ مهران احمدی از قسم تا آشفتگی
بازیگری؛ همهی همان چیزی است که در زندگی کردن بازیگر جلوی دوربین به دنبالش می گردیم و در واقع مهمترین فاکتور کار یک بازیگر به توانمندی هایش در نمایش همان زندگی برمیگردد که گاهی اندازه غلو شده و درشتش در کار بعضی از بازیگران آزار دهنده است.
با نگاهی به کارنامه بازیگری مهران احمدی و نگاهی جزئی تر به نقش هایی که او انتخاب کرده است به سرعت به این نتیجه می رسیم که او در قدم اول بازیگری باهوش است و هوش او در برخورد اول به انتخاب درست نقش هایش برمیگردد. قطعاً او هم مثل هر بازیگری در طول سال پیشنهادات بسیاری دارد و با توجه به سبقه و توانمندی هایش می تواند در سینما و تلویزیون و البته شبکه نمایش خانگی با نقش های مختلف فعال باشد.
نکته ای که در کار احمدی در جشنواره فجر امسال کاملاً محسوس است، مستقیماً به این مساله برمی گردد که او از توانمندی هایش مطلع است و خوب می داند بازیگر حتی با یک حضور تک سکانسی می تواند عیار بازیگری اش را به رخ بکشد. اتفاقی که حالا او با اطمینان از خودش به راحتی می پذیرد و نگران طول نقش نیست چرا که گاهی در یک قصه ناب نقشی کوتاه را می توان در عرض موثر بر قصه ایفا کرد.
فیلم سینمایی قسم به کارگردانی محسن تنابنده فرصتی است تا مهران احمدی در یکی دو سکانس ایفای نقش کند. صحنهی شبیه سازی حادثه و سکانسی که او قرار است با دست بسته از خودش دفاع کند ( ماجرای رخ داده را روایت کند) را با بازی او در نقش ارژنگ فیلم فریدون جیرانی مقایسه کنید.
دو نقش در یک جشنواره ، دو انسان از دو جغرافیای مختلف، دونقش محدود به لحاظ حضور، دو انسان با فرهنگ هایی متفاوت و یک بازیگر ...
شخصیت ارژنگ فیلم سینمایی آشفتگی کاراکتری است که به راحتی می توان برایش نود دقیقه قصه گفت شخصیتی که شناسنامه دارد با کلی سابقه پر فراز و نشیب در زندگی که بازیگرش تنها در یک سکانس بایستی برشی از زندگی این آدم را در حتی قابی محدود به تصویر بکشد ( بازی مشترک با بهرام رادان در کافه).
در نگاه اول این تصور پیش آمد که همانند بسیاری از فیلم های این چنینی که پای یک پسر پولدار در میان است و دختری از قشر ضعیف از نامرادی های زندگی با یک فرد از قشر پایین جامعه با نداشتن ها و ... به ستوه آمده است، قرار است با یک لمپن معمولی مواجه شویم که حالا به قصد گوش بری آن حوالی می چرخد. اما با چند سکانس که داستان پیش رفت و دریا مشرقی با ارژنگ به دیالوگ رسیدند کاملا ماجرا تغییر کرده و به یکباره با چند کلوزآپ ویژه از سوی فریدون جیرانی مهران احمدی این فرصت را پیدا کرد تا شخصیت ارژنگ را به تماشاگرش معرفی کند. و در واقع شناسنامه جدیدی را از این شخصیت بازکند.
کار سختی نبود تا احمدی با ریتم و فاصله ای که میان ادای کلماتش می گذارد شخصیتش را برای تماشاگر فیلم معرفی کند. او برای متمایز کردن این کاراکتر از کل فیلم به کمک گریم تنها نیازمند استفاده از لحن و صدایی بود که برای نقشی با این مختصات طوری تعریف شده است که در قاب جیرانی با معمول این شخصیت ها متفاوت است.
اصولا در سینمای ایران کمتر شاهد حضور بازیگرانی هستیم که در فرصت کوتاه یک نقش بتوانند همه آن چیزی که باید را از کاراکتر منعکس کنند. ضمن اینکه این نکته به توانمندی های بازیگر و آنچه روی کاغذ آمده است مرتبط می شود.
تلاقی سینما و تلویزیون؛
حالا تلویزیونی ها به سینما می روند!
در سالهای اخیر بارها دیده شده بسیاری از کارگردانان سینما به تلویزیون آمدهاند یا تعدادی از تلویزیونیها به سینما رفتهاند.
بسیاری از کارگردانان سینما و حتی تهیه کنندگان، حضور فعال مشترک دارند و در واقع هم زمان در هر دو مدیوم فعالیت میکنند و اتفاقا برخی از آنها به موفقیتهایی نیز دست یافتهاند. نکتهای که متفاوتترین اتفاق جشنواره امسال است حضور دو تهیه کننده زن صاحبنام در تلویزیون در جشنواره فجر و در مقام تهیه کننده است.
کارنامه پر طرفدار و پر مخاطب الهام غفوری و چند اثر موفق در کارنامه تهیه کننده جوان زن یعنی زینب تقوایی نشان از این دارد که حالا تهیهکنندگان زن با تجربه شناخت سلیقه تماشاگر تلویزیونی تصمیم دارند مدیوم سینما را با عنوان راس هرم تجربه کنند. نکته جالب در این انتخاب همکاری مجدد الهام غفوری و محسن تنابنده، که سالها چه در مقام مشاوره و چه در مقام همکار تجارب مختلفی را با یکدیگر رقم زدهاند.
و از سویی دیگر زینب تقوایی که قرار بود سریالی را با محمدرضا هنرمند کار کند (الف ویژه)، این اتفاق منتفی شد تا با این کارگردان به سینما بیاید و فیلم سینمایی (سمفونی نهم) رقم بخورد. جالب اینکه اخبار رسیده از جشنواره حکایت از این دارد که قرار است دو فیلم «قسم» به کارگردانی محسن تنابنده و «سمفونی نهم» به کارگردانی محمدرضا هنرمند سر و صدای بسیاری را به پا کند چراکه تا امروز این دو فیلم توانستهاند نظرات تماشاگران حرفهای سینما را تا حد زیادی به خود جلب کنند.
در این جا این سوال پیش میآید که آیا تهیه کنندگان با سابقه تلویزیون با وسواس بیشتری به عرصه پرده نقرهای پا گذاشتهاند یا همکاران با تجربهشان در این اقبال عمومی موثر بودهاند. به هر حال الهام غفوری، تهیهکننده سریالهای موفق چون پایتخت، علیالبدل، چهار دیواری و ... در تمام این سالها تلویزیون و مخاطبش را در مناسبتهای مختلف تجربه کرده است.
کار با سعید نعمتالله، محسن تنابنده، سعید فرهادی فرصتی بوده تا غفوری با تفکر و تدبر بسیاری انتخاب قصه و سوژه کند، همان فاکتوری که در این سالها سینما از آن بسیار صدمه دیده و از سویی دیگر هم زینب تقوایی در چند همکاری با سعید نعمتالله نشان داده برای قصه و فیلم نامه کم نمیگذارد و تجربه فیلم سینمایی «سمفونی نهم» یعنی اینکه او با چشم باز و مطلع به همراه فانتزی محمدرضا هنرمند در جشنواره سی و هفتم حاضر است.
اگر در روز اختتامیه جشنواره فجر سیمرغ را در دست هر یک از این زنان موفق تلویزیون و یا عوامل فیلمشان دیدید تعجب نکنید چراکه هر دو فیلم در فضای متفاوتی نسبت به دیگر کارهای جشنواره امسال دیده شدهاند.
یادداشت هفته؛
حامد بهداد و طعم شیرین قصر
در روز سوم جشنواره، فیلم «قصر شیرین» در سینمای رسانه اکران شد تا یک تکانی به حال و احوال فیلمهای جشنواره بدهد. تمام افرادی که در جریان روند تولید فیلم «قصر شیرین» بودند شاهد این مطلب هستند که حامد بهداد بیش از تمام کارهایی که تا امروز بازی کرده است از فیلم «قصر شیرین » پستهای متفاوت منتشر میکرد و در واقع به رقم اینکه فیلم در هیاهوی بسیار محدود تبلیغاتی ساخته میشد و در سکوت خبری گاهی اطلاعات و اخباری از فیلم منتشر میشد اما فیلم «قصر شیرین» به خاطر حال و احوالی که به بازیگر نقش اولش یا بهتر بگوییم تک ستارهاش می داد از سوی حامد بهداد با اشتیاق و با حال خوب منعکس میشد.
فیلم فضایی تلخ دارد. انسانها، انسانهای دنیای میرکریمی در فیلم جدیدش طعم شیرینی ندارند اما بی شک میتوان گفت در لایههای درونی فیلمی که میبینیم اتفاقات شیرینی رخ میدهد. زنی که با تمام توان و قدرت از لحظه بودن و نبودنش در تلاش است تا کانون یک زندگی را گرم نگاه دارد و البته پدری که ...
فیلم با تک بازیگر ستارهاش حامد بهداد و البته چند نابازیگری که در برخی از لحظات انصافاً هدایت درستی داشتند و به خوبی از پس نقشهایشان برآمدند ساخته شده است. اگرچه بخش عمدهای از فیلم در جاده میگذرد اما فیلمنامه به قدری درست روی پرده میرود که مشخصا خط و ربط روایت حاصل داستان را آن طور که باید از برش یک زندگی به نمایش میگذارد.
در حقیقت روایتی از آنچه در «قصر شیرین» می بینیم خود زندگی است نه نمایشی از زندگی که تماشاگر برای باورش مقاومت داشته باشد، بی گمان می توان یکی از دلایل انتخاب نابازیگران برای این فیلم را به هدف کارگردان در باور تماشاگر مرتبط دانست که قرار نیست تو مخاطب یک نمایش باشی، قرار است تو نمایی از گوشه ای از یک زندگی را همین اطراف ملاحظه کنی. و به همین دلیل است که فیلم در بسیاری از لحظاتش به دوربین روی دست دکوپاژ شده است و بازیگرانش بیش از بازیگری زندگی ذهن کارگردان را زندگی می کنند.
میرکریمی این روزها در اوج دوران کارگردانیاش به لحاظ پختگی و تجربه است. او که در کارنامهاش طعمهای شیرین دیگری مثل «یک حبه قند» را نیز تجربه کرده است این بار به سمت سوژه ای متفاوت رفته است داستانی که برای انعکاس تنها شخصیت مردش شاید در ظاهر کار سختی ندارد اما این کاراکتر چند لایه و عمیق با بازی خوب حامد بهداد، مشخصا یک تفکر جامعهشناختی در ذات خودش دارد.
فیلم در نقاطی تماشاگرش را از خود دور میکند، او را به فکر فرو میبرد و باز برمیگرداند. فیلم مخاطبش را در برخی از لحظات با دو بازیگر کودک و اتفاقاتی که در ذهن آنها میگذرد آزار میدهد اما تماشاگر فیلم را پس نمیزند. فیلم در برخی از لحظات به کمبود اتفاق و حادثه میرسد اما لحظه لحظه اثر، تماشاگرش را حفظ میکند که آماده باش برای دیدن یا شنیدن یک ماجرا.
نکته جالب دیگر اینکه از بازیهای درشت مرسوم حامد بهداد در این فیلم خبری نیست. شاید در چند تجربه از کارنامه حامد بهداد شاهد خلق شخصیتهای درونگرا و بسته بوده باشیم اما حامد بهداد در «قصر شیرین» مشخصا با هدایت کارگردان و به خواسته کارگردان به یک پختگی در ایفای یک نقش درونگرا رسیده است. او در این فیلم کمتر از دستانش که معمولا پربازی است استفاده میکند.
نگاههای حامد بهداد در فیلم «قصر شیرین» برعکس همیشه خیلی معرف شخصیت او نیست. و بیشتر تماشاگر را به فکر فرو میبرد.کاراکتر شاید نگاه نافذ داشته باشد اما از نگاه او به عمق افکارش نمی رسیم و گونه ای از شخصیت را در ذهن خود می پرورانیم که شاید بتوان به این شخصیت خاکستری در برخی از لحظات حتی حق داد.
در فیلم «قصر شیرین» کارگردان به دنبال نمودی از ماهیت خانواده و مادرانه ایست که هرگز آن را فریاد نمی زند و قضاوت نمی کند. به همین دلیل است که شیرین فیلم «قصر شیرین» همان قهرمانی است که او را نمیبینیم اما حضورش محسوس است.
با این وصف بی گمان فیلم میرکریمی میتواند یکی از کاندیدهای جشنواره در بخشهای مختلف به خصوص بازیگر نقش اول مرد باشد.
درباره جسارت کارگردان ماجرای نیم روز؛
ماجرای نیم روز؛ مستندی واقعی ، جسور بدون تاریخ مصرف
«ماجرای نیم روز» در فصل دوم یا همان «رد خون» که یکی از پرنامزدترین فیلمهای فجر سی و هفتم هم لقب گرفته است، این روزها از زوایای مختلف از جمله:
الف: بازسازی مستندگونه و واقعگرایانه از زمان و جغرافیای محل روایت داستان
ب: طراحی درست قصه منطبق بر واقعیت تاریخی (که در کمال تعجب مورد توجه هیات داوران قرار نگرفت تا فیلمنامه مهدویان نامزد سیمرغ بهترین فیلمنامه نشود)
ج: کارگردانی سخت که به سرعت باور تماشاگر را در خود غرق میکند.
د: بازیگری که جای بحث و بررسی بسیار دارد:
جسارت کارگردان در انتخاب بازیگران
اگر از فاکتورهای مختلف فیلم ماجرای نیم روز 2 و سختی های تولید در بحث پروداکشن و کارگردانی عبور کنیم به سرعت این بحث پیش میآید که فیلم ماجرای نیم روز در بحث بازیگری دارای چند نکته مهم است که نمیتوان به راحتی از کنار آن عبور کرد.
1ــ ریسک در انتخاب بازیگر، انتخاب جواد عزتی و محسن کیایی.
کمتر کسی است که با نام جواد عزتی لبخند نزند چراکه او را اصولا به عنوان یک بازیگر طناز میشناسیم، اینکه جواد عزتی با این مختصات و تعریف ذهنی از مخاطب برای یک نقش جدی آن هم از نوع یک اطلاعاتی انتخاب میشود اگر چه در درجه اول به توانمندی و جسارت بازیگر مرتبط میشود اما نمیتوان نادیده گرفت که این مساله از زوایایی به قدرت ریسک کارگردان بر میگردد.
چراکه حالا او بایستی جدا از هدایت و راهنمایی بازیگر به سرعت باور تماشاگرش را هم در دست بگیرد تا این اتفاق به کلیت و ماهیت فیلمش لطمه نزند.
همین نکته در مورد محسن کیایی هم صدق میکند او را هم معمولا در نقش های کمدی و طنازانه دیدهایم اگر چه در دو فیلم از برادرش نقشهای جدی را هم تجربه کرده اما حضورش در این فیلم بیش از هر چیز یک اتفاق متفاوت در کارنامه او است و بازی خوب او در کنار هادی حجازیفر نشان از توانمندی کارگردان در هدایت بازیگرانش دارد.
2 ـــ هادی حجازیفر و تجربهای که هرگز تکراری نمیشود.
معمولا برخی از بازیگران در کار برخی از کارگردانان جا میافتند، در تمام دنیا شاهد این هستیم که بعضی از کارگردانها با تعدادی بازیگر ثابت کار میکنند، اتفاقی که مرسوم است و تکرار آن فرصتی است که هر دو به چم و خم کار یکدیگر اشراف داشته باشند. اگر به بازی هادی حجازیفر در این فیلم دقت کرده باشید به سرعت این نتیجه حاصل میشود که او نسبت به تجربههای قبلی روندی رو به رشد در کار مهدویان داشته است. حجازیفر به معنای اصیل کلمه در فیلم «ماجرای نیم روز 2» زندگی میکند و به هیچ عنوان ادا و اصول و افههای مرسوم بازیگری در کار او دیده نمیشود.
این بازیگر که امروز یکی از بهترینهای سینمای ایران محسوب میشود با فصل دوم «ماجرای نیم روز » نشان داد میتواند سالها برای بهترینهای سینمای ایران خط و نشان بکشد.
3 ـــ بازی بازیگران زن (بهنوش طباطبایی و هستی مهدویفر)
برخلاف آنچه بسیاری معتقد بودند بازیگران زن فیلم مهدویان حضور درخشانی در این فیلم نداشتند اتفاقا سکانسهای دو بازیگر اصلی این فیلم از نقاط درخشان این فیلم محسوب میشود. چراکه در تمام لحظات هر دو در موقعیت خاص قصه نمایش ویژهای از کاراکترهایی داشتند که شاید به این راحتی ما به ازای آن در اطرافشان برای شناخت بیشتر پیدا نمیشود.
4 ــــ بازیگران دیگر
اکثر بازیگران فیلم «رد خون» در این فیلم جنسی از بازی مرتبط با زمان، مکان و موقعیت تعریف شده فیلم را به نمایش میگذارند. اتفاقی که کمتر در آثار شبیه شاهد آن هستیم.
درباره سعید آقاخانی؛
رنسانس بازیگری/ شخصیتی پنهان در بازیگری
اگر خاطرتان باشد سالها پیش در همین تلویزیون که این روزها کمتر شاهد یک اثر طناز جذاب هستیم، یک گروه جوان برنامهای را با عنوان «ساعت خوش» تولید کردند که در روزگار خودش جزو آثار پرمخاطب و جذاب تلویزیون محسوب میشد. از جمع آن تیم تعدادی از بازیگران امروز جزو گرانترین کارگردانان و بازیگران مدیومهای مختلف محسوب میشوند.
رضا عطاران، مهران مدیری و در سالهای اخیر سعید آقاخانی که به یکباره مسیر حرفهایاش دوشاخه شد و همزمان با کارگردانی در تلویزیون و تولید سریالهای طنز که البته درجهاش با بهترینهای تلویزیون در فاصله است ژانر جدیدی را در بازیگری برای خودش رونمایی کرد و در چند سال اخیر جز سیمرغی که برای فیلم «خداحافظی طولانی»، به کارگردانی فرزاد موتمن، گرفت با فیلمهای «کامیون»، «آباجان» و «من دیهگو مارادونا هستم» به شدت توجه داوران را به کار خود جلب کرد.
حتماً کسی فکر نمیکرد بازیگر آیتمهای «خاندایی جان» امروز یکی از بازیگران تأثیرگذار و درجه یکی باشد که با حضور کوتاهش در هر اثر سینمایی به شدت توجه جلب کند.
سعید آقاخانی از دو فاکتور ویژه در کار بازیگریاش برخوردار است. اولا که گریم به شدت روی صورتش مینشیند و از او کاراکتری قابل باور میسازد و صدا و نوع بیانش از او یک بازیگر خاص ساخته است. آقاخانی در حالت عادی کاراکتری درونگرا نشان میدهد و این فاکتور به شدت مدنظر کارگردانان مختلف در سینماست که علاقهمند هستند تعلیقهای داستان را برای گمراهی تماشاگر روی این کاراکتر سوار کنند. به بازی آقاخانی در فیلمهای «قسم» و «بنفشه آفریقایی» که میتواند او را کاندیدای نقش مکمل بازیگری کند، دقت کنید؛ مردی که در سکوت رضایت میدهد شوهر اول همسرش با او در یک خانه زندگی کند. چگونه میتوان باور تماشاگر را برای این اتفاق ناهنجار عرفی در جامعهمان تصویر کرد؟ استایل صورت و جنس بازی آقاخانی در فیلم «بنفشه آفریقایی» به سرعت تماشاگر را معلق کرد تا این اتفاق را بپذیرد در حالیکه با این باور مقاومت داشت. لایههای درونی کاراکتری که آقاخانی در فیلم «بنفشه آفریقایی» به تصویر کشید هیچ چیزی نداشت، در واقع فیلمنامه و طرح کلی قصه هرگز تعریفی برای این تصمیم و پذیرش به تماشاگر متبادر نمیکرد اما بازی آقاخانی، تو را مجاب میکرد تا بپذیری که حضور همسر اول زنش (فاطمه معتمدآریا) امری منطقی است.
آقاخانی در فیلم محسن تنابنده تنها شوک جدی فیلم در سی درصد ابتدایی فیلمنامه است. او در نقش خسرو با گذشت دقایقی از قصه به موقعیت خاص این فیلم سینمایی وارد میشود و در واقع گرهافکنیهای ابتدایی فیلم برای شناخت شخصیتهای مختلف به خصوص راضیه با او رقم میخورد. در این فیلم هم نوع بازی آقاخانی بهترین مهره برای محسن تنابنده است تا متهم ردیف اول داستانش تا دقایق پایانی بخشی از ماجرا را به نفع خود پیش ببرد و به عنوان نمادی از یک جامعه با نوع کلامش تفسیر و تعریف ذهنی جامعه کوچک این داستان را (اقوام راضیه در اتوبوس) بر هم بزند.
در این فیلم که به زودی به شرح آن خواهیم رسید آقاخانی اگرچه با حجم مفصلی از دیالوگ همراه است اما کماکان شخصیت درونگرایی را به تماشاگر معرفی میکند و این دقیقا برمیگردد به خصوصیات شخصی آقاخانی در بازیگری که تماشاگر هرگز با او با یک تعریف قبلی وارد معامله نمیشود. بی شک انتخاب او برای به انحراف کشیدن ذهن تماشاگر توسط محسن تنابنده نقطه عطف فیلم «قسم» است.
آقاخانی امروز برای بازیگران سینمای ایران خط نشانی محسوب میشود که نمیتوانند از کنارش به راحتی عبور کنند.
درباره فیلم جاندار؛
قصهای که ناتمام حیف و میل شد/ جواد عزتی با یک خاکستری راه راه/ وقتی که حامد بهداد سینما را زندگی میکند!
فیلم «جاندار» جزو معدود فیلمهای کاملا رئالیستی جشنواره فیلم فجر بود که در کنار کارگردانی رئالیستی، سبک و سیاق روایت و البته بازیها شبیه زندگی در آمده بودند.
در جشنواره فیلم فجر نقطه عطفی دیده میشود که نمیتوان بهراحتی از کنار آن گذشت امسال در اکثر فیلمها شاهد زندگی جلوی دوربین هستیم که هم با زاویه بازیگری و هم از دیدگاه هدایت بازیگر قابل تقدیر است.
فیلم «جاندار» با یک قصه بدون تاریخ مصرف و قابل فهم در اذهان مختلف روایتی از زندگی طیف متوسط جامعه است به موازات یک عاشقانه ساده که کارش به خون میکشد. فیلم بدون معطلی و هرگونه اضافهگویی و مقدمهچینیهای نامرغوب مرسوم وارد فضای ملتهب میشود تا زمان فیلم را حرام مقدمهچینیهای بیربط نکند. ایدههای فیلم از همان خط اول جذاب و کاراست و تماشاگر را ملزم میکند تا پا به پای قصه پیش برود و پای تعلیقها بماند.
شخصیتها به دور از نگاه مثبت و منفی بینهایت دارای یک رنگآمیزی واقعی هستند هرگز نگاه ایدئالیستی و سفیدی محض روی هیچ یک از شخصیتها دیده نمیشود. و حتی سیاهیهای هیچکدام از یک کاراکترها توی ذوق نمیزند. مشخصا قصه قرار است نمایش واقعی زندگی باشد نه نمایش سینمایی که بر اساس قصههای ساختارش چیدمان شده است.
یکی از نقاط عطف فیلم، قصههایی است که به رغم قابل لمس بودن تا پایان قابل حدس نیست و این یعنی سینمای جاندار این فیلم برای زندگی طراحی شده است نه هیچ اتفاق دیگری.
از تمام قواعد فیلمسازی، قصهگویی و کارگردانی این فیلم که بگذریم و نگاهی گذرا به بازی بازیگران این فیلم بیاندازیم به سرعت به این نتیجه میرسیم که فیلم «جاندار» در هدایت بازیگران اتفاقی قابل بررسی بوده است. حامد بهداد که امسال با فیلم «قصر شیرین» که یکی از اتفاقات ویژه بازیگری را به کارنامهاش اضافه کرد در فیلم «جاندار »با ایفای یک نقش کاملا رئالیستی و جذاب، ضمن فاصله گرفتن از خودش شخصیتی ویژه را برای فیل «جاندار» به تصویر میکشد، لحن و ادبیات کاراکتر مشخصا با تخریب از سوی بازیگر به جغرافیا و محیطی زندگی او و اطرافیانش مربوط است و در حقیقت همه چیز مهیاست تا او را باور کنیم.
جواد عزتی در یکی از معدود نقشهای خاکستریاش کاری میکند که تماشاگر تمام خواص دوست داشتنی او را به راحتی فراموش کند و این شخصیت عاشق اما بیمنطق را باور کند.
عزتی در این فیلم نشان داد جدا از توانمندیهایش در ایفای نقشهای طناز و جدی میتواند بازیگر نقشهای خاص خاکستری، حتی متمایل به سیاه باشد. او به سرعت با دو نگاه متفاوت از هر آنچه از او دیدهایم فاصله گرفته است و به شخصیتی که قرار است با او در این فیلم همراه باشیم نزدیک شده.
فیلم «جاندار» هرچقدر استارت خوبی دارد، پایان خوبی ندارد و در واقع فیلم از جمع نشدنش متضرر میشود. به همین دلیل تماشاگرش را نمیتواند مجاب کند که با قواعد و قوانین واقعی و عرفی در یک پایان باز به تنهایی تصمیم بگیرد به نظر میرسد شخصیتهایی که در این فیلم به خوبی طراحی و خلق شدهاند بیدلیل رها میشوند و در جایی که این فرصت وجود دارد تا هر یک از آنها به نقطه امن یا حتی ناامنی برسند بلاتکلیف باقی بمانند و حتی نتیجه همه اتفاقات رخ داده نیز حاصلی جز یک پایان باز نداشته باشند.