
تئاتر خوانده ام و برای این هنر مادر ارزشی والاتر از هنر قائل هستم معتقدم، تئاتر رسالتی والاتر از سرگرمی سازی و تنها یک پیام صرف دارد.
هنر نمایش جدا از اینکه قرار است مخاطبش را برای دقایقی درگیر موضوعی کند و مطالبی را با مخاطبش بازگو کند و یا در لحظاتی شاید او را به فکر فرو ببرد وظایفی مهم تر و موثر تر هم دارد که اگر چه گاهی نادیده گرفته می شود اما این رسالت برگردن تئاتر است چرا که در تمام دنیا دغدغه خانواده تئاتر چیزی جز غم نان بوده است و باید پذیرفت که اگر شرایط موثر باشد تئاتر می تواند بر جریانهای مختلف اجتماعی، سیاسی ، اقتصادی و ... نیز موثر باشد.
نمایش "کمیته نان" این روزها در تالار قشقایی به نویسندگی و کارگردانی لیلی عاج روی صحنه است و بی شک این نمایش را می توان گوشه ای از دغدغه های یک هنرمند جوان متاثر از اتفاق روز جامعه اش دانست.
در روزگاری که بیشتر هنرمندان در فراغ بال به دنبال این هستند که با دست گرفتن یک نمایش خارجی میل و علاقه به تئاتر کار کردنشان را راه بیندازند، هستند افرادی که با دغدغه تاثیرگذاری بر جامعه خودشان به دنبال ارضاء روح و روانشان از حرفه شان هستند.
یک رئالیته شبیه زندگی و یک برش از واقعیتی اجتماعی که شاید برای ما بهتر است داستان طور آن را بشنویم. نمایش "کمیته نان" را قبل از اینکه بخواهیم به عنوان یک اثر دراماتیک بررسی کنیم باید گفت موضوع در عین حال که دغدغه ی اجتماعی خودش را دارد و بسیاری را از هموطنانمان درگیر کرده است تا به امروز در عرصه نمایش هم به آن پرداختی جدی نشده است.
نمایش شروع درستی دارد، بهخوبی تماشاگرش را در شناخت شخصیتها به کمک لهجه درگیر میکند، اتفاقات به روز است، تماشاگر متوجه فضای نمایش می شود تا به سرعت با قصه هم مسیر شود، قصه نگاهی مستند گونه دارد از تفکر کارگردانی که برای تک تک شخصیت هایش شناسنامه ای مجزا تعریف کرده است.
خانواده ای که در این نمایش زندگی می کنند ، تاکید می کنم زندگی می کنند نه نمایش، برای ورود تو به عنوان تماشاگرشان به این زندگی درها را باز می گذارند تا جزئیات دغدغه مندی شان، حتی اگر نیاز به آزار دیدن باشد.
کارگردان به جای خودنمایی های مرسوم برخی کارگردانان جوان به دنبال این است که واقعیت رخ داده را طوری به کمک آدمهای نمایشش بازگو کند که تو از هر آنچه در این ماجرا نمی دانی سیراب شوی. جایگاه اجتماعی، نگرانی ها و حتی مشاغل شخصیت ها بر اساس دانسته های تماشاگر فکورانه انتخاب شده است و باور تماشاگر هرگز به سوء تفاهم نمی رسد که چرا ...
بدون اینکه از بازیگر خاصی نام ببریم باید گفت تمام بازیها در این نمایش یک دست و خوش لِول هستند، شخصیت ها آنطور که باید در آمده اند، به رغم اینکه فرصت لازم برای شلنگ تخته های بی مورد در برخی پردهها وجود دارد اما بازی هیچ کدام از شخصیت ها بیرون نمی زند و مسیر درستی در رسیدن به هدف انتخاب شده است. اگر چه در برخی از اوقات ریتم نمایش می افتد اما نمایش این قدرت را دارد تا تماشاگرش را در اوج نگه دارد.
کولبرها واقعیتی دردناک از مردم خطهای از همین کشور هستند که در این نمایش با آنها، شغلشان، درآمدشان، سختی های زندگی شان و چون و چراهایی که آنها را به سمت این حرفه برده است آشنا می شویم.
شاید در برخی از اوقات، نمایش فرصت اغراق را هم داشته است اما هرگز نویسنده رئالیته و زندگی حاکم بر نمایشش را بر هم نزده تا واقعیتی که شکل گرفته است تا پایان پیش برود.