به گزارش گروه اجتماعی خبرگزاری برنا؛ این روزها دلمان لک زده برای تماشای فیلم یا سریالی که بتواند صمیمیت و گرمای دورهمی یک خانواده ایرانی را به تصویر بکشد. توقع ما از سینما یا تلویزیون زیاد نیست. همین که در قاب آثار نمایشی جوانهای دم بخت در موعد مقرر ازدواج کنند، اعضای خانواده دور یک سفره جمع بشوند و بچهها احترام بزرگترها را نگه دارند برایمان کافی است. اما دریغ و درد که هر چه میگردیم رد پای خانواده سالم را کمتر در فیلمها و سریالهای ایرانی پیدا میکنیم. در عوض سکانسها و پلانهایمان پُر شده از مردان غیرمتعهد و بیوفایی که در چشم بههمزدنی دلشان میلرزد و پایشان میلغزد. قهرمانان مردی که در جغرافیای قصه حرمت عشق و دوستی و محبت را خدشهدار میکنند و معشوقههای متعدد را به خانه دل راه میدهند.
میتوان گفت در دو دهه 80 و 90 «بیوفایی» اصلیترین و پررنگترین مضمون فیلمهای ایرانی بوده و در اشکال مختلف بارها و بارها تکرار شده است. گاه به شکل توهم خیانت در فیلم ظهور و بروز داشته مانند «قرمز» ساخته فریدون جیرانی، گاه بیوفایی از سمت شخصیت زن صورت گرفته مانند «شب یلدا» ساخته کیومرث پوراحمد و گاه این بیوفایی منجر به قتل یکی از طرفین شده مانند «خشم و هیاهو» ساخته هومن سیدی.
در این نوشتار قصد نداریم از همه فیلمهایی که به موضوع «بیوفایی» پرداختهاند نام ببریم. تعداد کامل این آثار به قدری زیاد است که شاید برای نام بردنشان در این صفحه هم دچار محدودیت فضا شویم. در دورهای تنور فیلمهای خیانتآمیز آنقدر داغ شده که بیشتر فیلمسازان با گرایشها و سبکهای مختلف سعیکردهاند بخت خود را در این حوزه بیازمایند. فیلمهایی چون «من همسرش هستم»، «عصر یخبندان»، «دوران عاشقی»، «زندگی خصوصی»، «برف روی کاج»، «سعادت آباد» و «چهارشنبه سوری» همگی در این حوزه میگنجند.
نکته جالب این است که سینمای ایران با فیلمهایی جهانی شده که در آن جایگاه خانواده به درستی ترسیم شده است. فیلم «بچههای آسمان» ساخته مجید مجیدی اولین فیلم ایرانی بود که به جمع پنج فیلم نامزد غیر انگلیسی زبان اسکار راه یافت.
در آن فیلم شاهد فراز و نشیبهای زندگی یک خانواده کامل هستیم که فقر و تنگدستی نتوانسته روابط صمیمانه آنها را متزلزل کند. پسربچهای که علی نام دارد در مسابقه دو به آب و آتش میزند تا خواهرش را صاحب یک جفت کفش کتانی کند. در صحنههای مختلف پدر و مادر علی را میبینیم که برای کسب روزی حلال تلاش میکنند. یکی از سکانسهایی که به گفته کارگردان در کشورهای مختلف با استقبال مواجه شد سکانس «قند شکستن» در آن فیلم بود. پدر در خانه دارد برای مسجد قند میشکند. مادر به پدر میگوید در خانه قند نداریم و دختر از این گفته تعجب میکند. زهرای خردسال قندها را نشان میدهد و میگوید: «این همه قند!». پدر برای دخترش توضیح میدهد این قندها متعلق به مسجد محله هستند و ما حق نداریم در آنها دخل و تصرفی داشته باشیم.
روزگاری نه چندان دور سریالها و فیلمهای قدیمی عطر و بوی دورهمیهای خانوادگی را به مشام مخاطب میرساندند. بینندگان تلویزیون هنوز داستان سریال «پدر سالار»، که در دهه هفتاد پخش میشد، را به خاطر دارند. آنجا بدرفتاری عروس خانواده (آذر با بازی کمند امیرسلیمانی) با پدر شوهرش در حد یک فاجعه نمایش داده میشد. بیننده تلویزیونی دلهره داشت نکند رونق سفره پدر سالار (با بازی محمدعلی کشاورز) کم شود و ابهت او زیر سوال برود. اما در سریالهای تلویزیونی امروزی شاهد هستیم عروسها و دامادهای جوان سر بزرگترها فریاد میکشند و آب از آب تکان نمیخورد. «پدر سالار» سریالی بود که کارگردانش دغدغه خانواده محوری و شکاف نسلها را داشت و به همین خاطر در بطن درام به این موضوع پرداخت. اما کارگردانهای نسل جدید دغدغههای دیگری دارند و بحث ازدواج و خانواده سالم دیگرجزو اولویتهایشان نیست.
در ادامه بحث فیلمهای جهانی میتوان به فیلم «جدایی نادر از سیمین» اشاره کرد. اگر چه این فیلم به موضوع طلاق میپردازد ولی باز هم این دغدغه را مطرح میکند که جدایی پدر و مادر چه ضربه هولناکی را به زندگی دختر خانواده وارد خواهد کرد. از آن طرف در حاشیه فیلم زوجی از طبقه پائین را میبینیم که زندگیشان را دودستی چسبیده و حاضر نیستند از ارزشهای اخلاقیشان کوتاه بیایند. در شرایطی که زن و مرد طبقه متوسط بر سر مهاجرت و بهتر شدن شرایط اقتصادی زندگیشان بحث میکنند، نگرانی مرد فرعی قصه (با بازی شهاب حسینی) این است که چرا فرزند زن باردارش سقط شده است؟ شخصیت زن کارگر در آخرین لحظه حاضر نمیشود قسم دروغ بخورد و خودش را به عنوان زنی اخلاقمدار و باصداقت به مخاطب معرفی میکند.
شاید نمایش همین سادگی راستگویی زن ایرانی بود که موجب شد خارجیها به احترام این فیلم تمام قد بایستند و اسکار بهترین فیلم غیر انگلیسی زبان را تقدیم «جدایی نادر از سیمین» و کارگردانش کنند.
حالا اینگونه قابها در سینمای ما بسیار کمیاب است. در بیشتر فیلمها خبری از حضور اعضای خانواده نیست. بعضا جمع جوانهایی را میبینیم که معلوم نیست خانوادهای دارند یا نه. فیلمساز به شرایط خانوادگی آنها نزدیک نمیشود و زندگی آنها را در دایره پارتیهای شبانه، مسافرتهای دوستانه و دور دورهای عصرانه به تصویر میکشد. صرفا با این هدف که جذابیت بیشتری به فیلمش ببخشد و در گیشه توفیق بیشتری کسب کند. انگار راه رسیدن به جذابیت از این مسیر کوتاهتر است و اینگونه سریعتر میشود به هدف رسید.
در داستانهای خانوادگی حتی آنجا که زن و شوهر را کنار هم میبینیم باز هم لذت و تفریح طرفین در خارج از چارچوب خانواده اتفاق میافتد. زوج قصه زمانی که زیر یک سقف میآیند به جان هم میافتند و این باور را جا میاندازند که زندگی مشترک چیزی جز دعوا و جنجال و درگیری نیست. فتیله این دعواها گاه به طرز فجیعی بالا کشیده میشود به شکلی که در فیلمی چون «ملی و راههای نرفتهاش» مرد رسما زن را در خانه شکنجه میکند.
غرض این نیست که بگوئیم فیلمهایی با موضوع «خشونت علیه زنان» نباید ساخته شود. حرف و سخن نگارنده این است که وقتی پشت رویدادهای یک فیلم تحلیل اجتماعی درستی نباشد، نتیجه کار وحشت و هراس بیهوده مخاطب از موقعیت مهمی به نام «ازدواج» و «تشکیل خانواده» میشود.
در بیشتر فیلمها و سریالهای سینمایی ازدواجها فرجام خوشی ندارند و به جدایی ختم میشوند. در معدود ازدواجهایی که زن و مرد زندگی شیرینی دارند، میبینیم هر دو غرق در تجملات هستند و به قول امروزیها خانه و زندگیشان لاکچری است. نمایش این تصاویر در حالی صورت میگیرد که اکثریت جوانان ایرانی باید زندگی را از نقطه صفر شروع کنند و با هزار جور وام و قرض و قسط از عهده مخارج زندگی برآیند.
تکرار مضمون بیوفایی و بیتعهدی در فیلمهای سینمایی اگر با موشکافی و آسیبشناسی درست صورت بگیرد، میتواند در مسیر رفع این بحران اجتماعی مشکلگشا باشد. ولی وقتی تمام فکر و ذکر فیلمساز فتح گیشه و جذب مخاطب به هر شیوه ممکن باشد در ادامه اتفاقات دیگری میافتد. اولین نتیجه این فرایند قبحزدایی از موضوع «خیانت» است. وقتی شخصیتهای قصه به راحتی به سمت خیانت سوق پیدا میکنند و مجازات و عواقبی هم در کار نیست، کارگردان چگونه میتواند زشتی و پلیدی این عمل را در باور مخاطب بنشاند؟
جوانان ما به آثار سینمایی و تلویزیونی نیاز دارند که در آنها روشهای انتخاب همسر آموزش داده شود. این آثار باید در قالب قصههای جذاب توضیح دهند که عدم تناسب بین زوجین در زمینههای فرهنگی، اقتصادی، روحی، مذهبی و ... چه عواقب جبرانناپذیری در پی دارد. در کمتر فیلمی میبینیم زوجین پس از ایجاد مشکل به یک روانشناس متخصص مراجعه کنند. فیلم «آتش بس» ساخته «تهمینه میلانی» در این زمینه یک استثنا بود که بر مبنای محتویات کتاب «شفای کودک درون» ساخته شد.
در فیلمها و سریالهایمان کم داریم شخصیتهایی که در پیچ و خم زندگی با همسرانشان مشورت کنند. در عوض آثاری داریم که در آنها مرد و زن هر کدام حکومت خودمختاری را تشکیل داده و به میل و سلیقه شخصی خود عمل میکنند.
آمارهایی که این روزها از افزایش میزان طلاق به گوش میرسد ترسناک و ناخوشایند است. باید بترسیم از روزی که زبانمان لال این رقم بخواهد بیشتر شود. در پیدایش این معضل اجتماعی هر یک از نهادها و دستگاهها سهمی دارند و رسانههای داخلی هم بیتقصیر نیستند. سینما و تلویزیون با آثار نمایشیشان میتوانند در مسیر اصلاح فرهنگها و باورهای غلط در حوزه «خانواده موفق» گام بردارند.