شب یلدا در مَتَل های ایلامی:

امیل و ممیل، روایتی از چله های بزرگ و کوچک زمستانی

|
۱۳۹۸/۰۹/۳۰
|
۱۵:۳۳:۳۶
| کد خبر: ۹۳۹۴۰۸
امیل و ممیل، روایتی از چله های بزرگ و کوچک زمستانی
یکی از متل هایی که در شب چله و در ضیافت کرسی بزرگ ترها برای کوچک ترها نقل می کنند داستان دو پسر سرما (چله بزرگ و چله کوچک) و مادرشان در زمستان است.

به گزارش خبرگزاری برنا از ایلام ، «امیل» و «ممیل» دو برادر زمستانی هستند و دو نفس دزد و آشکار دارند. "امیل" برادر بزرگ تر و دارای نفس "دزد" روز چهل و پنجم زمستان در اثر سرمای زیاد هویدا می گردد و "ممیل" برادر کوچک تر دارای نفس "آشکار" روز پنجاه و پنج زمستان که هوا کمی بهتر می شود خود را نشان می دهد.

چهل روز که از زمستان می گذرد "امیل" (چله بزرگ) به کوه می رود و زیر سنگ سیاه و بزرگی می نشیند. در این موقع سنگ سیاه بر روی او می افتد و "امیل" قادر به بلند کردن سنگ و بیرون کشیدن خودش نیست. پس همانطور زیر سنگ می ماند. پس از سپری شدن پنجاه روز از زمستان "ممیل" (چله کوچک) به فکر برادرش می افتد و پیش خود می گوید نکند در کوه برای برادرم "امیل" اتفاقی افتاده باشد؟ از این رو برای پیدا کردن برادر خود به کوه می رود. در این زمان (روز چهارم تا شانزدهم بهمن) طبق باور مردم هوا خیلی سرد می شود که آن را "ششله شش" (shashela_ shash) می گویند؛ یعنی تلاقی بین شش روز بعد از رفتن "ممیل" به دنبال برادرش که این دوازده روز هوا بسیار سرد می شود.

"ممیل" بعد از جستجوی فراوان برادرش "امیل" را در حالی که تخته سنگی بر رویش افتاده پیدا می کند. خود را به کنار او می رساند و هر کاری می کند نمی تواند تخته سنگ را جابجا کند تا برادرش را نجات دهد. از آنجا که "امیل" دارای قدرت سرمای زیادی است، "ممیل" این قدرت را حس می کند. از این رو به برادرش "امیل" میگوید: اگر من جای تو بودم کاری می کردم تا "دایا دور تاوه هشکش بزنه ریش اِسپی د لو تژگاه" (پیرزن کناره تنور از سرما یخ بزند و پیرمرد کنار اجاق).

    

امیل در جواب می گوید : خودت چرا کاری نمی کنی که در اثر سرما پیرزن در کنار ساج و پیرمرد در کنار آتش یخ ببندند و خشک شوند؟ ممیل می گوید: آخر «لم شوره بهار دوممه» یعنی باران بهار دنبالمه و هر کاری بکنم بی فایده است.

ممیل هر چه تلاش می کند که امیل را نجات بدهد، نمی تواند و چون امیل سرمای زیادی از خود بوجود می آورد از این رو ممیل طاقت سرمای او را ندارد و مریض می شود. هر دو برادر در کنار هم چند روزی را سپری می کنند تا اینکه بعد از 60 روز (پایان دو چلّه) از زمستان هر دو می میرند.

بعد از چندی مادرشان (DASHO داشو) که پیرزنی کهنسال است بالای سرشان می آید و همین که با جسد مرده دو پسرش روبرو می شود فریاد می زند: امیل مرد و ممیل مرد دل وه کی کنم خوش؟ چومتی بیرم عالمی بزنم تش (حالا که امیل و ممیل مردن دیگه به کی دلخوش کنم؟ پس باید مشعلی بردارم و دنیا رو به آتش بکشم). سپس مشعل روشنی برداشته در هوا می چرخاند و به سمت دنیا پرتاب می کند. اگر این مشعل در آب افتاده و خاموش شود سال بعد سالی سرد و پر باران خواهد بود و اگر این مشعل در خشکی فرو آید سالی گرم بر زمین چیره خواهد شد. لذا در بین لُرها زمانی که هوا رو به گرمی می رود مردم می گویند : داشو (مادر امیل و ممیل) در حال چرخاندن مشعل روشن در هوا می باشد

نویسنده؛ کریم کاظمی 

 

نظر شما