به گزارش گروه ورزشی خبرگزاری برنا و به نقل از روابط عمومی باشگاه نساجی مازندران، در فصل اخیر تیم نساجی سه سرپرست یا همان مدیر تیم را تجربه کرده، فرهاد کوچکزاده در ابتدای فصل مدیریت تیم نساجی را بهعهده داشت، سپس علی دهقانی این مسئولیت را بهعهده گرفت و سرانجام ایزد سیفاللهپور توانست حضورش را در این جایگاه تثبیت کند. همچنین او در کنار مدیریت تیم، با حفظ سمت قائممقامی باشگاه را نیز بهعهده دارد.
سیفاللهپور که از زحمتکشان فوتبال است، همچون برخی از مدیران ورزشی، گرم و سرد روزگار را چشیده و یکشبه به این جایگاه نرسیده است. او فردی برونگرا و مهربان است که توانسته در بازهای کوتاه دل هواداران پرشور نساجی را نیز بهدست بیاورد؛ بدون شک حضور سیفاللهپور در فصل اخیر در کنار نساجی، کمک شایانی به لحاظ آمادهسازی بسترهای تمرینی و اقامتی کرده است.
دقایقی با او همکلام شدیم که در ادامه میخوانید.
آقای سیفاللهپور! ابتدا دوست داریم بهطور کامل خودتان را برای مخاطبان معرفی کنید؟ اهل کجایید، متولد چه سالی هستید، فوتبال را از کجا شروع کردید و در چه ردههایی حضور داشتید؟ چه شد که به عرصه مدیریت ورزشی آمدید؟ سوابق مدیریتیتان را هم بفرمایید.
متولد ۲۱ بهمن ۱۳۵۴ کرمانشاه هستم، فوتبال را از رده نونهالان در این شهر آغاز کردم، در رده جوانان عضو تیم منتخب استان کرمانشاه بودم، با اینکه جوانان بودم اما در رده امید و بزرگسالان هم بازی میکردم. تا اینکه در سال ۱۳۷۱ تصادف شدیدی با موتور کردم که باعث شد فوتبال حرفهای را کنار بگذارم اما عشق و علاقه من به ورزش طوری بود که نمیتوانستم هیچوقت فاصله بگیرم.
سال ۱۳۷۴ در خدمت تیم سایپا کرمانشاه بهعنوان مدیر روابط عمومی بودم و به همراه آقای قلیچی و سرهنگ رضائیان در لیگ منطقهای حضور داشتیم. بعد از آن مقطع ۴ سال رئیس هیأت اسکیت استان کرمانشاه بودم، یکسال هم دبیر هیأت کشتی استان کرمانشاه بودم. دو سال بهعنوان سرپرست در آکادمی استقلال حضور داشتم و مدیریت تیمهای پایه این باشگاه در اختیار بنده بود، با فوتبالیستهای بزرگی آن وقت در استقلال کار میکردم، علی سامره، سیروس دینمحمدی، سعید لطفی و ایوب اصغرخانی. بعد هم دو سال قائممقام باشگاه شیرینفراز کرمانشاه بودم، سال ۱۳۸۵ زمانی که خودم بنای خرید باشگاه شیرینفراز را برای کرمانشاه به اتفاق آقای فرمان کریمی و آقای شفق برنامهریزی کرده بودم، سال اول مستقیم به رقابتهای لیگ برتر صعود کردیم و تا زمانی که آقای کریمی در شیرینفراز بودند، بنده هم در کنارشان حضور داشتم.
بعد از آن باشگاه بعثت کرمانشاه را به اتفاق آقای حسنی و آقافرشید استحقاری راه انداختیم، همان موقع این تیم را از رده استانی به منطقهای و از منطقهای آوردیم لیگ دو و در پیآف لیگ دو مغلوب خیبر خرمآباد شدیم و نتوانستیم به لیگ یک صعود کنیم. در زمانی که در تهران حضور داشتم توسط سیروس دینمحمدی با مجموعه بادران با دکتر قربانیان و خانم موسوی آشنا شدم، باشگاه بادران را راه انداختیم، خودم آن تیم را از بوشهر خریدم و موفق شدیم همان سال بادران را در لیگ دو تا پلیآف لیگ یک هم برسانیم، اما اتفاقاتی که در بازی با سپیدرود افتاد که نتوانستیم صعود کنیم.
فکر میکنم بیشتر فوتبالیها شما را از بادران شناختند، کمی درخصوص حضورتان در بادران و بعد ظاهراً در تیم فجر شهید سپاسی هم مسئولیتی داشتید، توضیح دهید.
در مورد باشگاه بادران باید بگویم که ۵ سال مدیریت باشگاه به عهده من بود و از آنجایی که بادران تیمی بود که در پایتخت کار میکرد، با توجه به ارتباط کاری که خودم داشتم بیشتر به فوتبال ایران معرفی شدم، روزهای بسیار خوبی را تجربه کردم در این باشگاه. سال گذشته هم معاون ورزشی باشگاه فجرسپاسی شیراز بودم تا اینکه مجبور شدم برای کاری به کانادا بروم و بعد از آن سفر بود که امسال در خدمت باشگاه نساجی قرار گرفتم. در تیم بادران هم با مربیان بزرگی چون احمد سنجری، اکبر میثاقیان، محمد ربیعی و مهدی پاشازاده کار کردم و نکات زیادی را تجربه کردم.
دورنمای شما از نساجی چطور بود؟ با توجه به اینکه در زمان حضورتان در بادران به ورزشگاه شهید وطنی قائمشهر آمده بودید؟ خاطرات شیرین و تلختان را در مواجه با نساجی بگویید. فکرش را میکردی که نساجی در آن سال با آن همه داستانهایی که اتفاق افتاد، بتواند به لیگ برتر صعود کند؟ راستی روز صعود نساجی در ورزشگاه تختی، شما کجا بودی؟
فوتبال مازندران را از لیگ قدس میشناختم، نساجی را با حاج رحیم و آقانادر دستنشان و پیروز جغتاپور و ... میشناختم و آنها برای بازی به کرمانشاه میآمدند. یادم میآید در لیگ قدس تیم تهران (ب) خیلی قوی بود، فرشاد پیوس، حافظ طاحونی و ... در آن تیم بازی میکردند اما در کرمانشاه مغلوب شدند، ولی تیم مازندران توانست تیم کرمانشاه را سه بر صفر ببرد، یادم میآید دقیقاً زمان بمبارانها بود.
با تیم شیرینفراز به قائمشهر آمده بودم و با جو ورزشگاه شهید وطنی آشنا بودم، با بادران هم به قائمشهر آمدیم، یکسال در زمان اکبر میثاقیان تیم نساجی با هدایت محمود فکری در تهران با ما بازی داشت، نساجی در آن مقطع اصلاً وضعیت مالی خوبی نداشت و بهمریخته بود، با این حال ما آن بازی را یک بر صفر باختیم، نیمفصل دوم همان سال با حضور محمد ربیعی در قائمشهر به مصاف تیم نساجی رفتیم که فکر میکنم آقای مسگرساروی سرمربی نساجی بود. ما برای صعود به لیگ برتر بهشدت نیاز به امتیاز داشتیم، خوشحال بودیم که ورزشگاه شهید وطنی بهدلیل محرومیت تماشاگران، خالی از تماشاگر است اما وقتی بازی شروع شد تمام ساختمانهای دور و اطراف ورزشگاه مملو از تماشاگر بود، واقعاً غبطه خوردم، ما در آن روز یکی از بهترین بازیها را انجام دادیم و دو بر صفر هم پیش افتادیم، دقایق پایانی بازی بود که محمد عباسزاده با بچهها صحبت کرد و یک شوکی به نساجی داد و متأسفانه بازی مساوی شد و همان بازی باعث شد که ما صعود نکنیم.
سال بعد ما در خانه توانستیم نساجی را شکست دهیم، آن مقطع ربیعی سرمربی ما و پاشازاده سرمربی نساجی بود اما بازی برگشت دیداری بود که برای هر دو تیم حکم جواز صعود به لیگ برتر را داشت، ما ۲ امتیاز از نساجی بیشتر داشتیم، هفته قبلش هم در بابل سر ما را بریده بودند، یادم هست که در ایام عید بود، یک جو بسیار وحشتناک در ورزشگاه شهید وطنی حکمفرما بود. سه ساعت قبل از بازی ورزشگاه جای سوزن انداختن هم نداشت، آنقدر فشار بازی زیاد بود، باور کنید ما به هواداران نساجی باختیم.
آنقدر هم عباسزاده آماده بود در همان دقایق ابتدایی گل اول را به ما زد و ورزشگاه منفجر شد، گل دوم را هم خوردیم، نهایتاً نیمه اول با نتیجه دو بر یک به رختکن رفتیم، اگر یادتان باشد گل سومی که عباسزاده به ما زد، کمی مشکوک بود که ما هم اعتراض کرده بودیم اما جواد نکونام، مهدی هاشمینسب و کادر نساجی زرنگی کردند، همه به بهانه خوشحالی ریختند وسط زمین و کار برای داور سخت شد و قشنگ ورزشگاه ترکید. یادم است اولین نفری که بعد از بازی دیدم، علی امیری بود که ضمن تبریک، گفتم واقعاً خوشحالم که این همه هوادار با خوشحالی به خانه میروند، همه اشک شوق میریختند.
همیشه هواداران نساجی و مردم خوب مازندران به ما لطف داشتند و هیچوقت نیامدیم آنجا که مورد بیاحترامی و توهین قرار بگیریم، دوستان زیادی در قائمشهر و مازندران دارم که همه به من لطف دارند.
آن سال باید بادران و نساجی صعود میکردند، واقعاً نساجی با آن هواداران پرشور حقش صعود بود، خب یک طیفی هم طرفدار آن بودند که خونهبهخونه بالا بیاید و پنالتیهای خوبی هم در هر بازی برای آنها میگرفتند، سر تیم ما را بریدند، سر تیم شهرداری تبریز را بریدند، سر همین تیم نساجی را بریدند، وضعیت بهگونهای بود که خونهبهخونه در آستانه صعود قرار داشت ولی بهیکباره و خواست خدا همه چیز عوض شد و تیم نساجی با حضور آقای نکونام جهش عجیبی پیدا کرد.
حضور علی امیری در آن مقطع بهعنوان مدیرعامل و قابلیت خوب رسانهای مهدی یکتا و قائمشهریهایی که در رسانههای مطرح کشوری حضور داشتند بسیار به نساجی کمک کرد. همه دست به دست هم داده بودند و جو بسیار خوبی حاکم شده بود تا نساجی صعود کند.
ادران در بازی آخر هم شانس صعود داشت و اگر ما در بازی آخر میتوانستیم ماشینسازی را با هر نتیجهای ببریم و نساجی هم با راهآهن مساوی میکرد، ما صعود میکردیم. در تبریز رو نیمکت نشسته بودم و لحظه به لحظه بازی نساجی را تماشا میکردم، واقعاً عجیب و بینظیر بود که حدود ۲۵ هزار نفر برای نساجی در ورزشگاه تختی تهران آمده بودند. آن زمان هم مجموعه ورزشی کارگران در اختیار من بود و راهآهنیها از من خواسته بودند ورزشگاه کارگران را در اختیارشان بگذارم، من هم موافقت نکردم، چون اصلاً ورزشگاه ما جوابگوی این همه تماشاگران عاشق نبود.
قبل از شما در فصل اخیر آقایان فرهاد کوچکزاده و علی دهقانی مدیریت تیم نساجی را بهعهده داشتند، نظرت درباره این دو مدیر چیست؟
الحق والانصاف تصمیم نداشتم روی نیمکت نساجی بنشینم، اول فصل که باشگاه نساجی از سوی آقایان صنیعیفر و حدادیان واگذار شده بود، آن آقایان جدید با من صحبت کردند که من مدیرعامل نساجی شوم ولی با توجه به شناختی که از آنها داشتم و اتفاقاتی که در گذشته رخ داده بود، تمایل نداشتم، چون میدانستم این راهی که آنها میروند پایان خوشی ندارد، همان مقطع تیم نساجی در مجموعه ما اردو زده بود، آقای مهاجری هم تازه سرمربی این تیم شده بودند، حتی آقای مهاجری در روز معارفهاش در قائمشهر به من گفت که تو حتماً بیا و مسئولیت این باشگاه را بهعهده بگیر، همان موقع گفتم که از کارهای این آقایان اطلاع دارم و نمیتوانم به نساجی بیایم.
در همین مقطع بود که مدتی را به خارج از کشور سفر کردم و مدیریت تیم نساجی هم سرانجام به آقای کوچکزاده واگذار شد، فرهاد کوچکزاده را از سالها پیش میشناسم، فوتبالیست بسیار خوب و بااخلاق و آدم توانمندی است، هنوز هم که با هم در تیم پیشکسوتان بازی میکنیم، با همان کیفیت فوتبال بازی میکند. کوچکزاده هم دوست داشت نساجی موفق باشد برهمین اساس طبق وعدههایی که آن آقایان میدادند، مدیریت میکرد و خیلیها روی قولهای فرهاد حساب میکردند و به همین منظور این وسط کوچکزاده شرمنده دیگران میشد.
علی دهقانی را هم از زمانی که با آقای دکتر اسدی در فدراسیون حضور داشت، میشناختم، جوانی پرانرژی است اما کار اجرایی در تیم نساجی مازندران بسیار سخت است، اینجا کوچک و بزرگ، از خردسال تا پیر درخصوص نساجی حرف برای گفتن دارند.
ضمن تقدیر از زحماتی که آقایان کوچکزاده و دهقانی برای تیم نساجی کشیدند، برای هر دو عزیز آرزوی موفقیت میکنم.
با آقای مهاجری ارتباط نزدیک داشتی، درست است؟
با آقارضا ارتباط نزدیک داشتم و دارم، واقعاً دوستش دارم ولی نقدهایی هم دارم، مهاجری کار حرفهایاش را در اولین جایی که شروع کرد در تیم ما در شیرینفراز بود، یک مربی متین، رئوف، دوستداشتنی و واقعاً دوست دارد هیچکس از او ناراحت نشود و این به نظرم بزرگترین ایراد او بود. در فوتبال اگر قرار باشد کسی از تو ناراحت نشود، نمیتوانی کار کنی.
بهنظرم باید در انتخابهایش دقت میکرد، یکسری بازیکنها از احساسات پاک آقای مهاجری سوءاستفاده کردند، کادر ایشان هم نتوانست این ایراد را پوشش دهد، مهاجری نمیخواست اتفاقات خوب را با اتفاق بد به پایان برساند. انصافاً در خطرناکترین شرایط جسمی که حتی در آستانه مرگ هم پیش رفته بود، باز هم از نساجی نگذشت.
تیم آقای مهاجری فوتبال خوبی را به نمایش گذاشت، هرچند در کسب نتیجه بداقبال بود و نهایتاً علیرغم میلی باطنی بنده، آقای امیری و حدادیان استعفا داد و برای حفظ سلامتیاش از نساجی کنارهگیری کرد.
فرایند حضور شما در نساجی چگونه شکل گرفت؟
سال گذشته هم آقای صنیعیفر از من خواسته بود که به باشگاه کمک کنم، اگر خاطرتان باشد کلیه امکانات مجموعه من، از زمین تا هتل، همه در اختیار باشگاه نساجی بود اما قبول نکردم، چون در بادران مسئولیت داشتم.
زمانی که در کانادا حضور داشتم، صحبتهایی بین بنده و دوستان مشترک با آقای صنیعیفر صورت گرفت، همان موقع هم دو تا شرط داشتم، شرط اولم حضور آقای علی امیری بود، زمانی هم که بادران بودم با تمام احتراماتی که برای دکتر قربانیان و خانم موسوی قائل بودم اما با اختیار تام در تیم کار میکردم، صفر تا صد تیم در اختیار خودم بود.
شرط دوم هم این بود که اختلاف میان آقایان صنیعیفر و حدادیان به پایان برسد و یا اینکه تیم یک مالک داشته باشد. من هم بهعنوان نماینده آقای صنیعیفر شروع به کار کردم و تا آن موقع هم کلاً آقای صنیعیفر را هنوز از نزدیک ندیده بودم، از من خواستند که به ایران برگردم و من هم برگشتم، یک هفته قبل از بازی با استقلال جلسهای با من گذاشتند و خواستند تا مسئولیت تیم را به عهده بگیرم، همان موقع هم زنگ زدم به آقای حدادیان و از ایشان اجازه گرفتم و ایشان هم به من لطف داشتند و طی ۶ هفته مسئولیت تیم کلاً بهعهده من بود، هرچند همان موقع هم با آقای امیری بهعنوان نماینده تامالاختیار آقای حدادیان ارتباطم برقرار بود و از راهنماییهای ایشان نیز استفاده میکردم.
به نظرم یکی از بهترین اتفاقات خوشایند برای من حضور در باشگاه بزرگ نساجی بود، با توجه به اینکه جلساتی با آقای انصاریفر مدیرعامل پرسپولیس داشتم و میتوانستم به این باشگاه بروم و یا اینکه پیشنهاد مدیریت یکی از تیمهای پایه تیم ملی به من داده شده بود ولی حقیقتاً نساجی برای من یک چیز دیگر بود.
مدیریت یک تیم لیگ برتری با یک تیم لیگ یکی چه تفاوتهایی دارد؟ لطفاً بهطور جز توضیح دهید و اینکه بهنظر خودتان توانستهاید در نساجی موفق شوید؟
لیگ یک با لیگ برتر اصلاً قابل قیاس نیست، من درگذشته در باشگاه شیرینفراز در لیگ برتر کار کرده بودم ولی نگاهها به تیمها در لیگ برتر خیلی بیشتر است و از طرفی خودم نمیتوانم به خودم نمره دهم که آیا موفق بودم یا نه. ولی تا جای ممکن چالشها و دغدغههای موجود در تیم نساجی را مرتفع کردم. من از آن مدیرانی نبودم که پروازی باشم، زمانی هم که کل سهام باشگاه به آقای حدادیان واگذار شد، همان شب به ایشان پیام دادم و استعفا دادم تا دستشان برای تعیین آینده نساجی باز باشد اما ایشان لطف و بزرگواری داشتند و از من خواستند که در کنارشان باشم. با آقای صنیعیفر هم تماس گرفتم و از ایشان تشکر کردم. من همیشه سعی کردم همه جا خودم نفر اول باشم ولی حضور علی امیری باعث شد که افتخار این را داشته باشم که در کنارش کار کنم. من واقعاً نمیتوانم با هر کسی کار کنم، امیری را میشناختم، ایشان به بنده محبت داشت، اختیار تیم را بهصورت تام به من واگذار کرد و همین مسئله باعث شد که تا اینجای کار، کارها بهخوبی پیش رود. خوشحالم که در مجموعه بزرگ نساجی و هواپیمایی وارش کار میکنم.
در تیم نساجی از بازیکنان باتجربه و صاحبنام تا بازیکنان جوان و گمنام حضور دارند، شیوه رفتاری یک مدیر موفق با تیمی چون نساجی که تا این اندازه فراز و فرود دارد باید چگونه باشد؟
در تیم نساجی بازیکنان بزرگی مثل محمد عباسزاده، حامد شیری، علیرضا حقیقی، محمدمهدی نظری، مهرداد کفشگری، حسین ماهینی، مجتبی ممشلی و ... حضور دارند، خیلی چالش جدیدی برای من بود و خوشبختانه با همه این دوستان قبلاً افتخار آشنایی داشتم، خیلی به بنده محبت دارند، واقعاً طی این مدت همکاری کردند و هیچگونه مشکلی بهوجود نیامد.
همیشه سعی کردم در کنار بازیکنان بهعنوان رفیق باشم تا اینکه بخواهم با آنها بهعنوان یک مدیر رفتار کنم، همه با هم ارتباط بسیار خوبی داریم و خوشبختانه یک رابطه برادرانه در تیم حاکم است، هرچند زیاد تمایل نداشتم که بهدلیل آن اضطرابهایی که بر روی نیمکت وجود دارد، روی نیمکت بنشینم، ولی با توجه به اینکه آقای امیری از بنده خواستند، اطاعت امر کردم و در کنار قائممقامی باشگاه، بهعنوان مدیر تیم در باشگاه بزرگ نساجی مشغول فعالیت هستم.
طبق چارتی که یک تیم دارد، مدیر تیم نفر اول یک تیم است، بهنظر شما آیا در تیمهای لیگ برتری، این جایگاه حفظ میشود؟ یعنی مدیران تیمها به قدری از آن کاریزمای شخصیتی بهره میبرند که همه اعضای تیم گوشبهفرمان آنها باشند؟
بخش پنجم مصاحبه با ایزد سیفاللهپور
در مورد خودم یک اعتقادی دارم و این است که آدم یک شب شیر باشد بهتر از صد شب روباه بودن است. در تیمهایی هم که کار کردم همه میدانند و در باشگاه نساجی هم آقای امیری با اختیار تام مسئولیت تیم را به عهده بنده واگذار کردند ولی من زیاد شنیدم که در تیمهای دیگر برخی مدیران تیم فقط نقش نمایشی دارند. در چارت فوتبالی، فدراسیون فوتبال، مدیرعامل باشگاه و مدیر تیم را میشناسد و بعد سرمربی، اعتقادم این است که باید با قاطعیت این کار را انجام داد. در تیم نساجی هم همین اتفاق افتاده و همواره آقای امیری و حدادیان به بنده محبت داشتند و در مسائل تیم، ورود نکردند.
میگویند سیفاللهپور عموماً در اردوها و مسافرتها آدم لارژی هست، آیا این حرف درست است؟
من روزی که مسئولیت تیم بعثت کرمانشاه را بهعهده گرفتم، اولین بازی تیم ما در شهر بانه بود، دیدم بازیکنان را بردند در یک خوابگاه تربیتبدنی زیرپلهای، من و فرشید استحقاری که مدیر فنی تیم بعثت بود، رسیدیم آنجا، گفتم یا نباید تیمداری کنیم یا اگر میخواهیم تیمداری کنیم باید همه چیزمان به نحو احسن باشد.
ما چطوری سعی میکنیم برای خودمان بهترین لباس و بهترین خوراک را استفاده کنیم، بازیکنان تیم هم مثل اعضای خانوادهمان هستند، و اعتقادم این است که در هر باشگاهی که کار میکنم بازیکن باید در بهترین شرایط زندگی کند و بهترین غذاها را بخورد، پروازها هم بهترین پرواز باشد. همه مربیانی که با بنده کار کردند اخلاقم را میدانند، اگر هتلی پنجستاره در هر شهری داشته باشد، اولویت ما آن هتل و بعد از آن چهارستاره اما برخی مواقع شرایطی بهوجود میآید که ما مجبوریم به یک جای کمکیفیتتر هم برویم. نوع لباسها و امکانات تمرینی هم باید بهترین باشد.
شنیدهایم سابقه حضور در رسانه را هم داشتهاید، درست است؟
کار مطبوعاتیام را سال ۱۳۷۵ شروع کردم، ۲۲ سال با افتخار در این حرفه مشغول بودم، دوران تلخ و شیرین زیادی را تجربه کردم، یادم است در اواخر ریاست جمهوری مرحوم هاشمی رفسنجانی کارم شروع شد، با خبرگزاری جمهوری اسلامی، روزنامه همشهری، روزنامه صبح امروز و روزنامه نشاط کار میکردم و خودم سردبیر روزنامههای نسیم غرب، سفیر غرب و خبرگزاری جمهوری اسلامی در کرمانشاه بودم. چند سالی مدیر پیام بازرگانی صداوسیمای مرکز کرمانشاه و کیش بودم. تهیهکننده برنامههای ورزشی بودم. گزارشهای پخش مستقیم بازیهای شیرینفراز را هم انجام میدادم. کار مطبوعات و رسانه استرسهای خاص خودش را دارد، شما با یک کسره و ضمه میتوانی همه چیز را جابهجا کنی. دوران بسیار خوشی را در این عرصه داشتم و دوست داشتم زمان برمیگشت به عقب و آن دوران را دوباره تکرار کنم.
آقاپسرت حسین، هم دروازهبانی میکند؟ مشغولِ چهکاری است؟
حسین پسرم، مثل خودم عاشق گلریست، در ایران که بود شاگرد آقای سامره و لطفی در رده نوجوانان استقلال بود اما برای ادامه تحصیل ۴ سال به لندن رفت و دیپلمش را آنجا گرفت. الان هم برای تحصیل در دانشگاه در کانادا حضور دارد. در لندن زیر نظر آقای نادر محمدخانی کار میکرد و خوشبختانه از شعور و فهم بالایی در فوتبال برخوردار است و فوتبال را خوب آنالیز میکند.
شنیدهایم در کانادا هم قرار است یک آکادمی دایر کنید!
بله قرار است یک آکادمی فوتبال در کانادا دایر کنیم، مقدماتش را هم انجام دادیم تا بتوانیم بازیکنان خوبی را پرورش بدهیم و همچنین از ظرفیتهای مربیگری فوتبال ایران در آنجا بهره ببریم.
دوست دارید در آینده تا کجای مناصب مدیریتی در فوتبال برسید؟
یکی از دغدغههایم این است که تیمی را خودم داشته باشم، که صفر تا صدش دست خودم باشد که آن اتفاقاتی که بعضی اوقات مدیران فوتبالی خودشان باعث میشوند تا تیمها موفق نشوند را نداشته باشیم و انشاالله این فرصت پیش بیاید. بدم هم نمیآید یک روزی دبیرکل یا رئیس فدراسیون هم شوم چون این توان را در خودم میبینم.
نظر شما درخصوص حضور محمود فکری و کادر جدید چیست؟
محمود فکری از آن فوتبالیستهایی بود که فارغ از نگاه رنگی، خیلی دوستش داشتم، اگر خاطرتان باشد در آخرین سالی که محمود فکری فوتبال بازی کرد در تیم شیرینفراز کرمانشاه بود، همان سال هم بهعنوان مربی در تیم ما مشغول فعالیت شد، خیلی دوستش داشتم و دارم.
سال قبل هم با محمود فکری در تیم سرخپوشان پاکدشت کار کردیم. مربی بسیار بسیار سالم، هم سلامت اخلاقی و هم مالی دارد. الان هم خیلی راحت داریم با هم کار میکنیم و هیچگونه مشکلی هم نداریم و خیلی با هم ارتباط خوبی داریم.
یک سیفاللهپور در کشتی و یک سیفاللهپور هم بهعنوان کارشناس داوری فوتبال داریم، آنها چه نسبتی با شما دارند؟
خانواده سیفاللهپور در کرمانشاه یک خانواده کاملاً ورزشی هستند، عموی بزرگم اولین رئیس تربیتبدنی آموزش و پرورش بود، عموی دیگرم قهرمان کشتی ایران بود، عموی دیگرم جلیل سیفاللهپور داور بینالمللی کشتی و جزو داورانی بود که افتخار سوت زدن در فینال ۴ المپیک آسیایی را داشت. پیروز سیفاللهپور کارشناس داوری فوتبال هم پسرعموی بنده است.
احساس نمیکنید غرب کشور نیازمند یک تیم است؟ این سالها تیم سردار بوکان ظرفیت خوبی داشته اما نتوانسته موفق باشد.
مطمئناً کرمانشاه و غرب کشور پتانسیل داشتن تیم در لیگ یک یا لیگ برتر را دارند. بازیکنان خوب و بزرگی هم داریم که همگی در تیمهای طراز اول ایران بازی میکنند، مثل وریا غفوری، کاوه رضایی، علیاصغر عاشوری، ایمان سلیمی، بختیار رحمانی، محمد نوری، وحید حیدریه، مهدی مهدیخانی و ... اما متأسفانه بهدلیل مدیریت ضعیف در ورزش استان و همچنین عدم تمایل به بحث تیمداری، باعث شده که ما در رشتههای تیمی موفق نباشیم. اسپانسر وجود دارد اما مدیر دلسوزی که کمک به ورزش کند، نداریم.
نظرتان درخصوص مهندس رضا حدادیان مالک و علی امیری مدیرعامل باشگاه را نیز بگویید، آیا نساجی با حضور این عزیزان میتواند روزهای خوبی را تجربه کند؟
جا دارد ابتدا تشکری داشته باشم از همه کسانی که برای نساجی زحمت کشیدند. آقای مهدی پرهام و آقای صنیعیفر که واقعاً کمک کردند به فوتبال. دست آنهایی که حتی یک ریال از جیبشان برای ورزش خرج میکنند را باید بوسید، امثال این عزیزان یا خیرینی مثل دکتر قربانیان و مهندس حدادیان.
خرج کردن از کیسه مهمان خیلی راحت است، تیمهای دولتی یا صنعتی از کیسه دولت خرج میکنند اما تیمهایی مثل نساجی، تراکتور، شهرخودرو و ماشینسازی بهصورت خصوصی اداره میشوند و مالکان این باشگاهها از حق خانواده و سرمایه خود میگذرند و برای ورزش هزینه میکنند. واقعاً این کارشان عین عبادت یا ثواب ساخت مدرسه و مسجد را دارد.
در مورد آقای حدادیان و آقای امیری باید بگویم که مهندس حدادیان را سال گذشته دو بار در کنار زمین دیدم، بسیار جنتلمن و باشخصیت هستند که انرژی مثبتی میدهند. بعد از اینکه به نساجی آمدم هم باز ایشان خیلی به بنده لطف داشتند و هر امکاناتی که ما خواستیم را صفر تا صد در اختیار قرار دادند. با توجه به اینکه در شرایط بد اقتصادی قرار داریم و تمام پروازها تعطیل شده بود اما ایشان دم عید اجازه نداد بازیکنان، کادر فنی و اعضای تیم بدون پول و عیدی به خانه بروند. خیلی دوست داشتم در کنار علی امیری کار کنم و خوشحالم که این اتفاق افتاده است. انشاالله بتوانیم نساجی را به جایگاه اصلیاش برسانیم.
همانطور که میدانید هزینههای باشگاه نساجی بر دوش شرکت هواپیمایی وارش است، اولاً چه پیامی به زحمتکشان این شرکت و دوماً به مسئولان برای حمایت از بخش خصوصی دارید؟
مهندس حدادیان به گواه همه مردم از زمانی که به نساجی آمد بسیاری از مشکلات این باشگاه حل شد، از قبیل مهمترین مزیت تیم نساجی نداشتن دغدغه پرواز است، شاید روزی نساجی یک اتوبوس اختصاصی هم نداشت اما امروز به برکت هواپیمایی وارش هر جای کشور که به مشکل بخورد، یک هواپیما بهطور اختصاصی در اختیار دارد، این واقعاً ظرفیت بزرگی است که هواپیمایی وارش برای ما ایجاد کرده است. سفرهایی که میرویم با بهترین پروازها و در بهترین زمان ممکن انجام میشود، جا دارد یک خسته نباشید به زحمتکشان شرکت هواپیمایی وارش بگویم، آقایان بایندریان، رستمی، رحمانی و سرکار خانم طریقت که امسال زحمات زیادی به این عزیزان دادیم و از آنها قدردانی میکنم. بهویژه از آقای سیدسعید کاظمی مدیر روابط عمومی هواپیمایی وارش در شمال کشور که بسیار کمکحال ما هستند.