
طهمورث غلامی کارشناس مسائل امریکا با تاکید بر مثبت بودن فضای رایزنیها میان تهران و واشنگتن،در تحلیل فضای چندصدایی سیاست امریکا نسبت به مذاکرات، باید به سه نکته کلیدی توجه کرد؛ نکته اول به ساختار داخلی دولت امریکا بازمیگردد؛ در دولت آقای ترامپ دو رویکرد نسبت به برنامه هستهای ایران وجود دارد. گروهی که خواهان برچیدن کامل این برنامه هستند. این دیدگاه توسط چهرههایی چون وزیر امور خارجه و مشاور امنیت ملی ایالاتمتحده پیگیری میشود. همزمان در کنگره نیز افرادی مانند سناتور تام کاتن و لیندسی گراهام بهشدت از این موضع حمایت میکنند. بنابراین، مطرح شدن اظهاراتی از سوی این افراد درباره لزوم توقف کامل برنامه هستهای ایران، موضوعی کاملا طبیعی است؛ چرا که هدف آنها اعمال فشار حداکثری بر جمهوری اسلامی ایران بوده است. در مقابل، طیف دیگری در درون دولت ترامپ وجود دارند که هر چند به سیاست فشار اعتقاد داشتند، اما نگاهشان به مذاکره و رسیدن به یک توافق محدود معطوف بود و خواستار سختگیری در چارچوب مذاکرات بودند. به همین دلیل، شکاف میان این دو جریان در دولت امریکا یکی از دلایل اصلی بروز مواضع متناقض و چندصدایی در قبال ایران است.
نکته دوم به بیتجربگی شخصی آقای ویتکاف بازمیگردد. همانطور که میدانیم، آقای ویتکاف اساسا دیپلمات حرفهای نبوده و تجربهای در عرصه دیپلماسی ندارد. این موضوع در چند مورد کاملا مشهود بوده است. یک بار در واکنش به توییتی از آقای عراقچی، واژه «عالی» را استفاده کرد که بلافاصله مجبور شد آن را حذف کند. مورد دوم در مصاحبه با شبکه فاکس نیوز رخ داد؛ جایی که اعلام کرد جمهوری اسلامی ایران حق غنیسازی در سطح ۳.۶۷درصد را دارد، اما کمتر از یک روز بعد تحت فشارهای داخلی مجبور به عقبنشینی شد. این رفتارهای متناقض، بیشتر ریشه در بیتجربگی شخصی او دارد؛ چراکه مسائل حساس مذاکراتی را بهصورت علنی و رسانهای بیان میکند و همین موضوع موجب ایجاد موج انتقادات و مخالفتها در داخل امریکا، خصوصا ازسوی جریانهای تندرو و مخالف مذاکره با ایران، میشود.
دلیل سوم اما به نوعی به مخاطبان داخلی دولت امریکا مربوط است. هر دولتی، ازجمله دولت ترامپ، ناچار است برای اقناع افکار عمومی و طیفهای مختلف در داخل کشور خود، مواضعی اتخاذ کند که خواستههای این گروهها را تامین نماید. در امریکا گروههایی وجود دارند که اساسا مخالف هرگونه مذاکره با جمهوری اسلامی ایران هستند. این گروه به نوعی معتقدند اگر هم مذاکرهای صورت بگیرد، باید به برچیدن کامل برنامه هستهای و بررسی فعالیتهای تسلیحاتی ایران منتهی شود. این گروهها شامل لابیهای نزدیک به اسراییل، برخی اندیشکدهها، رسانهها و طیفی از سناتورها و نمایندگان جمهوریخواه در کنگره هستند که نفوذ بالایی در تصمیمسازیهای واشنگتن دارند.
بنابراین، طبیعی است که در چنین فضایی، آقای ترامپ و معاونش آقای ویتکاف با وجود تمایل به مذاکره گاهی مجبور شوند مواضع سختگیرانهتری را در رسانهها اعلام کنند تا این جریانها احساس کنند دولت امریکا به دنبال تحقق خواستههای آنهاست. در نهایت اما باید به یک نکته مهم اشاره کرد؛ تفاوتی جدی میان آنچه مقامات امریکایی در رسانهها مطرح میکنند و آنچه در اتاق مذاکرات میان طرفین رد و بدل میگردد، وجود دارد. نمونه روشن این تفاوت را میتوان در مذاکرات رسمی میان آقای عراقچی و آقای ویتکاف در عمان مشاهده کرد. به باور من نشستی که در شنبه گذشته برگزار شد به واقع نخستین دور «رسمی» گفتوگو میان دو طرف بود. پیشتر احتمالا رایزنیهای غیرمستقیم متعددی میان نمایندگان ایران و امریکا، به ویژه در عمان یا حتی توسط نماینده ایران در سازمان ملل انجام شده بود. به گمان من، در همان دیدارهای اولیه، بر سر مسائل کلیدی نظیر حق غنیسازی ایران در سطح ۳.۶۷درصد و عدم ورود به بحث برنامههای موشکی و تسلیحاتی، توافقات اولیهای حاصل شد و در نهایت بستر شکلگیری مذاکرات رسمی فراهم شد. بنابراین، نباید چندان به مواضع اعلامشده در رسانهها استناد کرد؛ چراکه بخش عمدهای از این اظهارات، بیشتر در راستای مدیریت فضای سیاسی داخلی امریکا مطرح میشود تا واقعیت آنچه در مذاکرات میگذرد.
وی افزود: باتوجه به اینکه آقای ترامپ فردی عجول است و در تصمیمگیریها شتابزده عمل میکند، طبیعتا این ویژگی از سوی مقامات ایرانی نیز نمیتواند نادیده گرفته شود. ترامپ اعتقادی به مذاکرات طولانی ندارد و ازسوی دیگر، ویتکاف هم که یک دیپلمات سنتی وزارت امور خارجه محسوب نمیشود، چندان به تشریفات و روندهای رایج وزارت خارجه اهمیت نمیدهد. به همین دلیل، در مذاکرات رم احتمالا فشار بیشتری وجود دارد تا حداقل دو طرف، یعنی دولت ایران و امریکا، بتوانند مشابه آنچه در ژنو در سال ۱۳۹۲ رخ داد، به یک توافق چند صفحهای، در حدود پنج یا شش صفحه، دست پیدا کنند.
غلامی با اشاره به کنش ها و واکنش های احزاب آمریکایی درباره توافق احتمالی با ایران گفت: مخالفتهایی است که از داخل امریکا و به ویژه ازسوی کنگره مطرح میشود. این بخش خود در دو بخش قابل تفکیک است. گروه اول، مخالفانی در کنگره هستند که با توجه به جایگاه آقای ترامپ به عنوان رهبر حزب جمهوریخواه، مخالفتهایشان چندان تعیینکننده و تاثیرگذار نیست. گروه دوم اما مخالفانی در درون کابینه آقای ترامپ هستند، افرادی مانند مارکو روبیو و مایک والتز. به نظر من، مواضع این افراد بیشتر در راستای اعمال فشار بر ایران برای دستیابی به سازش است. در واقع، ترامپ از اظهارنظرهای امثال روبیو و والتز استقبال میکند، چراکه این مواضع پیامی روشن به ایران منتقل میکند: اگر با افرادی چون ویتکاف و دیگر مذاکرهکنندگان امریکا به توافق نرسید ناچار خواهید بود با چهرههایی چون روبیو و والتز روبهرو شوید. به همین دلیل، این مخالفتها بیشتر ابزاری است که در دیپلماسی مورد استفاده قرار میگیرد تا جمهوری اسلامی ایران را در مسیر مذاکرات انعطافپذیرتر کند.
اما مخالفت اسراییل با این روند، با مخالفتهای داخلی امریکا متفاوت است. سفر رییس موساد و معاون راهبردی کابینه نتانیاهو به پاریس بهروشنی نشاندهنده این است که مذاکرات ایران و امریکا جدی است و دو طرف در حال نزدیک شدن به چارچوبهایی برای توافق هستند. اسراییلیها بهخوبی میدانند که احتمال دارد در مذاکرات رم، توافقی موقت و اولیه میان ایران و امریکا امضا شود که به موجب آن، سطح غنیسازی ایران در همان چارچوب برجام پذیرفته شود. بنابراین مخالفت اسراییل با مواضع روبیو و والتز در داخل امریکا کاملا متفاوت است. اسراییل تلاش دارد در این مسیر کارشکنی کند، اما باید توجه داشت که نتانیاهو از ترامپ حساب میبرد. تا زمانی که مذاکرات در مسیر مثبت و روبهجلو پیش برود، نتانیاهو چندان نمیتواند با سیاستهای ترامپ مخالفت کند، چراکه ترامپ، برخلاف اوباما، رفتاری غیرقابل پیشبینی دارد و اتخاذ مواضع تند ازسوی نتانیاهو ممکن است به ضرر موقعیت سیاسی او تمام شود و حتی بقای سیاسیاش را در اسراییل به خطر بیندازد. درنتیجه، در عمل اسراییل نمیتواند اقدام موثری علیه سیاست فعلی ترامپ که مبتنی بر مذاکره و مصالحه با ایران است، انجام دهد. اما اگر درنهایت مذاکرات ایران و امریکا به شکست منجر شود، در آن صورت اسراییل و شخص نتانیاهو به مهمترین متحدان ترامپ در تشدید فشار بر ایران تبدیل خواهند شد. در شرایط فعلی که مذاکرات در جریان است، این مخالفتها، چه ازسوی اسراییل و چه در داخل امریکا، بیشتر جنبه تاکتیکی دارد و در عمل تعیینکننده نیستند. / اعتماد