جام جم:همدلی و همزبانی دولت و ملت، چرا و چگونه؟
«همدلی و همزبانی دولت و ملت، چرا و چگونه؟»عنوان یادداشت روز روزنامه جام جم به قلم مهدی فضائلی است که در آن می خوانید؛
چنین به نظر می رسد که شعار سال ٩٤ در همین آغاز سال، تحت الشعاع مذاکرات لوزان و بیانیه سوئیس قرار گرفت و آن گونه که شایسته بود مورد توجه و تبیین واقع نشد؛ البته از سوی دیگر ضرورت و تا حدودی چرایی انتخاب آن در همین ماجرا تا حدودی آشکار گردید.
امسال بیست و دومین سالی است که رهبر معظم انقلاب اسلامی به طور رسمی، شعار یا عنوانی را برای سال انتخاب می کنند؛ شعاری که مبتنی بر تحلیل دقیق از شرایط پیش رو و نیاز کشور برای پیشرفت یا غلبه بر مشکلات است.
مرور و دقت در عناوین و شعار های بیست و یک سال گذشته این نکته را آشکار می سازد که دو موضوع اقتصاد و وحدت، به ترتیب بیشترین فراوانی را داشته اند.
«انضباط اقتصادی و مالی»، «مبارزه با اسراف»، «صرفه جویی»، «جهاد اقتصادی»، «تولید ملی، حمایت از کار و سرمایه ایرانی»، «حماسه سیاسی و حماسه اقتصادی» و «اقتصاد و فرهنگ، عزم ملی و مدیریت جهادی» از جمله عناوینی هستند که نشان می دهند شعار سال به طور کامل یا حداقل نیمی از آن ناظر به حوزه اقتصاد بوده است و «همبستگی ملی و مشارکت عمومی»، «اتحاد ملی و انسجام اسلامی» و اکنون «دولت و ملت، همدلی و همزبانی» عناوینی هستند که به نوعی حول محور وحدت نامگذاری شده اند.
نخستین سؤالی که به ذهن خطور می کند فلسفه و چرایی انتخاب این شعار برای سال جاری است، بخصوص که شاید در وهله اول و برای برخی این انتخاب قدری دور از انتظار بود چرا که نتیجه این شعار را بیشتر در سبد دولت می دیدند! غافل از این که رهبری نظام فارغ از گرایش ها و دسته بندی های رایج سیاسی و صرفا مبتنی بر مصالح و منافع ملی گام برمی دارد و همگان را نیز به همین نگاه فرامی خواند، در این جملات رهبری که در یکم فروردین امسال و در جوار ملکوتی حضرت ثامن الحجج(ع) بیان شد، دقت کنید: «در جامعه ما، در کشور عزیز و پهناور ما، اسلام با هر منشأ اجتماعی افراد و با هر سلیقه اجتماعی، از همه ما انسجام، هم افزایی و به یکدیگر کمک کردن را می خواهد.
دولت ها در نظام اسلامی باید مورد حمایت مردم قرار بگیرند؛ حتّی از سوی آن کسانی که به این شخص خاص در دولت رأی ندادند هم باید مورد پشتیبانی و حمایت قرار بگیرند؛ این حرفِ حقیقی و چکیده معنای انسجام اجتماعی و ملّی در کشور اسلامی ماست.
اما چرایی این نامگذاری؛ رهبر انقلاب در همین سخنرانی اول فروردین در حرم رضوی به نوعی پاسخ این پرسش را این گونه دادند: «همه باید به عنوان یک واحد، با دولتی که مسئول کار و بر سر کار است اتحاد کلمه نشان بدهند و به آن کمک کنند؛ مخصوصا در آن مواردی که کشور با مسائل مهم و چالش های مهمی روبه روست.»
و در بخش دیگر همین بیانات مجددا فرمودند: «عرض کردیم این وقتی اهمیت پیدا می کند که فرصت های بزرگی در اختیار است و چالش های بزرگی را انسان انتظار می برد؛ امروز از همین روزها است. امروز، هم فرصت های بسیار بزرگی داریم، هم چالش هایی در پیش روی ماست که بایستی با این چالش ها برخورد کنیم و با کمک این فرصت ها، بر این چالش ها به توفیق الهی پیروز بشویم.» بنابراین علت انتخاب این عنوان برای سال جاری، در پیش بودن فرصت ها و چالش های بزرگ است.
اقتصاد ملی که دشمن چند سالی است با تمرکز و ایجاد اخلال در آن در پی اهداف سیاسی خود و تحریک مردم و ایجاد آشوب است، موضوع هسته ای که باز هم دشمن، متجاوز از یک دهه است آن را بهانه قرار داده و می کوشد تا هم ما را از این فناوری محروم سازد و هم در استقلال سیاسی و غرور ملی ما خلل وارد کند، انتخابات مجالس خبرگان رهبری و شورای اسلامی که همچون همیشه حساس و تعیین کننده خواهند بود و دشمن کوشش خواهد کرد تا آن را به چالش و تهدید تبدیل کند و سرانجام برنامه ششم توسعه، مهم ترین موضوعات و رویدادهای سال جاری هستند که فرصت ها و چالش های پیش رو متناسب با رفتار ما از دل آنها سر برمی آورد و همه آنها نیازمند همدلی و همزبانی اند تا بتوانیم از فرصت آنها حداکثر استفاده را ببریم و بر بعد چالشی آنها با حداقل هزینه تفوق یابیم.
پرسش دوم، چگونگی تحقق این شعار است. طبیعتا راهکارهای متفاوتی متناسب با موضوعات برای تحقق همدلی و همزبانی دولت و ملت وجود دارد که هر کدام در جای خود باید مورد بررسی قرار گیرد، اما به طور مثال، در عرصه اقتصاد می توان با همدلی با مردم به توانمندی ها و استعدادهای درونی نظام و مردم اتکا و آن را به یک فرصت بی نظیر تبدیل کرد و می توان علاوه بر پذیرش خفت و زیرپا گذاشتن عزت و غرور ملی، همواره کشور را در معرض تهدید تحریم دشمن قرار داد.
منتقدان دولت و دولت یا می توانند نگاه خصم آلود به یکدیگر داشته باشند و یکی در جهت تخریب دولت و بی اعتماد کردن مردم به دولت گام بردارد و آن دیگری هم منتقدانش را آماج تعابیر زشت و اهانت آمیز قرار دهد و به گونه ای رفتار کند که این احساس تقویت شود که دولت با دشمنان این ملت تعامل سازنده در پیش گرفته است و با منتقدان دلسوز داخلی به تخاصم روی آورده است یا هردو با حفظ موضع اما با رعایت اخلاق و جوانمردی و انصاف، تعامل با هم را در دستور کار قرار دهند.
به هر حال، نخستین روزهای سال ٩٤ را می گذرانیم و اگر چه با سرعت سپری خواهد شد اما هنوز تا پایان سال روزهای زیادی مانده است، امید آن که هم دولت و هم ملت بویژه جریان های سیاسی و خواص، ضمن بی تفاوت نبودن، نظارت کردن، انتقاد کردن و تذکر دادن در چارچوب منطقی و با اهتمام در مسائل اساسی کشور، خشم مقدس خود را در مقابل دشمن به کار گیرند و در داخل همدل و همزبان باشند تا رهنمود قرآنی «مُحَمَّدٌ رَسولُ اللَّهِ وَالَّذینَ مَعَهُ أَشِدّاءُ عَلَی الکُفّارِ رُحَماءُ بَینَهُم» نمود عینی پیدا کند.
کیهان:مصاف سلاطین عیاش و پابرهنگان سلحشور
«مصاف سلاطین عیاش و پابرهنگان سلحشور»عنوان یادداشت روز روزنامه کیهان به قلم سعدالله زارعی است که در آن می خوانید؛«سعودی ها»، واژه ای بود که روز پنجشنبه چندین بار در سخنان رهبر معظم انقلاب اسلامی به جای «عربستان» یا «عربستان سعودی» به کار برده شد. در واقع رژیم آل سعود از زمان پیروزی انقلاب اسلامی در ایران تاکنون به ندرت با این صراحت و تاکید از سوی رهبری انقلاب مورد خطاب و عتاب قرار گرفته است. رهبر معظم انقلاب در این میان از موضع حسن همجواری از بسیاری از موضوعات عبور می کردند و در همین سخنرانی هم به آن اشاره ای داشتند «این را همیشه می گفتیم که سعودی ها در کار سیاست خارجی شان یک وقار و متانتی نشان می دهند.» از این منظر موضع صریح و قاطع و استفاده از عباراتی نظیر «قطعا بینی سعودی ها به خاک مالیده خواهد شد»، بیانگر شرایط جدید منطقه است.
رژیم سعودی از دو هفته پیش بدون آنکه بهانه ای وجود داشته باشد، مردم مظلوم یمن را زیر بمباران های وحشیانه قرار داده و بدون آنکه به نتیجه ای دست پیدا کند هزاران زن و کودک و پیر و جوان یمنی را به خاک و خون کشیده و به زیرساخت های محدود این کشور لطمه فراوانی وارد کرده است. این همان رویداد جدیدی است که از نظر جهان اسلام و رهبر بیدار آن، جنایت آمیز و غیرقابل بخشش می باشد. موضع صریح رهبر معظم انقلاب اسلامی بیانگر آن است که دفاع از مظلوم و کشور تحت تهاجم یمن، فراتر از ملاحظاتی است که دیپلمات ها نوعا به آن مبتلا می باشند. روی دیگر ماجرا این است که ایران برای دورماندن از تیرهای تهمت آمریکا و عوامل آن، منفعل عمل نمی کند و به کمک برادران خود و «جوان های علاقه مند و معتقدین به منهاج امیر المؤمنین سلام الله علیه» می شتابد.
دو هفته پس از عملیات هوایی علیه مردم یمن، مشخص شد که آن ائتلاف منطقه ای که مقامات سعودی مدعی آن بودند، تحقق نیافته و میلیاردها دلاری که آنان برای محقق کردن این ائتلاف به میدان آورده بودند، نتوانسته است به پیدایی جبهه ای با محوریت سعودی ها منجر شود. ریاض گمان می کرد که با خلق یک 11 سپتامبر در یمن و خطرناک معرفی کردن سیطره انصارالله بر این کشور می تواند یک جبهه عربی اسلامی سنی با حضور کشورهای بالنسبه قدرتمندتر عربی اسلامی نظیر ترکیه، پاکستان، مصر و سودان به وجود آورده و ضمن تأمین منافع قدرت های غربی و صهیونیست ها و در نتیجه برخورداری از حمایت آنان، جبهه مقاومت اسلامی را با چالش جدی مواجه کرده و به انزوا سوق دهد. اما علی رغم آنکه ریاض در روزهای اول با قول مساعد این کشورها مواجه گردید و ظاهرا نقشه راهی هم برای آن به تصویب اجلاس قاهره رسید اما در عمل اکثر این کشورها خود را کنار کشیده و حضور خود را به شروطی مرتبط کردند. پاکستان که به دلیل روابط خاص نوازشریف با آل سعود بیش از دیگران در کانون توجه عملیاتی ریاض قرار داشت در نهایت «اعلام بی طرفی» کرد.
ترکیه راه حل نظامی را مردود دانست و در جریان سفر به ایران روی یک نقشه راه سیاسی که متضمن حقوق نیروهای انقلاب هم باشد، صحبت کرد، سودان علی رغم حضور اولیه، با سقوط یکی از هواپیماهای نظامی اش غیرفعال شد و مصر اگرچه بر آمادگی برای ورود به عملیات نظامی زمینی- که قاعدتا منظور آن هلی برن تعدادی نیروی نظامی در پشت جبهه مأرب، تنها منطقه تحت سیطره مشترک القاعده و میلیشیای هادی، می باشد - تاکید کرد ولی در عمل کاری انجام نداد و این درحالی است که بسیاری از احزاب و شخصیت های برجسته مصری نظیر حسنین هیکل، ابوالفتوح، عمر موسی، محمد البرادعی و حمدین صباحی با شرکت مصر در عملیات آل سعود علیه یمن مخالفت کردند و خبرهای درون ارتش مصر نیز بر بی انگیزگی ارتش برای همکاری با ارتش سعودی حکایت می کند. با این وصف حمله نظامی عربستان به یمن اگر برای شکل دهی به یک جریان قدرتمند سنی برای مقابله با انقلاب اسلامی و جبهه مقاومت دنبال شده، شکست خورده و اگر برای غلبه بر انصارالله یمن هم طراحی گردیده، نتیجه ای دربر نداشته است.
شکست سعودی ها در عین حال یک موهبت مهم برای جبهه مقاومت می باشد. مسلما ناتوانی سعودی ها در این صحنه، نیروهای سیاسی وابسته به این رژیم در منطقه را سرخورده می کند و امید آنان به موفقیت در سایر پرونده ها را نیز تضعیف می نماید. این در حالی است که عملیات علیه یمن، اقدامات انصارالله علیه مناطق و تأسیسات سعودی ها را موجه می گرداند. باید اضافه کرد که در شعاع 200 کیلومتری شمال یمن ده ها مرکز حساس نظامی و غیرنظامی وجود دارند که حمله تلافی جویانه انصارالله و ارتش یمن می تواند مخاطرات امنیتی آل سعود را در مناطق منتهی به دریای سرخ افزایش دهد.
مشکل عمده عربستان در شکل دهی به یک جبهه ضدایرانی این است که بسیاری از دولت ها و ملت های منطقه می دانند که ایران هراسی یک پروژه امنیتی است که سرویس های اطلاعاتی غرب به منظور ایمن سازی مناطق و تأسیسات تحت سیطره غرب از خطر تهاجم انقلاب اسلامی و نیروها و جریانات مرتبط با آن، طراحی کرده اند. اکثر دولت های منطقه این پروژه را برای خود هزینه ساز دانسته و با امنیت و منافع خود در تضاد می بینند به عنوان مثال اگر نیم نگاهی به پاکستان و ترکیه بیندازیم درمی یابیم که این دو کشور از سوی دولت ها و ملت های مخالفشان محاصره شده و تنها، مرزهایشان با ایران دارای امنیت و آرامش است. پاکستان از سوی هند و طالبان و القاعده در شرایط محاصره است و مرزهای ترکیه از سوی عراق، سوریه، یونان، قبرس و... تهدید می شوند.
افق اقدامات نظامی عربستان علیه یمن چیست و اقدامات نظامی عربستان علیه یمن چه سرنوشتی پیدا می کند؟ شواهد و قرائن می گویند اقدام نظامی علیه یمن نمی تواند «راه حل» تلقی شود بنابراین سعودی ها در نهایت ناگزیر به انتخاب یکی از این دو راهند؛ جنگ را بدون آنکه به نتیجه خاصی رسیده باشد، رها کنند و بطور یکجانبه آتش بس را اعلام نمایند و یا اینکه واسطه هایی را برای پیدا کردن «راه حل سیاسی» فعال نمایند و به یک حداقل هایی در مواجهه با انقلاب مردمی یمن دست پیدا کنند.
یک گزارش بیانگر آن است که پادشاه عربستان در روز ششم حمله هوایی علیه یمن در جلسه کابینه این کشور شرایطی را برای پایان دادن به تهاجم علیه یمن مطرح کرده است که شامل «بازگشت دولت سابق برای حکومت بر کل یمن، بازگرداندن اسلحه به دولت، عدم تهدید دولت از سوی گروه ها و احیاء مذاکرات گروه ها و دولت تحت اشراف شورای همکاری خلیج فارس» می باشد. این اظهارات اگرچه در نگاه اول، تلاش سعودی ها برای بازگرداندن یمن به شرایط قبل از وقوع انقلاب دوم یمن به حساب می آمد و در واقع احیاء «مبادره خلیجی» است اما در عین حال طرح موضوع «لزوم گفت وگو» و دعوت به تشکیل «دولت فراگیر» در این زمان و پس از گذشت 10 روز از عملیات نظامی هوایی، توجه سعودی ها به لزوم تغییر دلیل از نظامی- امنیتی به سیاسی را تداعی می کند. سعودی در این دوره نتوانست به یک ائتلاف واقعی علیه یمن شکل دهد و حملات هوایی آن هم نتوانست شرایط داخلی یمن را به ضرر انصارالله و متحدان آن تغییر دهد. این خود از یک طرف ناکارآمدی حمله نظامی علیه یمن را به اثبات رساند و از طرف دیگر ناکارآمدی دستگاه نظامی و اطلاعاتی آل سعود را برملا کرد.
ارتش سعودی در این حملات از «هوشمندی» برخوردار نبود. بخشی از عملیات نظامی هوایی سعودی متوجه مناطق سیاسی مثل منازل بعضی از شخصیت ها، کاخ ها، مراکز اداری و درمانی بود و این تأثیری در ضربه زدن به قدرت مقاومت مردم نداشت. درعین حال ارتش متجاوز سعودی برخلاف روش شناخته شده نظامی به نقاط ضعف یمن حمله نکرد بلکه حملات آن عمدتاً متوجه نقاط قوت یمن بود. حمله مداوم به صنعا، صعده، حدید و إب از منظر نظامی یک خطای استراتژیک به حساب می آید چرا که این استانها و به خصوص مراکز آنها بطور کامل در اختیار انصارالله قرار دارد و حمله به آن نمی تواند وضعیت را دگرگون کند. براساس منطق نظامی، حمله نظامی هوایی نوعاً باید متوجه مناطقی باشد که مخالفان انصار در آن حضور معتنابهی دارند چراکه در این نوع از عملیات ها به دلیل بهم ریختگی اوضاع پس از حمله نظامی، مخالفان گروه مسلط اگر توانمند باشند، می توانند شرایط را به نفع خود دگرگون نمایند.
علاوه بر این، ارتش سعودی با حمله نظامی به بعضی از مراکز درمانی، کارخانه های غذایی و اردوگاه پناهندگان آفریقایی تبار «المرزاک» در شمال یمن که به کشته شدن دستکم 45 نفر از آنان منجر شد، فشار سنگینی را بر سیستم سیاسی و نظامی سعودی وارد کرده است و این خود از ناهوشیاری رهبری نظامی در حملات علیه مناطق بمباران شده حکایت دارد.
نکته دیگر این است که ادامه پیشروی انصارالله و ارتش در 4 استان جنوبی- عدن، لحج، ابین و ضالع و سیطره بر آنان در روزهایی که سعودی مشغول بمباران مناطقی در شمال و غرب این کشور بود به خوبی بیان کننده آن است که تهاجم هوایی نه تنها نتوانسته است خدشه ای بر حاکمیت انصارالله وارد کند بلکه به پیشروی و سرعت بیشتر انصار هم منجر شده است. پیش از این، انصارالله مایل به ورود به مناطق جنوبی یمن نبود. شرایط خاصی که در عدن و مأرب به وجود آمد، انصار را ناگزیر به حرکت به سمت جنوب کرد هم اینک استان مأرب که وسعت آن حدود 17 هزار کیلومترمربع است و نزدیک به 250 هزار نفر جمعیت دارد، از سمت شمال، غرب و جنوب به محاصره ارتش و انصار درآمده است و این آخرین منطقه ای است که نیروهای القاعده و بقایای میلیشیای منصور هادی بر آن تسلط دارند.
از یک منظر دیگر، مردم یمن در بین کشورهایی که تحولات سریع سال 2012 را تجربه کرده، وفادارترین ملت به جریان بیداری اسلامی به حساب می آید. اگرچه انقلاب 2011 یمن نیز به مانند انقلاب های مصر، لیبی و تونس دستخوش تغییرات ماهوی گردید اما مردم یمن با انقلاب دوباره، انقلاب خود را نجات دادند، بازتولید انقلاب و بیداری اسلامی در یمن می تواند برای مردم مصر، تونس و لیبی درس آموز باشد و آنان را به حرکت دوباره تشویق کند. این موضوع قطعاً نگرانی جدی آمریکا، عربستان و... را درپی می آورد.
خراسان:چرا باید به اقتصاد ایران در سال 94 خوشبین باشیم؟
«چرا باید به اقتصاد ایران در سال 94 خوشبین باشیم؟»عنوان یادداشت روز روزنامه خراسان به قلم دکتر علی چشمی است که در آن می خوانید؛وضعیت اقتصاد ایران به عوامل سیاسی و اقتصادی متعددی در گذشته و آینده بستگی دارد. بر اساس آن چه بر اقتصاد ایران در سال های اخیر رفته است، و برنامه ها و سیاست های اقتصادی دولت روحانی، اکنون در فروردین سال 1394 می توان دلایل خوشبینی و نگرانی از اقتصاد ایران در سال جدید را مرور کرد. در این یادداشت، دلایل خوشبینی و در یادداشت هفته آینده دلایل نگرانی درباره اقتصاد ایران در سال 1394 را مطرح خواهم کرد امید است در این سال، با بهره گیری از عوامل خوشبینی و رفع عوامل نگرانی، شرایطی مهیا شود که رفاه بلندمدت مردم ایران بهبود یابد. اما دلایل خوشبینی به اقتصاد ایران در سال 1394:
1- با توجه به بازدهی سالانه بازارهای مالی و مسکن در سال 1393، سرمایه ها در سال 1394 به سمت دارایی های مولدتر و صادرات گراتر خواهد رفت. زیرا بازدهی سالانه (یا منفعت حاصل از دارایی ها) سال 1393 در بازار ارز 11 درصد، بازار مسکن منفی 1.8 درصد و بازار سکه منفی 1.6 درصد و بازار سهام منفی 20 درصد بود. در حالی که در سالهای ماقبل نرخ های بازدهی بالا و عجیبی در این بازارها وجود داشت مثلا در سال 1392 بازار سهام حدود 108 درصد و در سال 1391 بازار ارز حدود 100 درصد بازدهی داشت. امید فراوان است که آرامش نسبی سال گذشته در این بازارها بتواند به حرکت سرمایه ها به سمت تولید منجر شود و رشد اقتصادی مناسبی در سال پیش رو داشته باشیم.
2- تورم سال 1393 نهایتا 15.6 درصد به ثبت رسید و با توجه به سیاست های پولی بانک مرکزی پیش بینی می شود تورم در سال 1394 پایین تر از سال قبل باشد. کاهش تورم در سال 1394 می تواند نتایج بسیار مفیدی برای سایر سیاست های اقتصادی کشور مانند تثبیت و یکسان سازی نرخ ارز و کاهش نرخ سود وام های بانکی و جلوگیری از نوسانات شدید بازارهای مالی داشته باشد. در نتیجه، منافع کنترل تورم از طریق بهبود سرمایه گذاری، اشتغال، تولید و صادرات در امسال به ثمر خواهد نشست.
3- اکثر مسئولان و کارشناسان بخش مسکن پیش بینی می کنند قیمت مسکن کمتر از نرخ تورم در نیمه اول سال 1394 افزایش خواهد یافت، لذا تقاضا در این بازار بیشتر مصرفی خواهد بود و سفته بازی های مخرب در بازار مسکن ایران بیشتر از سال 1393 کاهش خواهد یافت. با این حال، رونق نسبی در این بازار پیش بینی می شود.
4- با توجه به رشد صادرات غیرنفتی در سال 1393 و در صورت تسهیل روابط اقتصادی ایران با کشورهای دیگر پس از نتیجه گیری احتمالی مذاکرات هسته ای، به نظر می رسد نرخ ارز در امسال تثبیت خواهد شد، همچنین در صورت کاهش تحریم ها، مبادلات صادرکنندگان ایرانی و ورود سرمایه های خارجی تسهیل شده که می تواند به رونق تولید در کشور کمک بیشتری کند.
5- با این که بودجه سال 1394 دولت هنوز از مشکلات ساختاری زیادی رنج می برد اما رشد بودجه عمرانی دولت با وجود کاهش درآمدهای نفتی می تواند روند سرمایه گذاری در کشور را بهبود بخشد و توجه به امور زیربنایی مانند حمل و نقل نویدبخش است.
6- این که در سال 1394 شوک ناشی از افزایش نرخ های حامل های انرژی مانند بنزین و گازوئیل در قالب فاز سوم هدفمندی یارانه ها پیش بینی نشده است، یکی از دلایلی است که به زندگی مردم و کسب و کار تولیدکنندگان آرامش نسبی می بخشد.
رسالت:هشدار به عربستان
«هشدار به عربستان»عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم حنیف غفاری است که در آن می خوانید؛مقام معظم رهبری در سخنان صریح و حکیمانه اخیرشان در خصوص وقایع جاری در یمن به مقامات عربستان هشدار دادند و نکات محوری و تعیین کننده ای را مطرح فرمودند: الف: هشدار می دهم از حرکت جنایت آمیز در یمن دست بردارید. ب: سعودی ها در یمن شکست می خورند و به هیچ وجه پیروز نمی شوند. ج : چند جوان بی تجربه امور عربستان را در دست گرفته اند . د: کار سعودیها در یمن شبیه صهیونیستهاست.
در خصوص سخنان مقام معظم رهبری و آنچه امروز در یمن می گذرد، لازم است 6 نکته را مدنظر قرار دهیم :
1- تجاوز عربستان سعودی و برخی کشورهای دیگر منطقه به ملت یمن کمترین مطابقتی با قوانین، مفاد و حتی تبصره های تعریف شده در ذیل حقوق بین الملل عمومی ندارد. به عبارت بهتر، اقدام عربستان و هم پیمانانش مصداق بارز " تجاوز نظامی" محسوب می شود. نخستین بند قطعنامه تعریف تجاوز با اشاره به مقاصد اساسی ملل متحّد آغاز می شود. بند مزبور بدین شرح است:
«… با استناد به این واقعیّت که یکی از مقاصد اساسی ملل متحّد، حفظ صلح و امنیت بین المللی و اتّخاذ اقدامات جمعی مؤثر برای جلوگیری و رفع تهدیدات علیه صلح و متوقّف ساختن اقدامات تجاوزکارانه یا سایر موارد نقض صلح است.»
همچنین در تشخیص تجاوز، شورای امنیت سازمان مل متحد خود تصریح کرده است که «هیچ ملاحظه ای با ماهیت سیاسی، اقتصادی، نظامی و غیره نمی تواند توجیه کننده تجاوز باشد.»
با توجه به همین دو ماده و بند قانونی ( در کنار دهها بند و ماده قانونی دیگر که جملگی در رد تجاوز آورده شده است ) ، سکوت وقیحانه و مسبوق به سابقه بان کی مون دبیر کل سازمان ملل متحد در قبال کلیت تجاوز آل سعود به یمن و حمایت علنی شورای امنیت از این اقدام نشان دهنده ذبح شدن قوانین مسلم و محرز حقوقی زیر چکمه طرفداران اشغال و خونریزی است.
2- مقایسه تطبیقی جنایات آل سعود در یمن و جنایات صهیونیستها در نوار غزه معنا و پیام عمیقی را به مخاطبان مخابره می کند. این مقایسه تطبیقی یکی در حوزه " پیوند استراتژیک و امنیتی ریاض -تل آویو" و دیگری در " تاکتیکهای نبرد علیه مردم غزه و یمن" قابلیت تبلور و تصور دارد. پیوند امنیتی تل آویو-ریاض ، طی سالهای اخیر و با هدف نابودی و تضعیف مقاومت برقرار شده است. در جریان جنگ 33 روزه رژیم اشغالگر قدس و رزمندگان حزب الله لبنان و همچنین در سه جنگ 22 روزه،8 روزه و 51 روزه صهیونیستها با ساکنان بی دفاع غزه ، ریاض نقش خود را به عنوان یکی از شرکای منطقه ای اسرائیل نمایان ساخت. همچنین در جریان حمایت و تقویت گروههای تکفیری-تروریستی مانند داعش و النصره نیز تل آویو و ریاض خطوط امنیتی و راهبردی مشترکی را با همکاری یکدیگر ترسیم کرده اند. همزمانی آشفتگی های درونی صورت گرفته در سازمانهای امنیتی عربستان و موساد، که با سقوط بندر بن سلطان در ریاض و تضعیف جایگاه امنیتی سران موساد در سرزمینهای اشغالی همراه بود بخشی از این پیوند را آشکار ساخت.
همچنین چراغ سبز آشکار زیپی لیونی، وزیر دادگستری سابق رژیم صهیونیستی و رهبر حزب هاتنوعا به ترکی الفیصل رئیس سابق دستگاه امنیتی عربستان در اجلاس داووس ( سال 2013 میلادی) نماد دیگری از رقص شمشیر سعودی ها در محفل صهیونیستهاست. پیشرفت در مذاکرات هسته ای ایران و اعضای 1+5 نیز همگرایی آل سعود و تل آویو را از فاز پنهانی وارد فاز آشکار ساخته است. وجه دیگر این مقایسه تطبیقی، به وقایعی مربوط می شود که در جریان حوادث تلخ و رقت بار اخیر یمن رخ داده است.
کشتار بیش از 200 کودک بی گناه یمنی در کنار صدها شهروند بی گناه این کشور و در جریان حملات آل سعود به این کشور ،اذهان را به سوی بازخوانی فاجعه انسانی در غزه ( در جریان نبرد 51 روزه تابستان سال گذشته ) سوق می دهد. گرچه ذکر این جمله که " پرده داران کعبه حتی در ریزترین رفتارهای خود نیز شبیه گوساله پرستان سامری شده اند " برای هر مسلمانی دشوار است اما نمی توان از چنین واقعیت تلخی به سادگی عبور کرد.3- تل آویو و ریاض در دهه 1960 میلادی یکبار با همپیمانی یکدیگر به ناصریستها و سوسیالیستهای یمن حمله کردند تا مانع از سقوط حکومت پادشاهی این کشور شوند اما در نهایت نتیجه ای جز شکست برای آنها حاصل نشد. هم اکنون بیش از نیم قرن از آن تجربه مشترک شکست خورده گذشته است. گویا این بار نیز آل سعود می خواهند در سایه حمایت صهیونیستها لکه سیاه دیگری در کارنامه سیاست منطقه ای خود ایجاد کنند!
عربستان در یمن دست به جنگی نیابتی زده است که هدف آن تامین منافع خاورمیانه ای تل آویو و واشنگتن است. با این حال ریاض هنوز مختصات نقطه ای که به لحاظ استراتژیک و تاکتیکی در آن قرار گرفته است را به خوبی نمی داند! ریاض در حالی دست به این خطای فاحش راهبردی زده است که دیگر بازیگری "مولد" و " تعیین کننده" در منطقه محسوب نمی شود. اگر این تعیین کنندگی از سوی ریاض ظهور و بروز داشت، امروز قاعدتا نه باید از " بشار اسد" در سوریه اثری بود و نه از " مقاومت اسلامی" در فلسطین و لبنان! همچنین اگر آل سعود چنین قدرت مانوری داشت، امروز باید داعش و النصره سرتاسر سوریه و عراق و بین النهرین را تصرف می کردند و حکومت آل خلیفه در منامه کمترین دغدغه ای در خصوص ادامه حیات سیاسی خود نداشت! می توان در این معادله عربستان را به شیر بی یال و کوپال و پنجه و دندانی تشبیه کرد که تنها صدای غرشی از آن باقی مانده است!
4- مقام معظم رهبری به اداره امور داخلی عربستان سعودی توسط چند جوان بی تجربه اشاره فرموده اند. محمد بن سلمان (پسر پادشاه عربستان) هم اکنون هدایت دربار هزار تکه و در حال فروپاشی آل سعود را بر عهده دارد. در حالی که بیماری های جسمی و روحی ملک سلمان شدت گرفته است، محمد بن سلمان در عمل سکان کشتی توفان زده بازماندگان عبدالعزیز را در آبهای پر تلاطم خلیج فارس در دست گرفته است. اقدام نظامی اخیر آل سعود در یمن و افزایش تصاعدی هزینه های شکست آل سعود در صنعا و عدن، نشان از بحرانی است که در آینده ای نزدیک گریبانگیر دربار خواهد شد، آن هم درست در حالی که به واسطه بیماری سخت ملک سلمان و ولیعهد او آینده ای برای هزاران شاهزاده سعودی متصور نیست. زمان سخت انتقال قدرت از فرزندان به نوادگان عبدالعزیز طی سالها و حتی ماههای آتی ممکن است فرا برسد.
در چنین نقطه ای عربستان در میان منگنه " بحرانهای خودساخته منطقه ای " و " بحرانهای ناشی از تصفیه حساب شاهزادگان بی تجربه"گرفتار خواهد شد. در آنجا ملک سلمان و فرزند او متوجه عواقب و تبعات خونبازی خود در صنعا خواهند شد، هر چند که آن زمان دیگری برای بازگشت آل سعود از مسیر سرتاسر خطا و اشتباه خود بسیار دیر خواهد بود.5- یکی از ابتدایی ترین و بارزترین حقوق ملت یمن به مانند سایر ملتهای دنیا، " حق تعیین سرنوشت سیاسی" است. بر مبنای همین حق تعیین سرنوشت، ملت انقلابی یمن در مقابل حکومت دست نشانده منصور هادی و دخالتهای مستقیم شورای همکاری خلیج فارس در امور داخلی خود به پا خاست. هم اکنون آل سعود و حامیان غربی، عبری و عربی آن در مقابل حق تعیین سرنوشت ملت یمن ایستاده و سعی دارند با کشتار و ارعاب آنها را وادار به پذیرش حکومتی دست نشانده و دیکتاتوری سازند.
در این میان، آل سعود و صهیونیستها ساز عروسکهای دست ساز القاعده ای خود در بیابانهای یمن را کوک کرده اند تا صنعا و عدن را نیز به مانند شهرهای عراق و سوریه به جولانگاه تروریستها مبدل سازند. در این میان ، مدعیان دموکراسی و احترام به رای مردم در غرب نه تنها اقدامی در مواجهه با چنین تخطی آشکاری صورت نمی دهند، بلکه نهایت تلاش خود را در راستای مجازات ملت یمن به جرم آزادی خواهی و عبور از دیکتاتوری به کار گرفته اند. 6-تصمیم عاقلانه و تحسین برانگیز پارلمان پاکستان مبنی بر عدم همراهی با آل سعود در جنگ با یمن و تغییر لحن ترکیه در قبال وقایع جاری در صنعا ، هر یک حکم سیگنالهای هشدار دهنده ای را دارند که به ریاض مخابره شده است. این سیگنالهای هشداردهنده نشان می دهد که با فرسایشی شدن جنگ در یمن و افزایش احتمال شکست آل سعود در این ماراتن سخت، تمایل بازیگران منطقه و نظام بین الملل در خصوص فاصله گیری از عربستان بیشتر می شود. در این میان، عربستان سعودی با اصرار بر ادامه جنگ در یمن امنیت داخلی و منطقه ای خود را به صورتی آشکار و مستقیم به چالش کشیده است.
در صورت اصرار بر چنین روندی، زمانی فرا خواهد رسید که حتی مخفیگاههای تعبیه شده در دربار سعودی نیز برای شاهزادگان تن پرور امن نخواهد بود. ریاض به سبب تقابل با اخوان المسلمین، تقابل با ملت انقلابی یمن، سردرگمی در مدیریت بخشی از مهره های نافرمان داعشی خود و ....هر روزه صدها خطر امنیتی بالقوه را از آن سوی مرزهای عربستان به داخل ریاض انتقال می دهد. سران دربار سعودی بدون اینکه متوجه عاقبت قمار دو سر باخت خود در منطقه باشند، مشغول حرکت به سوی " نقطه صفر امنیتی" می باشند، یعنی نقطه ای که در آن دیگر قدرت مانور دربار جهت بقای حداقلی خود نیز از بین خواهد بود. در نهایت اینکه شکست آل سعود در یمن و تشدید بحرانهای داخلی و منطقه ای ریاض مسئله ای محرز خواهد بود.در آن زمان طنین ضجه مقامات دربار سعودی در غوغای برآمده از جشن پیروزی ملت مظلوم یمن شنیدنی تر از هر زمان دیگری خواهد بود. بدون شک تا آن لحظه زیبا و پرشکوه زمان اندکی باقی مانده است.
قدس:شاخص ادامه مذاکرات هسته ای
«شاخص ادامه مذاکرات هسته ای»عنوان یادداشت روز روزنامه قدس به قلم دکتر محمد مهدی شیر محمدی است که در آن می خوانید؛
یکم: فراموشی / حضرت آیت ا... خامنه ای در بیانات اخیر خود با تاکید بر اینکه ایشان با توافقی که منافع ملت و کشور را تامین کند کاملا موافق هستند افزودند: البته این را هم گفته ام که «توافق نکردن بهتر از توافق بد است»، زیرا قبول نکردن توافقی که بخواهد منافع ملت ایران را پایمال کند و عزت ملت را از بین ببرد شرف دارد بر توافقی که بخواهد ملت ایران را تحقیر کند.
غفلت از شیطان، آغاز تبعیت انسان از او، و به طریق اولی، غفلت از شیطان بزرگ، آغاز انحراف در نظام اسلامی است. شیطان دشمن آشکار است. مباد که از گام های او پیروی کنیم؛ «وَلا تَتَّبِعوا خُطُواتِ الشَّیطانِ إِنَّهُ لَکُم عَدُوٌّ مُبینٌ» (بقره: 168) با وعده های فریبنده و دروغ به آرزوها، سرگرم نشویم؛ «یعِدُهُم وَ یمَنّیهِم وَ ما یعِدُهُمُ الشَّیطنُ اِلّا غُرورا» (نساء: 120)
مقام معظم رهبری در جای دیگر می فرمایند: «شیطان، وعده می دهد، آرزوها را در دل... بیدار می کند... یک آینده رنگی و دروغین و خیالی مثل سراب در مقابل چشم مؤمنینِ به خود می گذارد؛ وَ ما یعِدُهُمُ الشَّیطنُ اِلّا غُرُورا؛ امّا فریب است. از یک طرف تهدید، از یک طرف تطمیع؛ مثل رفتاری که امروز آمریکا دارد و قدرتهای استکباری همیشه [دارند]؛ از یک طرف تهدید می کنند، از یک طرف تطمیع می کنند. تطمیع، فقط تطمیع شخصی نیست؛ تطمیع های کلّی: «چنین می کنیم، چنان می کنیم»؛ بعد هم نمی کنند، دروغ می گویند؛ کار شیطان این است.» (16 تیر 1393)
دوم: مذاکره
بیانیه لوزان محک دوباره ای برای سنجش میزان تعهد دولتهای غربی با محوریت آمریکا به مذاکره با ایران است. چنانچه پس از این بیانیه شخصیت های موثر در آمریکا به رویکرد استکباری خود بازگشتند و دوباره ادبیات تحکم آمیزی را در قبال جمهوری اسلامی ایران اتخاذ نمودند.
ممکن است تصور شود دولت های غربی تنها جهت پاسخگویی به جریان های سیاسی قلمرو خود به قلدرمآبی روی می آورند، اما چه تضمینی وجود دارد که در عمل نیز قول و قرار های خود را زیر پا نگذارند. چنان که در جریان تفاهم سه کشور ایران، ترکیه و برزیل نیز شاهد زیر پا گذاشتن قول و قرارهای غرب بودیم.
مقام معظم رهبری به حق بر این نکته تاکید فرمودند که همه مشکل بعد از این این است که باید در مورد جزئیات بحث و گفت وگو شود زیرا طرف مقابل لجوج، بد عهد و اهل از پشت خنجر زدن است و ممکن است در دوره بحث درباره جزئیات، کشور و ملت و مذاکره کنندگان ما را در حصار قرار دهد.
سوم: تجربه
گرچه منطقا تجربه امر آزموده، خطا است، اما اگر طیفی معتقدند آمریکا و دولت های غربی به سبب تغییر شرایط رویکرد استکباری خود را تعدیل کرده اند، تجربه توافق ژنو و مذاکرات لوزان خالی از لطف نخواهد بود.
کما اینکه رهبر انقلاب فرمودند اگر در آینده مسایل و حوادث و یادداشتهای مذاکرات هسته ای این روزها منتشر شود همه متوجه خواهند شد که تجربه (بدبینی به آمریکا) از کجا نشات می گیرد.
در جریان این مذاکرات دولت های غربی نشان دادند تنها از مذاکره با ایران نیازمند تامین خوراک تبلیغاتی برای اثبات استضعاف ایران هستند و در عمل تلاش برای حفظ یا حتی افزایش تحریم ها را ادامه خواهند داد.
پس از توافق ژنو دولت آمریکا در سه مرحله و به بهانه های مختلف تحریم هایی جدید را علیه شرکت ها و شخصیت های حقوقی و حقیقی ایران اعمال کرد و حتی پس از بیانیه لوزان، در روزهای اخیر اتحادیه اروپا تحریم های غیر قانونی جدیدی را علیه ایران اعمال کرد. به نظر می رسد جریان مذاکرات هسته ای یک ضرورت را به ما تکلیف می کند و آن اینکه با توجه به عهد شکنی آمریکا و دولت های غربی نباید نسبت به قابل اعتماد بودن طرف مقابل خوشبین بود و بویژه نباید مذاکرات جاری را به بهانه اعتماد سازی عرصه های دیگر خارج از موضوع برنامه هسته ای کشور که متضمن امنیت و اقتدار کشور است بسط داد.
چهارم: نقشه راه
بیانیه لوزان و مسیر پیش رو منتقدان و مدافعانی دارد، اما رهبر انقلاب در این مسیر بر همدلی و اعتماد سازی تاکید دارند.
استقبال از نظرات منتقدین نه تنها می تواند ضعف های نسبی مذاکرات را برطرف کند بلکه می تواند با ایجاد همدلی و پشتوانه ای قوی تر برای دولت قدرت چانه زنی ما را در مذاکرات آتی افزایش دهد.
اکتفا به عنوان بیانیه در جمع بندی مذاکرات هسته ای لوزان تدبیر هوشمندانه ای بود و به نظر می رسد با این تجربه جدید باید دقت لازم صورت گیرد تا راه برای پیشرفت های آتی مسدود نگردد.
این بیانیه همانطور که رهبری به درستی اشاره کردند نه اصل توافق، نه مذاکره منتهی به توافق و نه محتوای آنرا تضمین نمی کند و راه دشواری پیش رو است.
از سوی دیگر مسیر توسعه فنی برنامه هسته ای کشور باید ادامه یابد و تحقق این مهم بر عهده تیم مذاکره کننده و دولت گذاشته شده است.
پذیرش برخی محدودیت ها بنابر لزوم، نباید مانع توسعه فنی و علمی کشور شود از اینرو تحقیق و توسعه در دانش هسته ای نباید به فردو منحصر بماند. می توان هم در مراکز دانشگاهی به تحقیق و توسعه پرداخت و هم در فردو غیر از تحقیق و توسعه مسیر گذشته را ادامه داد. یافتن شیوه های درست مذاکراتی برای این مهم در مشورت با افراد امین و دیدن نظرات منتقدان بر عهده مذاکره کنندگان است.
سیاست روز:به عربستان باید پاسخ انقلابی داد
«به عربستان باید پاسخ انقلابی داد»عنوان یادداشت روز روزنامه سیاست روز به قلم سیاوش کاویانی است که در آن می خوانید؛جمهوری اسلامی ایران برای این که از اختلافات جهان اسلام بکاهد، سیاست مدارا و دوستی را با عربستان با حاکمیت آل سعود در پیش گرفت. این سیاست سال ها ادامه داشت، اما طرف مقابل با رفتارهایی که نشان از بی جنبه بودن و بی ظرفیتی بود، پاسخ این دوستی ها و مداراها را با دشمنی داد.
ایران اسلامی پس از انقلاب، تاکنون هیچ اقدامی علیه کشورهای منطقه نکرده است و همواره سعی داشته تا اتحاد مسلمانان و جهان اسلام را قوت بخشد.چنین سیاستی از سوی ایران برای خنثی کردن توطئه های رژیم صهیونیستی علیه جهان اسلام است.
اما در مقابل با دشمنی ها، توطئه ها و مخالفت های سران کشورهای منطقه به ویژه سران مرتجع آنها روبرو شده است.
جنگ تحمیلی یکی از بزرگترین دشمنی های سران کشورهای مرتجع منطقه علیه ایران بود. این جنگ با سردمداری صدام که اکنون از او دیگر چیزی باقی نمانده است، آغاز شد و با حمایت های مالی گسترده کشورهای منطقه از جمله عربستان سعودی همراه بود. البته کشورهای غربی، آمریکا و شوروی سابق هم کمک های تسلیحاتی و اطلاعاتی گسترده ای به صدام کردند.
پس از پایان جنگ و پذیرش قطعنامه، ایران سیاست برقراری روابط دوستانه و برادرانه را با کشورهای منطقه ادامه داد.. اما هنوز جنگ پایان نیافته بود که زائران کشورمان در حرم امن الهی با یورش سربازان آل سعود قتل عام شدند و به شهادت رسیدند. حضرت امام(ره) در همان زمان نامه ای منتشر کردند و در آن حج را ممنوع نمودند و پرده از جنایات و خیانت های سران آل سعود به اسلام برداشتند.
دشمنی ها و کینه آل سعود نسبت به ایران اسلامی رمز و رازی ندارد و بسیار آشکار است. شاید اگر در همان زمان که حضرت امام(ره) پس از به شهادت رساندن زائران مظلوم ایرانی به دست سربازان آل سعود، رفتار سیاسی خود را با این رژیم تغییر می دادیم و قاطعانه تر با آن برخورد می کردیم، اکنون شرایط اینگونه نبود.
رژیم آل سعود به دشمنی هایش با ایران اسلامی ادامه داد و چندین مورد از دشمنی های خاص را علیه ایران پیاده کرد.
همراهی در سیاست های ایران هراسی که از سوی آمریکا دیکته شده است و دامن زدن به آن از دیگر دشمنی هایی است که عربستان سعودی علیه ایران به کار برده است. توطئه کاهش قیمت نفت و موضوع هسته ای ایران که اکنون همچنان برای رسیدن به توافق گفت وگوها ادامه دارد، یکی از دغدغه های رژیم آل سعود است. این رژیم به خاطر پیشرفت های علمی و هسته ای ایران بسیار وضعیت دردناکی را تحمل می کند، به همین خاطر نوع رفتارش با ایران خصمانه تر هم شده است.
آل سعود که پول های نفت را خرج خوشگذرانی ها و خرید کشتی های گران قیمت و جزیره و بسیاری موارد دیگرمی کند، به خاطر این که خود نمی تواند دستاوردی داشته باشد، علیه ایران خباثت به خرج می دهد.
پاسخ رهبر معظم انقلاب در دیدار روز پنج شنبه، به مواضع یک کشور عقب افتاده، دندان شکن و قاطع بود; ایشان فرمودند; «... حالا فلان کشور عقب افتاده می گوید اگر ایران غنی سازی داشته باشد من هم می خواهم غنی سازی داشته باشم، خیلی خب، برو تو هم غنی سازی کن، بلدی برو بکن! ما که غنی سازی را از کسی نگرفتیم. استعداد درونی ما است. اگر شما هم استعداد درونی در ملتت داری برو غنی سازی کن.»
از دلایل دشمنی های آشکار عربستان علیه ایران قاطعانه برخورد نکردن نسبت به رفتارهای غیردوستانه، خصمانه و دشمنی های آل سعود است. اگر آن زمان که دیپلمات سفارت عربستان در تهران در حال مستی یک هم وطن را با خودروی خود به قتل رساند، برخورد جدی با او می شد، اکنون این کشور به خود اجازه نمی داد تا با زائران ایران آن رفتار شنیع را در فرودگاه جده انجام دهد. به خود اجازه نمی داد، پرواز ایران را بازگرداند.
اگر سفر عمره قطع می شد و پول کشور به جیب آل سعود نمی رفت، آل سعود، چنین رفتاری با ایران نداشت. که اگر هم داشت، دیگر حرجی نبود. اگر سیاستمداران، که روابط دوستانه با آل سعود و ملک عبد الله داشتند، روی خوش به آنها نشان نمی دادند، اکنون گستاخی های آل سعود به این شدت نمی بود و حتی در وضعیت انفعال قرار می گرفت. دلیل گستاخی عربستان کوتاه آمدن در مقابل آن است.
اکنون هم زمان رفتار قاطع بارفتارهای خصمانه آل سعود علیه ایران است. لغو سفرهای عمره به عربستان، پایین آوردن سطح روابط سیاسی و اقتصادی، حتی تعطیلی سفارت این کشور، کمترین پاسخ به رفتارهای شنیع و غیراخلاقی این رژیم است.با عربستان باید رفتاری انقلابی کرد.
جوان:بایدها و نبایدهای دهگانه در نقشه راه هسته ای
«بایدها و نبایدهای دهگانه در نقشه راه هسته ای»عنوان سرمقاله روزنامه جوان به قلم دکتر عبدالله گنجی است که در آن می خوانید؛همانطوری که دوستان، دشمنان، حامیان و منتقدین هسته ای انتظار می کشیدند، فصل الخطاب به میدان آمد و از یک سو مدعیان «پیروزی» و از سوی دیگر مدعیان وقوع «فاجعه» را تنظیم نمود. ذوق زدگان و تبریک گویان را به چرایی تبریک و منتقدان را به خودداری از تعجیل در قضاوت متذکر شد. اما آنچه در این میان مهم است باز شدن دریچه اطلاع رسانی به سوی مردم است. تا دیروز فقط مسئولان و مذاکره کنندگان دو طرف و صهیونیست ها از محتوای مذاکرات مطلع بودند اما مقام معظم رهبری با اعلام اینکه «ما چیز محرمانه نداریم» خواستار باز شدن دریچه اطلاع رسانی برای همگان شدند و شخصاً نیز آنچه با شخص رئیس جمهور یا وزیر خارجه در میان گذاشته بودند را در فضای عمومی بازگو کردند تا همگان نقشه راه آینده را که در جاده ای دو طرفه و در حال باریک شدن است، بدانند. رهبری جهت ادامه مسیر - که شفاف تر هم شده است – اصول و راهبردهایی را اعلام نمودند که هم ملت آنان را شنیده است و هم دشمنان آنان را در فضای عمومی شنیده و در فضای مذاکرات به صورت تبیینی خواهند شنید. برخی از بایدها و نبایدهای اعلام شده مسلماً مربوط به مذاکرات و تعهدات نمی شود بلکه مقدمه و پیش نیاز جبهه خودی برای ورود به مذاکره و بخشی مربوط به صحنه مذاکره است. بنابراین بخشی از بایدها و نبایدها «پیش نیاز» مذاکره و بخشی به عنوان «راهبردهای مواجهه» و نحوه تعامل، تصمیم و تعهد است.
الف: بایدها و نبایدهای پیش نیاز:
1- اصل عدم اعتماد به طرف مقابل. علت این مهم به دو مسئله دیگر ارتباط دارد؛ اول اینکه ما با دشمن مذاکره می کنیم این پیش فرض به ما متذکر می شود که دشمن می تواند مسیر مذاکرات را به خدعه یا خروج از منطق بکشاند. دوم اینکه امریکایی ها سابقه طولانی در عهدشکنی و عدم اجرای تعهدات دارند که مصادیق آن در فلسطین، عراق و افغانستان و ایران روشن است. به طور مثال زمانی که آنان شعار دموکراسی درجهان می دادند مردمی ترین دولت ایران (در قبل از انقلاب اسلامی) را با کودتا سرنگون کردند و زمانی که شعار حقوق بشر می دادند رسماً از کشتار 17 شهریور 1357 حمایت کردند.
2- اصل اعتماد به تیم خودی. نمی توان نمایندگانی را به میدان مبارزه فرستاد و با سوءظن آنان را تعقیب نمود، یا باید اصل اعتماد را حاکم نمود یا مهره های اصلی را تغییر داد. بنابراین هرگونه سوءظن و نگاه سیاسی به تیم هسته ای می تواند منتقدین را از کید دشمنان غافل و چالش را درونی نماید. در این صورت دشمنان می توانند از شکاف های احتمالی موجود برای سوزاندن انرژی متراکم داخلی استفاده نمایند.
3- تاکنون اصل الزام آوری بین دوطرف محقق نشده است. بنابراین مخالفت ها و ذوق زدگی ها بی معناست. مسیر موجود مسیر قضاوت نیست بلکه در جاده ای قرار گرفته ایم که باید به موانع، علایم و تابلوهای هشداردهنده آن توجه ویژه نماییم و نقاط لغزنده آن توسط کسانی که این راه را قبلاً رفته اند، بازخوانی شود. همین جا باید منتقدان امروز و مذاکره کنندگان دیروز را به عنوان یک فرصت به خدمت گرفت و ورای مسائل سیاسی و با عینک ملی با آن گفت وگو نمود.
4- عدم توافق بد فرمول مشترک ما و امریکایی هاست. خوشبختانه در این گزینه اشتراک نظر وجود دارد اما «خوب» آنان «بد» ما است و «بد» ما «خوب» آنهاست و این فرمول مشترک دقیقاً میزان شکاف ها را با معنادهی دوگانه به یک واژه مشترک برجسته می سازد ما باید «خوب» خود را دنبال نماییم چرا که «بد» آنان مسئله ما نیست.
5- اصل تک موضوعی مذاکرات. بدین معنی که مذاکرات صرفاً هسته ای است. در این مذاکرات نه بود و نبود صهیونیست ها و نه موشک های بالستیک و نه حقوق بشر با استانداردهای غربی و نه عراق و سوریه و نه یمن وارد مذاکرات نمی شوند. بنابراین راه کار چاق کن ها و دلالان دیگر به این مذاکرات بسته است و دشمن نمی تواند با طرح مسائل حاشیه ای امیدهای نو وزیده در جهان اسلام را به ناامیدی و سازش رهنمون شود.
6- اصل کوچک انگاری شعاع مذاکره کنندگان. ما با شش کشور مذاکره می کنیم. اما متأسفانه برخی مسئولان کشور با صراحت همان حرف رئیس جمهور امریکا را که خود را جامعه جهانی یا جامعه بین المللی می خواند، تکرار می کنند. جامعه جهانی بیشتر از 200 کشور است و ما حداکثر با چهار کشور چالش جدی داریم. اگر آن چهار کشور را جامعه جهانی بنامیم ناخودآگاه مرعوب نفود و قدرت آنان شده ایم و دیگر کشورها را به حساب نیاورده ایم.
7- اصل ارزشمند بودن دستاوردهای هسته ای از دیگر بایدهای ترسیم شده توسط مقام معظم رهبری است. برخی برای رهایی خود از چالش ها و مشکلات، اصل مسئله را کم اهمیت جلوه می دهند. روشنفکر نماها تاکنون ثابت نموده اند که به اندازه رئیس جمهور امریکا و نخست وزیر صهیونیست ها نسبت به ارزش ایران هسته ای وقوف نیافته اند و با سود – هزینه کردن دانشی که در مرحله زیرساختی است، به دنبال بی ارزش کردن استقامت ها و شهادت ها در این مسیر هستند. اگر بگوییم برای امری بی ارزش صهیونیست ها و غرب جان دانشمندان ما را گرفته اند یا از ضعف عقلانیت یا علامتی برای تظاهر به روشنفکری در مقابل دشمن است که آیندگان نسبت به آن قضاوت شفاف تری خواهند نمود.
ب) بایدها و نبایدهای راهبردی در مذاکرات
8- مذاکره ای موفق و در تراز ملت و نظام جمهوری اسلامی ایران است که بتواند خواسته های نظام را به کرسی بنشاند. اصرار لغو همزمان تحریم ها در ازای تعهدات ایران حکایت از اقتدار ایران و عدم بیم از استمرار تحریم های موجود است.اوباما با صراحت اعلام نمود تحریم ها تأثیر آنچنانی نداشته است. بنابراین اگر ما در موضعی بودیم که راه تنفس مان در حال بسته شدن بود، جان خود را برمی داشتیم و فرار می کردیم (مرحله ای بودن لغو تحریم ها را می پذیرفتیم) اصرار بر لغو یکباره تحریم ها نشان از استنباطی است که از رفتار و نیاز طرف مقابل داریم و آن این است که امریکایی ها محتاج جدی توافق اند و تنها دستاورد هشت ساله سیاست خارجی اوباما می تواند همین مسئله باشد و لاغیر.
9- بازدید از مراکز غیراعلام شده یا نظامی ایران ممنوع است. این ممنوعیت توسط فرمانده کل قوا در فضای علنی و عمومی کشور به فرماندهان نیروهای مسلح ابلاغ شد. بنابراین دشمنان در ادامه مذاکره باید از کنار این گزینه عبور نمایند و تیم ما نیز نباید به آن نزدیک شود.
10- نظارتی که ایران را در نسبت با کشورهای عضو NPT استثنا می کند، ممنوع است و مسیر نظارت های غیرمتعارف که منجر به تحقیر ملی و خروج اطلاعات از کشور می شود، مسدود است. سه مسئله اخیر اکنون در مقابل تیم ما است و آنها باید روش های مواجهه با آن را طراحی کنند. مقام معظم رهبری از طرف ایران تمدید مذاکرات بعد از تیرماه را به شرط عدم وصول نتیجه خواستار شدند. بنابراین تیم ما در فشار زمان هم نخواهد بود. وحدت و همزبانی اعلام شده بین ملت و دولت پس از سخنرانی اخیر مقام معظم رهبری و تأکید رئیس جمهور بر لغو همه تحریم ها در همان روز توافق، نشانگر انسجام ملی در این مسیر است چون چیز محرمانه ای نداریم، موانعی که دشمن می تراشد آنلاین توسط تیم به مردم گفته شود تا حمایت آنان که قدرت چانه زنی را افزایش می دهد، به میدان بیاید.
حمایت:اقتصاد درون زا راه حل معمای قیمت خودرو
«اقتصاد درون زا راه حل معمای قیمت خودرو»عنوان یادداشت روز روزنامه حمایت به قلم حمید رضا فولادگر است که در آن می خوانید؛افزایش چندباره، تکراری و ملال آور قیمت خودرو طی روزهای اخیر موضوع تازه ای نیست اما واکاوی راهکارهای کاهش قیمت آن، تامین رضایت مشتری و رشد کیفیت این محصول، همیشه جایگاه مهمی در تحلیل های رسانه ای دارد. قیمت گذاری خودرو همیشه بازتاب ها و عکس العمل های گوناگونی را در میان اقشار مختلف جامعه دارد و برخی تحلیل گران اقتصادی بر این باورند که خصوصی سازی این صنعت و کاهش تعرفه های واردات خودرو، از جمله اصلی ترین راهکارهای ثبات قیمت خودرو است اما واقعیت این است که راه حل هایی که تاکنون ارائه شده اند، هیچگاه منجر به سامان بخشی این صنعت شاخص نگردیده است. ارتباط تنگاتنگ نیروی انسانی و ساختار مدیریتی با مؤلفه های مالی و اقتصادی، چگونگی آنالیز قیمت و نیز زیربنای فنی همواره بر قیمت خودرو موثر بوده است.با وجود اهمیت موارد ذکر شده، مادامی که ساختار صنعت خودرو تغییر نکند، نباید منتظر تغییرات عمده در این بخش بود.
از جمله تغییرات اساسی این صنعت، خروج آن از وضعیت بلاتکلیفی فعلی است، زیرا خودروسازی کنونی ما نه دولتی است و نه خصوصی. چنانچه صنعت خودروسازی تماماً دولتی باشد، دولت و سازمان های مربوطه بر روند قیمت گذاری آن نظارت خواهد داشت و دستگاه اجرایی پاسخگوی قیمت ها خواهد بود و اگر به عنوان صنعتی کاملاً خصوصی تعریف شود، قیمت گذاری خودرو، تابعی از بازار رقابتی و عرضه و تقاضا خواهد بود. اما آنچه در عمل اتفاق افتاده، توقف صنعت خودرو در این برزخ است که نوسانات قیمت آن یا از طریق آیین نامه های دولتی توجیه می شود (نظیر افزایش اخیر محصولات سایپا که به دلیل رشد مالیات بر ارزش افزوده و بیمه شخص ثالث صورت گرفته است) و یا به وسیله مشکلات بخش خصوصی برای آن بهانه ای تراشیده می شود.
اگر صنعت خودرو را خصوصی شده فرض کنیم و بازار خودرو را یک بازار رقابتی، در آن صورت عرضه و تقاضا تعیین کننده قیمت خواهد بود، که اینگونه نیست و این فرض باطل است. چنانچه صنعت خودرو را دولتی و بازار را نیز کاملاً انحصاری فرض نماییم، دولت قیمت گذاری می کند و نهادهای نظارتی، نظارت خواهند کرد که این شرط هم مفقود است. در صورتی که صنعت خودرو غیر دولتی بوده و دولت بخواهد قیمت گذاری کند، براساس تکلیف ماده 90 قانون اصل 44 و ماده 101 قانون برنامه پنجم، چنانچه قیمت تکلیفی دولت کمتر از قیمت بازار باشد، این ما به التفاوت باید از محل اعتبارات دولتی و یا بودجه سنواتی پرداخت شود که چنین روندی نیز تا کنون صورت نگرفته است.
بالا بودن نرخ تعرفه و حقوق دولتی، تمایل دولت ها برای حضور در بخش مدیریتی صنعت خودرو و نیز بی رغبتی مدیران این صنعت برای خروج از دوره گذار به سمت تبدیل شدن به یک بخش کاملاً خصوصی، همه و همه از فاکتورهای تداوم حالت برزخ گونه و بلاتکلیفی صنعت خودرو است.در این میان، بحث افزایش هزینه های تولید خودروسازان مطرح است که مشخص است از جیب مردم پرداخت می شود و این رویه ای است که باید متوقف گردد. یکی از کارکردهای شورای رقابت، قیمت گذاری خودرو است که با نظارت سازمان حمایت، خودروسازان مکلفند آن را با قیمت مصوب عرضه کنند. نکته بعدی اینکه همواره شرط اول اقبال مردم به خودروهای داخلی، ارتقای کیفیت بوده و این همان نکته ای است که رهبر معظم انقلاب بارها به تولیدکنندگان داخلی تذکر داده اند.
به عبارت بهتر، مهم تر از قیمت خودرو، کیفیت آن است؛ اگر مردم شاهد کیفیت خوبی از خودروهای ساخت داخل باشند، به نحوی با قیمت آن هم کنار می آیند ولی اگر بنا بر ادامه شرایط موجود باشد – کیفیت پایین و قیمت بالا – عملاً اصالت وجود این صنعت زیر سؤال می رود. در این صورت است که مصرف کننده، خودروهای خارجی وارداتی گران تر را به دلیل کیفیت بهتر آن، خریداری کرده و از خرید خود نیز احساس رضایت می کند. بنابراین اگر بخواهیم از تولید داخلی که از مؤلفه های اقتصاد مقاومتی است حمایت کنیم و از واردات بی رویه جلوگیری نماییم، باید از یک سو به سمت افزایش مرغوبیت کالاهای داخلی گام برداریم و از سوی دیگر، قیمت ها را رقابت پذیر کنیم. تا کی بناست حمایت از این صنعت با استفاده از تعرفه ها ادامه یابد و به رقابت در این صنعت بی توجهی شود؟
در حال حاضر، موضوع افزایش کیفیت و کمیت خودروها در صنایع بزرگ خودروسازی ما مطرح است اما اگر بنا باشد که پویایی این صنعت حفظ، مورد حمایت قرار گرفته و به بیان گویاتر «درون زا» باشد، باید به فناوری های نوین مجهز شوند که برای قطع وابستگی به خارج در این زمینه، جایگزین مطلوب و بسیار مناسب، توجه به شرکت های دانش بنیان است. به کارگیری این شرکت ها در صنعت خودرو علاوه بر افزایش کیفیت محصولات با استفاده از علم جوانان کشورمان، موجبات استحکام پایه ها و گسترش شاخه های چنین شرکت های ارزشمند و در نتیجه رشد اشتغال خواهد گردید که این امر نیز مستلزم همتی مضاعف است.
برای تبدیل شدن به یکی از اقطاب خودروسازی جهان، تمام زمینه ها و بسترهای فنی- صنعتی آن در کشور فراهم است و کشورهای در حال توسعه ای را سراغ داریم که با مدیریت صحیح در این صنعت حرفی برای گفتن دارند. کاری که در تمام صنایع کشورمان از جمله صنعت خودرو سازی باید صورت گیرد، بهره گیری از مدیریت جهادی، شناخت و استفاده مناسب از ظرفیت ها و در نهایت به کارگیری فناوری بومی (برای تقویت تولید علم) است. امری که نشان داده ایم که در علوم و صنایع پیشرفته از جمله هسته ای و نظامی قابل تحصیل و دستیابی است و دیدن چنین چشم اندازی در آینده ای نه چندان دور، نه تنها غیرمحتمل نیست، بلکه لازم و ضروری است.
آفرینش:ضرورت جهت دهی به استعدادهای دانشجویان در دانشگاه ها
«ضرورت جهت دهی به استعدادهای دانشجویان در دانشگاه ها»عنوان سرمقاله روزامه آفرینش به قلم زهرا کیان بخت است که در آن می خوانید؛رسیدن به شرایطی که در آن، دانشگاه های کشور چه در پایتخت باشند و چه در سایر استان ها، چه در جایگاه و رده ی دانشگاه های برتر کشوری باشند و چه در رده های پایین تر، هر یک به نوعی، به صورت عملی و واقعی، در مسیر رشد کشور در جنبه های مختلف، نه تنها موثر باشند، بلکه خود، گردانندگان اصلی حرکت های مهم باشند، امری است که برای رسیدن به آن، نیازمند چیدن مقدمات لازم هستیم.
یکی از بدیهی ترین و ابتدایی ترین سودهایی که در اثر این مساله، به دست خواهد آمد نیز جلوگیری از به هدر و هرز رفتن استعدادهای بالقوه و ارزشمندی است که اصلی ترین سرمایه ی هر جامعه ای محسوب می شوند. یکی از مهم ترین مشکلاتی که سال هاست جامعه ی دانشگاهی ما به آن دچار است و متاسفانه هنوز برای حل آن، اقدامی اساسی صورت نگرفته است، مساله ی سردرگمی دانشجویان بعد از ورود به دانشگاه و موضوعاتی است که در ادامه ی آن، گریبان گیر استعدادها و انگیزه های دانشجویی و بالتبع، نظام آموزش عالی می شود. درواقع، به نظر می رسد دانشجویان-یعنی همان دانش آموزان علاقمند و باانگیزه ی دیروز-زمانی که موفق به ورود به عرصه ی آموزش عالی می شوند، با نوعی حس رهاشدگی، سردرگمی، و عدم برخورداری از راهنمایی هایی که راه رشد آن ها را در مسیر علمی هموار کند، روبرو می شوند. این مساله با توجه به بی تجربگی دانشجویان جدیدالورود باعث می شود دورانی در زندگی دانشجویان که می توانست بهترین افتخارات را- هم برای خود دانشجویان و هم برای جامعه - به همراه بیاورد، به دوران رکود، آزمون و خطا و سکون، تبدیل شود و بعضاً این دوران، تا پایان ترم های تحصیلی دانشجویان نیز ادامه پیدا می کند و آن قدر انگیزه ها و انرژی های فرد دانشجو، در طول این مدت، به هدر می رود که تعداد زیادی از دانشجویان، بعد از فارغ التحصیلی، دیگر کوچک ترین انگیزه ای برای ادامه ی تحصیلات در مقطع بالاتر را در خود نمی بینند. چرا که از دوران دانشجویی، دستاورد قابل لمس و جالب توجهی را برای خود حس نمی کنند که بخواهند مجدداً به فکر بازگشت به این عرصه بیفتند.
یکی از دلایل این امر را نیز می توان ناشی از داستان همیشگیِ جمعیت زیاد دانشجویان در مقایسه با تعداد کم اساتید و به علاوه، امکانات کم دانشگاه ها، عنوان کرد که به خودیِ خود موجب می شود کشف استعدادهای دانشجویان و هدایت آن در مسیری که منتهی به موفقیت شود، آن قدرها هم آسان نباشد. به هر حال، این مساله یکی از موضوعاتی است که تابه حال از ناحیه ی آن، متحمل ضررهای کمی نشده ایم. هر مسأله ای تا زمانی که مطرح نشود، و جوانب آن مورد بررسی قرار نگیرد، و تا زمانی که لزوم رفع آن، به صورت جدی احساس نشود نمی توان به حل آن چندان امیدوار بود. بنابراین توجه مسئولان آموزش عالی به این مسأله و اندیشیدن تدبیری برای هدایت استعدادهای دانشجویان در زمینه های مختلف، بلافاصله بعد از ورود به دانشگاه، چیزی است که می تواند بار بسیاری از مشکلات دانشگاهی را در جامعه ی ما کم کند.
در این راستا، نیازمند تغییر نگاه و نگرش به پاره ای از مسائل و بازتعریف موضوعاتی از قبیل دوران دانشجویی و شروع به تحصیل در دانشگاه و... نیز هستیم.
معمولاً دوران دانشجویی و ورود به دانشگاه، برای ما مساوی است با حاضر شدن در کلاس هایی خاص، و امتحان و پاس کردن درس ها و... در این شرایط، دانشجویانی که برخلاف این تعریف، به فعالیت های عملی و پژوهشی و... نیز به صورت جدی می پردازند، به عنوان دانشجویان برتر و ممتاز شناخته می شوند.
اما فراهم کردن شرایط به گونه ای که انتظار داشته باشیم هر دانشجویی بعد از ورود به دانشگاه، فراتر از پروسه ی اخذ واحد و پاس کردن درس ها، سهمی در انجام پروژه های علمی و فعالیت های پژوهشی داشته باشد، و درواقع، قبل از این که دانشجو، دچار رکود و بی انگیزگی شود، توانمندی ها و پتانسیل های او به سمت و سوی زمینه ی علمی ای که در آن توانایی و علاقه ی پیشرفت و حرکت دارد، هدایت شود، در این صورت است که می توان به رونق و پویایی جامعه ی دانشگاهی و کسب دستاوردهایی متفاوت امیدوار بود.
شرق:اجماع برای دفاع از حیثیت ملی
«اجماع برای دفاع از حیثیت ملی»عنوان سرمقاله روزنامه شرق به قلم محمدعلی سبحانی است که در آن می خوانید؛ماجراجویی عربستان سعودی در یمن تا امروز تقریبا ناکام مانده است و در عین حال با درنظرداشتن شرایط این کشور و منطقه، احتمال رسیدن متجاوزان به اهداف خود در یمن، بعید به نظر می رسد. سعودی ها و مجموعه کشورهای همسو با آنها به دنبال این هستند که ایران را متهم کرده و کشورمان را عامل حوادث یمن معرفی کنند، درحالی که همان طور که در یادداشت روز ١٥فروردین ماه در «شرق» تاکید داشتم، ریشه حوادث یمن را باید در تاریخ این کشور جست وجو کرد. درعین حال، واقعه هولناک اهانت به دو زائر نوجوان ایرانی خانه خدا در فرودگاه جده، فضای تنفر نسبت به عربستان را در میان مردم ایران به شدت گسترش داد و این احتمال دور از ذهن نیست که تداوم تنش آفرینی طرف سعودی، واکنش های غیرقابل کنترلی را به همراه داشته باشد. مسئولان ایرانی حتما با درنظرداشتن مجموعه شرایط و درعین حال با صلابت برخاسته از اقتدار کشورمان، این اهانت نابخشودنی و رفتار ناشایست را که در کشور عربستان رخ داده تا رسیدن عاملان آن به مجازات متناسب با جرم، دنبال خواهند کرد.
چگونه است که روش های خاص عربستان در آنچه جاری کردن احکام شریعت می دانند، برای جرائم بسیار کمتر از این تا قطع دست و پا یا اعدام پیش می رود اما در این مورد بسیار با اهمیت، هنوز مجازات عاملان مشخص نیست؟ این امیدواری وجود دارد که در هیأت حاکمه عربستان، فرد یا افراد عاقلی باقی مانده باشند که با عذرخواهی از ملت بزرگ ایران، متخلفان را به سزای عمل خودشان برسانند و افکار عمومی منطقه و ایران را آرام کنند. آنچه مسلم است درگیری با کشورها و افزایش اختلافات جزء سیاست های دولت ایران نیست اما افزایش فشار افکار عمومی و تداوم رفتار لجوجانه عربستان می تواند فضا را کاملا تغییر دهد.
نگارنده با توجه به تجربیات گذشته، پیشنهاد می کند تا دولت به سرعت وارد عمل شده و با تشکیل کمیته ای مرکب از تمامی دستگاه های مسئول با محوریت وزارت خارجه یا فرهنگ و ارشاد اسلامی، مدیریت صحنه را کاملا برعهده بگیرد. رصد دائمی تحولات مرتبط با موضوع اقدام شنیع فرودگاه جده و سایر تحولات عربستان و اطلاع رسانی مستقیم و سریع می تواند بازار شایعات را تعطیل کرده و مانع از برهم خوردن کنترل اوضاع شود. روز گذشته مردم ایران بحق در مقابل سفارت عربستان تجمع کرده و شدت عصبانیت و انزجار خود از اقدام صورت گرفته را نشان دادند.
این روزها که شبکه های اجتماعی به صورت خودجوش همانند موضوعات ملی دیگر، به دنبال دفاع از حیثیت ملی ما هستند دولت هم می تواند به کمک افکار عمومی آمده و توان ملی را افزایش دهد. در کمیته مذکور می توان با دعوت از حقوقدانان مجرب بین المللی کشورمان، لایحه ای قانونی تنظیم کرد و با تحمیل مسئولیت قطعی این حادثه به حاکمیت سعودی، مانع شانه خالی کردن این کشور از پذیرش تعهدات بین المللی عربستان شد. شکایت به مجامع حقوقی جهانی باید همزمان با تبلیغات رسانه ای هدفمند و مستدل علیه عربستان باشد. در همین کمیته می توان بحث کرد که توقف سفر عمره مفرده با توجه به احتمال تکرار رفتارهایی از این دست، تا چه حد ضرورت دارد؟ عربستان سعودی را باید در سطح بین المللی مفتضح کرد و نشان داد دولتی با این حجم ادعا و داعیه پدری جهان عرب، امکان اداره فرودگاه خود را ندارد و رفتار های قرون وسطایی با اتباع مسلمان دیگر کشورها در آن رخ می دهد. در همه جای دنیا تلاش می شود فرودگاه ها به عنوان نماد و سمبل اخلاق، ادب، فرهنگ و تاریخ آن کشور معرفی شود اما گویا مسئولان عربستانی، به گونه ای دیگر می اندیشند. در خاتمه ذکر یک نکته ضروری است.
باید با نهایت دقت و بهره گیری از ابزارهای بین المللی و دیپلماتیک به احقاق حقوق حقه زائران عزیز و خانواده های متألم آنان پرداخت و در نظر داشت سعودی ها همسایه ما هستند و مسئله حج تمتع نیز مد نظر قرار دارد. باید این کشور به گونه ای مورد بازخواست منطقه ای و جهانی قرار گیرد که حداکثر منفعت را برای منافع ملی ما به همراه داشته باشد. درعین حال جریان ضددکتر ظریف و دولت هم توجه داشته باشند که افکار عمومی در جریان التزام عملی دولت یازدهم به دفاع از حقوق شهروندی ایرانیان قرار دارد. هرکس در هر لباس و کسوتی بخواهد از نمد مسائل کلان ملی و حیثیت عمومی، کلاهی برای مقاصد جناحی و تداوم رفتارهای تخریبی خود بسازد، نزد مردم ایران بی اعتبار خواهد شد.
آرمان:مجلس و دولت، دو بال برای پرواز
«مجلس و دولت، دو بال برای پرواز»عنوان یادداشت روز روزنامه آرمان به قلم محمدرضا خباز است که در آن می خوانید؛«دولت، ملت؛ همدلی و همزبانی» این نامی است که از سوی مقام معظم رهبری برای سال94 انتخاب شده است اما این نام باید عینیت نیز پیدا کند تا آثار آن متوجه ملت و موجب سربلندی کشور شود. قطعا تصمیم دولت و مجلس در اولین روزهای کاری پس از اتمام تعطیلات برای دیدار و نشستهای هم اندیشی قدمی مثبت در این راستاست. هرچند این جلسات در گذشته وجود داشته است و در آینده نیز وجود خواهد داشت اما از آنجایی که دولت و مجلس دو بال یک پرنده هستند لازم است با یکدیگر هماهنگ باشند.
اگر این دو بال با یکدیگر هماهنگ نباشند پرنده قادر به پرواز نیست بنابراین اگر نظام به منزله پرنده ای تصور شود باید دو بال آن که قوه مقننه و مجریه است پرقدرت و هماهنگ با یکدیگر به حرکت درآیند تا کشور را به اوج برسانند. شاید نام همدلی و همزبانی بار سنگین تری بر دوش مجریان و قانونگذاران گذاشته باشد چرا که وظیفه دارند این نام را به زیباترین شکل به منصه ظهور برسانند و از همه مهمتر با توجه به موفقیت هایی که در عرصه هسته ای به وجود آمده است لازم است برای پیشبرد مسائل و حل مشکلات تمام اختلافات کنار رود و البته این نشستها می تواند راه حلی باشد تا افرادی که در فضای گذشته به سر می برند دیگر آن مسائل را رها کنند و همانند جسمهایی که در کنار هم قرار دارند، روح ها نیز به یکدیگر بپیوندند.
در این صورت است که همدلی و همزبانی به معنای واقعی معنا پیدا می کند. سال گذشته آزمونی بزرگ برای دیپلماسی کشور بود که خوشبختانه دولت و مجلس از آن پیروزمندانه خارج شدند هر چند در این میان بودند افرادی که انتقاد را کنار گذارده و دست به تخریب زدند البته ناگفته نماند تخریب ها از سوی افرادی اندک صورت می گیرد که تعدادشان در مجلس از عدد انگشتان دست تجاوز نمی کند. آنها قرارشان بر قانع نشدن است و فرقی نمی کند چه استدلال هایی برای این افراد آورده شود چرا که هر چقدر هم متقن باشد باز سخنی در تضاد با آن به میان می آورند و مسائلی دیگر را دستاویز قرار می دهند.
اکثریت مجلس در کنار آنچه نمی خواهند، می دانند چه می خواهند لذا به نظر می رسد با همدل و همزبان شدن دولت و مجلس امور با سرعت فزاینده ای راه پیشرفت را طی کند و البته این همدلی و همزبانی قادر خواهد بود تا افرادی را که می توان آنها را تخریبگر نام نهاد که تعدادشان زیاد هم نیست را در این راستا وارد ساخت یا اقداماتشان را بی اثر کرد و همه نیروهای کشور را برای عزت کشور و ملت همراستا نمود.
مردم سالاری:ماهیت مخالفان و منتقدان
«ماهیت مخالفان و منتقدان»عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاری به قلم منصور فرزامی است که در آن می خوانید؛بعد از صدور و قرائت «بیانیه» یا به قولی «تفاهم نامه» مذاکرات لوزان، دو گروه به مخالفت و نقد پرداختند که در اینجا بیان ماهیت آنها مورد بحث امروز ماست:
نخست بحث مخالفان دو آتشه این مذاکرات و نیز هر اقدام دولت اعتدال در طول مدت استقرار است . از نظر این گروه، هیچ اقدام دولت یازدهم، مطلوب و مقبول و حتی مشروع نیست. چون به زعم این طیف فکری، همه متعلقان و متعلقات خودشان، سفید و از آن دیگران سیاه سیاه است و هیچ تعدیل و تخفیفی هم وجود ندارد. اینان با نفس مصالحه به ویژه اگر به همت طرف مقابل خودشان باشد مخالف اند. گمان نگارنده بر آن است که اگر در زمان تنظیم «عهد حدیبیه» یا «صلح حدیبیه» هم می زیستند با آن مخالفت می کردند و چه بسا که پیمان صلح امام حسن (ع) با معاویه را هم از اساس مردود می دانستند ! این همان نکته ای است که علی رغم ادعا باید به مفهوم «بصیرت» سپرد تا ضرورت های زمان و مکان و حالات را شناخت.
این گروه که نه فرزند بیکار دارند و نه چرخ زندگی شان کند می چرخد و نه مشکل نان گریبان آنها را گرفته است و کاری هم با چرخ زندگی مردم ندارند، با غربی ها در بیان، سخت مخالف اند اما تمامی مستندات خود را از زبان و تحلیل غرب می گیرند و آن را چماق می کنند و بر سر تیم هسته ای دولت یازدهم می کوبند ! چرا که دلواپس سنگر جناحی خود هستند. اگر نیستند بگویند از آغاز استقرار دولت روحانی با کدام طرح و اجرایش منصفانه برخورد کرده اند. این طیف فکری و عملی هنوز هم پیرو مدافع آن تفکری هستند که بیش ترین هزینه را بر انقلاب و کشور، تحمیل کرده و نیز جایگاه و منزلت و آبروی استوانه های نظام را مورد خدشه قرار داده است.
عجبا که با این همه خسران که یک نمونه اش ورود به سفارت انگلیس است و پیامدهای کمرشکن آن، خود را در همه زمینه ها محق می پندارد و با این که بسیاری از حاضران در این تفکر از راه میان بر وارد صف انقلاب شده اند، کشور و انقلاب و همه دستاوردها را که با خون جگرو صرف عمر و تحمل آن همه عوارض شده است، ملک طلق خود می دانند. و اما گروه منتقدان ، کسانی اند که می دانند که هیئتی از خبره ترین و قاطع ترین دلسوزان انقلاب و کیان کشور، پشت میز مذاکره نشسته اند. آن چنان که مورد تحسین حتی مخالفان بیرونی خود هستند و نیز می دانند که ضمن تایید بصیرت و رنجشان، باید نقدشان کرد و موارد مغفول مانده را تذکر داد چون هیچ انسانی، مبرا از غفلت و خطا نیست.
این منتقدان، آگاه به مسایل ایران و جهان اند و به عملکردهای ظاهر و خفایای درهم پیچیده غرب در طول تاریخ روابطمان آشنایی کامل دارند و به راز و رمز الفبای سیاست هم آشنا هستند. اینان با شناخت ضرورت های زمان به خوبی می دانند که در این زمان، وقت «نرمش قهرمانانه» است و هر مذاکره ای، خیانت نیست و همان گونه که سانتریفیوژ می چرخد، چرخ زندگی مردم هم باید بچرخد. منتقدان به فراست می دانند که اسب زین کرده هسته ای بدون سوارکار ماهر و بدون فرصت جولان، قطار بی ترمزی است که هم خود را نابود می کند و هم به محیط و مردم آسیب می رساند کما اینکه خسران غیرقابل جبران آن اسب زین کرده ساکن و این قطار بی ترمز و کاغذپاره های تحریم را می توان در جان و مال مردم دید.
بنابراین هیئت مذاکره کننده و دستگاه سیاست گذاری کشور باید از نظرهای کارشناسانه حقوقی و فنی منتقدان آگاه استفاده کند تا دقیقه ای از حقوق مردم فوت نشود. چون مشفقان مخلص و خبیر، با صرف نظر از علقه های سیاسی و جناحی، نگران مصالح مردم و منافع ملی ایران هستند و احقاق حقوق ایران و ایرانی را در هر کجا که باشند بر ذمه خود احساس می کنند و به حق دلواپس عزت، حکمت و سربلندی ایران عزیز هستند و نباید این عزیزان را با آن به خوداندیشان که دلایل قوی ندارند و مدام هم از بزرگان هزینه می کنند، مقایسه کرد.
ابتکار:بازآرایی مخالفان توافق پس از تفاهم سوئیس
«بازآرایی مخالفان توافق پس از تفاهم سوئیس»عنوان سرمقاله روزنامه ابتکار به قلم غلامرضا کمالی پناه است که در آن می خوانید؛پس از نـه روز مصاف نفسگیر میان یک تیم (ایران) با شش تیم قدرتمند دنیا (1+5) سرانجام بیانیه ای صادر شد که به «بیانیه لوزان» معروف شد. موضوعی که بی گمان در تاریخ جایگاه ویژه ای به خود اختصاص خواهد داد. این بیانیه در شرایطی صادر شد که ملت بزرگ و صبور ایران سالهاست در تنگنای شدید تحریم ها و محدودیت های غیر انسانی و ناجوانمردانه به سرکردگی قدرت های بزرگ به ویژه آمریکا، به سر می برند و رنج می کشند و تحمل می کنند و دم بر نمی آورند ولی بر حفظ حقوق و عزت خود همچنان استوار پایبند مانده اند. پر واضح است که در چنین شرایط سختی ملت چشم انتظار گشایشی آبرومندانه با حفظ عزت و حقوق و منافع ملی خود باشند و لذا سخت لحظه شماری می کردند که از مصاف ناجوانمردانه یک با شش (ایران با قدرتهای برتر) نتایجی بیرون آید که خوشایند ملت بزرگ ما باشد و تلخی ها به کام مردم صبور ایران شیرین گردد. چنین بود که همه چشمها به پنجره ای که از لوزان باز می شد دوخته شده و همه گوش ها به سخنان طرفین تیز شده بود. بیانیه که صادر شد، درک و فهم و تحلیل آن برای گروه ها و افراد و شخصیت های گوناگون متفاوت شد. برخی از آن خوشحال شدند، برخی ناراحت بودند و برخی در حالت گیجی به سر می بردند و خلاصه هر کسی از ظن خود یار آن شد. این واکنش ها در داخل و خارج با زبان ها و تعابیر متفاوتی بیان شد.
موافقان و مخالفانی در داخل و خارج پیدا کرد که هر گروه با نیت و خواست های گوناگونی با آن برخورد کردند. فی المثل مخالفان آن در داخل و خارج از کشور اگرچه هر دو با کل بیانیه یا با بخشی از آن مخالفت ورزیدند، یعنی هر دو دسته در کلمه «مخالفت» اشتراک داشتند اما در نیات کاملاً متضاد بودند. مثلا در خارج از کشور سران صهیونیست، برخی از کشورهای مغرض عربی و برخی از شخصیت ها و گروه های ایرانی ضد نظام خارج نشین با این بیانیه مخالفت ورزیدند، زیرا این گروه ها طرفداران براندازی نظام و تضعیف قدرت ایران هستند؛ در داخل هم برخی نمایندگان مجلس و شخصیت ها و رسانه های اصولگرا با کل یا بخشی از این بیانیه مخالفت ورزیدند؛ اما به هیچ وجه نمی توان آنان را ضد نظام و هدفشان را تضعیف قدرت ایران قلمداد کرد. اتفاقاً بر عکس اینان در نیات کاملاً متضاد با دسته اول هستند. مخالفت و انتقاد آنان (داخلی ها) از روی دلسوزی و به گفته برخی از آنان «دلواپسی»است. ممکن است در میان این دلواپسان عده ای هم با نیات سیاسی و حفظ جایگاه خویش بر طبل انتقاد و مخالفت بکوبند. اما آنچه مهم است همه ی فرزندان این ملت هستند و دولت «تدبیر و امید» باید برای نگرانی و دغدغه های این دسته «تدبیری» بیندیشد و یا در یک گفتمان خردورزانه حرفشان را بشنود و اهمیت بدهد. این که بخواهیم نتانیاهو، بنی صدر، رسایی، شریعتمداری و... را هم کاسه در یک گروه قرار بدهیم و چون همه ی اینان در «مخالفت ورزی» نقطه اشتراک دارند، پس همه مخالف منافع کشور هستند، مقایسه درستی نیست. مثل این است که گفته شود آقای اوباما و آقای روحانی هر دو به خاطر حفظ منافع ایران با این بیانیه موافق هستند.
اگرچه این بیانیه تازه آغاز راه است و باید منتظر نحوه توافق ماند. با همه این ها، چند نکته در این زمینه لازم به یادآوری است.
نکته اول: همان گونه که رهبر معظم صراحتاً فرمودند «تیم هسته ای» مورد تائید و حمایت ایشان است و این نقطه قوت روند مذاکره و زمینه ی همدلی و همزبانی گروه های سیاسی و اجتماعی و آحاد ملت در نقطه عطفی است که به وجود آمده است. و لذا بر همه دلسوزان نظام و انقلاب و ایران و اسلام و پِیروان راستین ولایت فرض است که در این زمینه از رهبری جلو نزنند.
نکته دوم: موفقیت و عزت سیاسی است که در این مذاکرات و بیانیه پس از آن، از آن ملت ایران شده است. توجه فرمایید که پرچم ایران در لوزان در میان پرچم های شش قدرت برتر جهانی برافراشته شد و در یک اندازه و شاید هم بیشتر دیده و در انظار جهانیان نمایان شد. اگر تیم فوتبال ایران به مرحله نیمه نهایی مسابقات جهانی صعود کند و در میان قدرت های فوتبال جهان مثل برزیل، آرژانتین، آلمان، فرانسه، ایتالیا، اسپانیا و انگلیس قرار گیرد و تیم ایران یک طرف و هفت تیم دیگر در طرف دیگر قرار گیرند و باز پرچم ایران برافراشته بشود، چه حسی به ملت ایران دست خواهد داد؟ اگرچه این مثال ممکن است حالا حالا ها جنبه رویایی داشته باشد، اما تیم هسته ای این حس افتخار را به ملت ایران اعطا کرده و سربلندی بی نظیری را نصیب کشور و انقلاب ما کرد.
در این زمینه و در این زمین هم گل زدیم و هم گل خوردیم، اما گل های زده در برابر گل های خورده بسیار بسیار باارزش تر بوده است.
نباید انتظار می داشتیم، همه گل ها را ما بزنیم. قطعاً اگر آنان 6 گل می زدند و ما یک گل می زدیم باز هم با زنده نبودیم. به هر حال اگر هر قدرت یک گل می زد دور از انتظار نبود. در مجموع اگر ما برنده نباشیم بازنده هم نبودیم.
نکته سوم: اثبات درستی و راستی سخنان مسئولان ایرانی و ناراستی ادعاهای غربی ها و صهیونیست ها و دیگر دنباله روهای آنان بود. ما می گفتیم که دنبال ساخت بمب هسته ای نیستیم. حاصل این مذاکرات این موضوع را ثابت کرد. ما می گفتیم تحریم ها در اراده ملت ایران در دفاع از حقوق مسلم خویش تاثیری نخواهد داشت و آقای اوباما صراحتاً پس از این مذاکرات این حرف ملت ایران و رهبری هوشمند آن را تائید کرد. ما می گفتیم از حقوق مسلم خود دست بردار نیستیم حتی اگر شب و روز بر ما گلوله بارد. آقای اوباما گفت که با بمباران تاسیسات هسته ای ایران نمی توان دانش هسته ای را از ایران گرفت.
ما می گفتیم اهل گفتگو هستیم و با منطق می توانیم مسائل را حل و فصل کنیم و آقای اوباما نیز صراحتاً گفت که چاره ای جز مذاکره و توافق نداریم. آری این ها دستاوردهای کمی نیست که از بطن این مذاکرات و بیانیه بیرون آمد.
مخالفان محترم داخلی که دغدغه دارند، چشم خود را روی فواید و جنبه های مثبت و امتیازات حاصل شده از این مذاکرات نبندند و حسن آن را هم ببینند، عیب آن جمله بگفتی هنرش نیز بگوی
در پر طاووس که زر پیکر است سرزنش پای کجا در خور است
دنیای اقتصاد: با نرخ ارز چه باید کرد؟
«با نرخ ارز چه باید کرد؟»عنوان سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد به قلم دکتر فرخ قبادی است که در آن می خوانید؛به نظر می رسد بانک مرکزی با فشارهایی برای کاهش دادن نرخ ارز روبه رو است. این فشار ماه ها است ادامه داشته و پس از تفاهم هسته ای اخیر شدت گرفته است. البته این توافق هنوز نهایی نشده، تحریم ها همچنان باقی است و درآمدهای ارزی کشور، کم وبیش، در همان سطح قبل از توافق باقی مانده است. تغییری که حاصل شده، خوش بینی قابل درکی است که به برکت تفاهم اولیه در میان عموم مردم و البته فعالان اقتصادی نسبت به آینده اقتصاد کشور پدید آمده است. جو روانی ناشی از این خوش بینی، قاعدتا باید دلیل اصلی تشدید فشارها برای کاهش نرخ ارز تلقی شود. حال برای لحظه ای تصور کنید که «توافق جامع» تحقق یافته، تحریم ها لغو شده، دارایی های بلوکه شده کشور آزاد گشته و درآمدهای نفتی کشور رو به افزایش گذاشته است.
اگر توافق اولیه، بدون هیچ پیامد عملی در افزایش دارایی ها و درآمدهای ارزی کشور، انتظارات و فشارها را برای کاهش نرخ ارز بالا برده، به سهولت می توان حدس زد که در صورت تحقق «توافق جامع»، این انتظارات و فشارها چه دامنه ای خواهند یافت و سیاست گذاران تا چه اندازه به درایت و هوشمندی برای جلوگیری از تکرار اشتباهات دهه 80 نیازمندند.
نظری اجمالی به بحث و جدل های مربوط به نرخ ارز که در این اواخر در روزنامه ها انعکاس یافته، نمایانگر فشاری است که بانک مرکزی ناگزیر از تحمل آن بوده است. عنوان یکی از مقالات منتشر شده نشان دهنده گرایش برخی محافل به دمیدن در کوره عامه پسندی است: «چه کسانی مانع کاهش 20 درصدی قیمت ارز شدند؟/ صادرکنندگان، دلالان و بانک مرکزی در کنار هم برای دلار بالای 3 هزار تومانی» و در جایی دیگر می خوانیم: «از گوشه و کنار شنیده می شود که نرخ دلار کاهش چشمگیری خواهد داشت» و از قول یکی از نمایندگان مجلس نقل شده که: «به عقیده بنده رفع تحریم ها در کوتاه مدت باعث افت 20 درصدی قیمت نفت و بهبود وضعیت بازار سرمایه کشور می شود» و باز در جایی دیگر: «برخی کارشناسان بر این عقیده اند که دولت به دلیل احتمال کسری بودجه بر اثر کاهش قیمت نفت، چندان مایل نیست که نرخ ارز کاهش یابد.»
در این میان، بیشتر انتقادها متوجه آقای ولی الله سیف، رئیس بانک مرکزی است که ظاهرا از سقوط قیمت ارز در شریط هیجانی بعد از توافق اخیر، جلوگیری کرده است. خبرنگاری از آقای سیف می پرسد: «اگر مذاکرات هسته ای به نتیجه برسد، ممکن است قیمت ارز کاهش یابد همچنان که سال گذشته نیز شاهد این موضوع بودیم، اما بانک مرکزی جلوی کاهش نرخ ارز را گرفت، آیا باز هم ممکن است دولت جلوی پایین آمدن نرخ ارز را بگیرد؟» رئیس بانک مرکزی پاسخ می دهد که «بانک مرکزی به هیچ وجه جلوی پایین آمدن قیمت بازار را نمی گیرد؛ بلکه از بازار مراقبت می کند تا نوسانات موقت را که ناشی از یک شوک و هیجانی پیش بینی نشده است، کنترل کند.» اما این پاسخ ظاهرا قانع کننده نبوده است. منبعی که این خبر را منتشر کرده می نویسد: «این سخن در حالی از سوی ولی الله سیف مطرح می شود که در سال 92 در زمان کاهش نرخ دلار به زیر 3 هزار تومان، او در جمع نمایندگان بخش خصوصی در اتاق بازرگانی ایران قیمت سه هزار تومان را برای دلار منطقی عنوان کرده بود. به هر شکل شایعاتی پیرامون این مساله در سال گذشته بارها مطرح شده بود که دولت و بانک مرکزی تمایلی به کاهش نرخ ارز ندارند» و در ستون نظرات خوانندگان این مطلب، از قول یکی از شهروندان آمده: «جای تاسف است که رئیس بانک مرکزی به جای ابراز امیدواری و تلاش مضاعف در جهت افزایش ارزش پول ملی، این گونه اظهارنظر می کند.»
با این مقدمات می توان چند سوال اساسی را مطرح کرد. اول اینکه در اقتصادی که بخش اعظم دارایی های ارزی در دست دولت یا بانک مرکزی است و نظام ارزی آن نیز «شناور کنترل شده» است، چرا بانک مرکزی نباید در بازار ارز دخالت کند؟ تفاوت «نظام ارزی شناور» با «نظام شناور کنترل شده» دقیقا همین است که در نظام «شناور کنترل شده»، سیاست گذار می تواند با دخالت های موردی در بازار ارز، نوسانات نامطلوب و خسارت بار نرخ ارز را مهار کند.
سوال اساسی تر، دلیل فشارها برای کاهش نرخ ارز است. تردیدی نیست که اقشار پردرآمد که در هر فرصت به سفرهای خارجی می روند، اتومبیل های خارجی گران قیمت می خرند و گاه به گاه نیز بخشی از دارایی های خود را به خارج منتقل می کنند، از کاهش نرخ دلار منتفع می شوند. وارد کنندگان نیز، گرچه بیشتر به دنبال ثبات نرخ ارز هستند تا نوسانات ناگهانی آن، از اینکه این ثبات در نرخ های پایین تر برقرار شود ناخشنود نیستند، اما واقعیت مهم این است که بخش بزرگی از شهروندان عادی، مردم کوچه و بازار، یعنی همان قشر بزرگی که بخش عمده درآمدشان صرف خرید کالاهای مصرفی می شود، از کاهش نرخ ارز که موجب ارزانی کالاهای وارداتی خواهد شد، استقبال می کنند. همه اینها دست به دست هم می دهند و نیروی قدرتمندی پدید می آورند که در موضع گیری های برخی از نمایندگان مجلس، چهره های سیاسی و رسانه ها تجلی می یابد. «بالا رفتن ارزش پول ملی» نیز شعار جذابی است که کمتر سیاستمداری مایل است به مخالفت با آن متهم شود.
توقع اینکه عامه مردم پیامدهای بالا نگه داشتن مصنوعی نرخ برابری پول ملی را تحلیل کنند و منافع بلندمدت خود را قربانی آسایش زودگذر نسازند، واقع گرایانه نیست، اما کارشناسان اقتصادی و دست اندرکاران تولید و صادرات، از این پیامدها آگاهی کافی دارند. اینکه نباید اجازه داد که سقوط بی منطق و «هیجانی» نرخ ارز همه بافته ها را رشته کند و به صادرات و تولید داخلی لطمه بزند، آشکارتر از آن است که نیاز به تاکید داشته باشد، اما حتی اگر به برکت «توافق جامع»، دارایی های ارزی کشور افزایش یابد و بانک مرکزی از امکان تزریق دلار به بازار و کاهش نرخ ارز برخوردار باشد، باز هم بدون توجه به تفاضل نرخ تورم داخلی و خارجی، این کار به مصلحت اقتصاد کشور نیست. یادمان باشد که یکی از خسارت بارترین سیاست های دولت قبلی، تثبیت نرخ ارز در شرایط تورمی بود که رقابت پذیری تولید کنندگان داخلی را به شدت کاهش داد و بازار داخلی را به جولانگاه کالاهای وارداتی تبدیل کرد. آیا عقل سلیم حکم نمی کند که آزموده را بار دیگر نیازماییم و این سیاست عامه پسند و نهایتا مخرب را جایگزین تدابیر عقلایی و جلوگیری از لطمه دیدن تولید داخلی نکنیم؟
متاسفانه هم اغلب صادر کنندگان و تولید کنندگان داخلی که در دهه 80 از سیاست های ارزی نابخردانه لطمه فراوان خوردند و هم نهادهای مدنی مختلفی که آنها را نمایندگی می کنند، در تبیین و تشریح سیاست های ارزی معقول و دست کم در ضرورت احتراز از سیاست هایی که با تسهیل واردات، رقابت پذیری تولید داخلی را تضعیف می کنند، تلاش کافی به خرج نداده اند. شاهد این مدعا، گلایه رئیس بانک مرکزی از بی تفاوتی این گروه نسبت به سیاست های مشوق تولید داخلی و در عین حال فشار محافلی است که کاهش نرخ ارز را تبلیغ و تجویز می کنند. فاش گویی آقای سیف در این زمینه به اندازه کافی گویا است: «سال گذشته که اظهارنظری در مورد نرخ ارز در اتاق بازرگانی کردم، پیش بینی می کردم که بازخوردهایی داشته باشد. آن زمان نرخ ارز 2 هزار و 980 تومان بود و اعلام کردم که به کف رسیده است. متاسفانه پس از اینکه این اظهارنظر را کردم، صادرکنندگان و تولیدکنندگان گرچه معنای آن را درک کردند، اما هیچ حرفی در رسانه ها از آنها منتشر نشد و این تنها رسانه ها بودند که نسبت به آن انتقاد کردند، اما باید تولیدکنندگان از منافع کشور حمایت می کردند.»
خوشبختانه تاکنون بانک مرکزی فشارها را تحمل کرده و به سیاست های عامه پسند متوسل نشده است. البته حتی در دوره 22 ماهه دولت جدید، اقتصاد کشور تورمی در حدود 27 درصد را تجربه کرده، در حالی که ارزش دلار نسبت به ریال 5/ 7 درصد هم کاهش داشته است، اما با توجه به تجربیات گذشته ما، این ناهمگونی قابل اغماض است. سیاست گذاری ارزی هنگامی به آزمون واقعی گذاشته می شود که توافق جامع صورت گیرد، تحریم ها لغو شوند و دارایی های ارزی بانک مرکزی رو به افزایش گذارد. آنگاه باید دید که سیاست گذار ارزی تا چه اندازه قادر است در مقابل فشارها و نیز وسوسه اجرای سیاست های عامه پسند مقاومت کند.
در این میان حضور یکی از اقتصاددانان برجسته کشور در جمع مشاوران اقتصادی دولت، مایه امیدواری است. وی مدتی قبل، در مقاله ای مفصل و بسیار خواندنی به مطلبی اشاره کرده است که «جان کلام» در مقوله مورد بحث ما است:
«در کشور ما، برای دوره طولانی، برداشتی وجود داشته و دارد که... افزایش ارزش پولی ملی، به هر شکل ممکن، نشان دهنده قدرت اقتصاد است؛ بنابراین تلاش شده است نرخ ارز به رغم وجود تورم به مراتب بالاتر از کشورهای طرف تجاری، تثبیت شود که نتیجه آن ارزان تر شدن کالاهای وارداتی در مقایسه با کالاهای تولید شده در داخل از یک طرف و گران تر شدن نسبی کالاهای ایرانی در مقایسه با سایر کالاهایی که به بازار جهانی عرضه می شوند از طرف دیگر بوده است....اتخاذ سیاست عدم تغییر نرخ ارز متناسب با تفاوت تورم داخلی و جهانی، آغوش اقتصاد ما را مشتاقانه به روی کشورهای خارجی گشوده است.... با تثبیت نرخ ارز و در گذر زمان، هر روز، تعدادی از فعالیت های اقتصادی توجیه خود را در مقایسه با کالاهای وارداتی از دست می دهند و در معرض تعطیلی قرار می گیرند. در چنین شرایطی، کارآفرینان بالقوه، انگیزه ای برای سرمایه گذاری نخواهند داشت و به جای آن به سمت فعالیت های وارداتی رو می آورند. منابع ارزی کشور صرف می شود بدون آنکه شغل جدیدی ایجاد شود. بازندگان این سیاست، تولیدکنندگان و کارگران و برندگان داخلی آن واردکنندگان خواهند بود.»1
مطلب بالا بر اساس تجربه تلخ سیاست تثبیت نرخ ارز در شرایط تورمی دهه 80 نوشته شده است. باشد که با افزایش درآمدهای ارزی که به برکت «توافق جامع» تحقق خواهد یافت، تجربیات گذشته از یادها نرود و مشاورانی از این دست گوش شنوایی بیابند.
پی نوشت: 1- دکتر مسعود نیلی. «پنج چالش اقتصاد ایران». دنیای اقتصاد 7/ 6/ 89