به گزارش خبرگزاری برنا، مدرس دانشگاه بود و فقط به خاطر وسوسه مالی، دوست قدیمیاش را با قرصهای قوی آرامبخش به قتل رساند. با گذشت سه ماه از وقوع قتل، عذابوجدان گرفته و فکر میکند اگر زمان به عقب برود به خاطر صد میلیون تومان حسین را نمیکشت. پس از کشف جسد مقتول در حاشیه جاجرود، پلیس تحقیقات در این زمینه را آغاز کرد و پس از چند روز به دوست صمیمی مقتول مشکوک شدند و او را دستگیر کردند. متهم ابتدا سعی میکرد خود را بیگناه نشان دهد اما پس از افشای شواهد، لب به اعتراف گشود.
گفتوگوی «جام جم» با این متهم 42 ساله در پی میآید:
* خودت را معرفی کن.
محمدعلی، 42 ساله، متاهل هستم.
* به چه جرمی دستگیر شدی؟
مدرس دانشگاه در یکی از شهرهای شمالی کشور بودم و فقط به خاطر طمع به عنوان قاتل پشت میلههای زندان هستم.
* با مقتول آشنایی داشتی؟
حسین یکی از دوستان خوب من بود و با هم رفت و آمد خانوادگی داشتیم. وقتی همسر دومش فوت کرد و جدا از همسر اولش زندگی میکرد، من به خانهاش در خیابان جشنواره رفت و آمد داشتم. پولدار بود و علاوه بر خانه، ویلا و ماشین هم داشت.
* چرا به فکر قتل دوست صمیمیات افتادی؟
نیاز مالی داشتم و حسین آدم پولداری بود. با پول دانشگاه یک زندگی معمولی داشتم، به همین خاطر وسوسه شدم با قتل او پولهایش را سرقت کنم تا زندگیام بهتر شود.
* چگونه حسین را به قتل رساندی؟
اول با خودم کلنجار میرفتم که این کار را بکنم یا نه. چون میترسیدم فرزندان مقتول از موضوع باخبر شوند و نتوانم نقشهام را اجرا کنم، چند روزی به تهران آمدم و در خانه حسین ساکن شدم. متوجه شدم فرزندانش به دیدنش نمیآیند و او تنهاست. به همین خاطر تصمیم گرفتم نقشه قتل را اجرا کنم و با سرقت کارتهای بانکیاش، پولهای او را به دست آورم.
* چه نقشهای کشیده بودی؟
ما با هم نان و نمک خورده و دوست بودیم. دوست نداشتم او را با چاقو بکشم تا اذیت شود. به همین خاطر تصمیم گرفتم او را با خوراندن قرص بکشم.
* از روز جنایت بگو.
شب به خانه حسین رفتم و با هم شام خوردیم. از قبل 20 قرص آرامبخش قوی را در شیرکاکائو حل کرده بودم. بعد از شام نزدیک ساعت 11 بود که او میخواست بخوابد. پیشنهاد دادم قبل از خواب شیرکاکائو بخورد تا راحتتر بخوابد. بعد از خوردن قرصها، بیهوش شد. ساعت 5 صبح بود که از خواب بیدار شدم و سراغش رفتم. او بیهوش روی زمین افتاده بود. بعد از بررسی متوجه شدم دیگر نفس نمیکشد.
* بعد از قتل چه کردی؟
اول سراغ پول و عابربانکها رفتم. بعد برای اینکه کسی شک نکند، برگه قولنامهای را نوشتم و در آن مدعی شدم مقتول 100 میلیون تومان به من بدهکار بوده است. زیر برگه را هم با انگشت خود مقتول مهر زدم.
* با جنازه چه کردی؟
ابتدا نمیدانستم چه کار باید بکنم و ترسیده بودم اما تصمیم گرفتم جنازه را از خانهاش خارج کنم. جسد را لای دو پتو پیچیدم و برای اینکه کسی به من مشکوک نشود با بستن حوله و دستمال سفید دور گردنش وانمود کردم سارقان او را خفه کردهاند. برای اینکه خوراک حیوانات نشود دور جنازه را چسب زدم. او را با خودروی پرایدش به اطراف جاده کمرد جاجرود بردم. خیلی ترسیده بودم که کسی آنجا باشد. به همین خاطر به اطراف روستایی در آن حوالی رفتم. جنازه را در گوشهای رو به قبله قرار دادم و برای اینکه پیدا شود رویش را تنها با مقداری سنگ پوشاندم. جسد را در معرض دید مردم قرار دادم تا به راحتی پیدا شود.
* بعد از رها کردن جسد کجا رفتی؟
شب اول عذابوجدان گرفته بودم، به همین خاطر قصد داشتم خودکشی کنم. چند قرص برای خودم تهیه کردم اما به خاطر ترس از گناه خودکشی مرتکب این کار نشدم. با پراید مقتول به شمال بازگشتم و به کارم ادامه دادم. هیچ وقت قیافه حسین از جلوی چشمهایم نمیرود. او دوستم بود اما من به خاطر پول مرتکب قتل شدم.
* از گناه قتل نترسیدی؟
میدانستم به خاطر آن مجازات میشوم. وقتی وسوسه پول سراغت بیاید به هیچ چیز فکر نمیکنی. اما وقتی به پول رسیدی تازه متوجه میشوی اشتباه کردهای و این پول ارزش آن را نداشت که قاتل شوی.
* همسرت از قضیه قتل خبر داشت؟
نه، او نمیدانست من مرتکب قتل شدهام. فکر میکرد حسین به مسافرت رفته است.
* بعد از قتل چقدر سرقت کردی؟
100 میلیون تومان از حساب او برداشتم. 10 میلیون را به حساب همسرم ریختم، مقداری از آن را به عنوان پیش پرداخت خرید خودرو دادم و مابقی را هم در حسابم قرار دادم. طمع پول باعث شد دوستم را بکشم.
* نمیترسیدی خانواده مقتول متوجه غیبت پدرشان شوند و موضوع لو برود؟
نه. بعد از قتل، گوشی تلفن همراه حسین دست من بود و هر وقت دختر یا پسرش پیامک میدادند من جای مقتول جوابشان را میدادم. هر بار به بهانهای از دیدار آنها طفره میرفتم و به جای حسین میگفتم به زودی به دیدارشان میروم. حتی یک بار سارا دختر مقتول با خودم تماس گرفت که گفتم حال پدرش خوب است و درگیر کارهایش است.
* چه شد که یک مدرس دانشگاه به یک قاتل تبدیل شد؟
نمیدانم. باور کنید از روی بیفکری بود. طمع پول ربطی به سطح سواد ندارد و پول بادآورده ممکن است هر کسی را به فکر سرقت یا قتل بیندازد.
* سابقه کیفری داری؟
یک بار چند سال قبل به جرم جعل اسناد دستگیر شدم. آن موقع یک چک را جعل کرده بودم.
* حرف آخر ...
دلم به حال همسرم و بچههای مقتول میسوزد. باور کنید به خاطر مشکلات مجبور به این کار شدم و بعد از آن به خاطر عذابوجدان میخواستم خودکشی کنم که نتوانستم.