روزی که سلمان به خواستگاری ام آمد آن قدر خوشحال بودم که دیوانه وار با خودم حرف می زدم و برای آینده ام نقشه های مختلفی می کشیدم احساس می کردم دیگر روزهای سخت و تاریک زندگی ام به پایان رسیده است و می توانم سعادت و خوشبختی را در کنار همسر و مادر شوهرم تجربه کنم، اما همه این آمال و آرزوها 2 ماه بیشتر طول نکشید به طوری که همسرم مرا مجبور می کرد تا. . .
زن 18 ساله ای به نام سمیرا که به اتهام فرار از منزل توسط مأموران انتظامی دستگیر شده است در حالی که عنوان می کرد «مدارک مستندی ندارم تا کارهای غیراخلاقی و شرم آور همسرم را اثبات کنم! به کارشناس کلانتری گفت: هیچ وقت مهر پدر و عاطفه مادری را ندیدم در واقع اصلا نمی دانم پدر و مادرم زنده هستند یا نه! از زمانی که به خاطر دارم در میان کودکان بی سرپرست زندگی کرده ام و در یکی از مراکز بهزیستی استان خراسان رضوی بزرگ شده ام. در سال های نوجوانی وقتی به مدرسه می رفتم همواره به این فکر می کردم که اگر من هم پدر و مادری داشتم همانند کنیز و خدمتکار وفادار به آن ها خدمت می کردم. دوست داشتم من هم مانند خیلی از بچه های دیگر کنار پدر و مادرم باشم و از محبت آن ها سیراب شوم اما این ها تنها رویاهایی بیش نبود و من هیچ گاه نتوانستم طعم داشتن پدر و مادر را بچشم تا این که در 18 سالگی سلمان به خواستگاری ام آمد. آن روز زیباترین ساعت های عمرم را سپری می کردم چرا که با خود می اندیشیدم مادر همسرم می تواند جای مادرم را پر کند. این بود که بدون تأمل پاسخ مثبت دادم و خیلی زود زندگی مشترک ما آغاز شد، اما متأسفانه مادر شوهرم و برادرش که در یک ساختمان 4 طبقه زندگی می کردند دچار مشکلات روحی و روانی بودند در این میان دایی همسرم که وضعیت بدتری داشت مدام جنجال و آشوب به پا می کرد به طوری که هیچ مستأجری نمی توانست در دو واحد خالی آن ساختمان زندگی کند و ما نیز گاهی مجبور می شدیم شب را داخل خودرو سپری کنیم. هنوز 2 ماه بیشتر از ازدواج ما نگذشته بود که متوجه مشکلات اخلاقی و بیکاری همسرم شدم. این در حالی بود که مادر شوهرم نیز از پسر یک دانه اش دفاع می کرد و می گفت «من جز او کسی را ندارم . تو باید هر کاری که او می گوید انجام بدهی! » در همین حال همسرم به خاطر بیکاری و نداشتن درآمد مرا وادار به کارهای خلاف و غیراخلاقی در حد تن فروشی می کرد. من هم که کس و کاری نداشتم مجبور بودم به خواسته هایش تن بدهم، اما دیگر نتوانستم این وضعیت را تحمل کنم و به ناچار از خانه فرار کردم و تقاضای طلاقم را به دادگاه ارائه دادم ولی مدرکی برای اثبات کارهای غیراخلاقی همسرم نداشتم. این در حالی بود که تنفر شدیدی از همسر و مادر شوهرم داشتم. حالا هم سرگردان مانده ام و آواره خیابان ها شده ام تا شاید بتوانم طلاقم را از سلمان بگیرم چرا که هیچ گاه دوست ندارم به آن خانه ناآرام و شرم آور بازگردم. .
منبع:رکنا