گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری برنا؛ رمان «نام من سرخ» برنده جایزه نوبل ادبیات، در بستر بخشی از تاریخ امپراتوری عثمانی در زمان سلطان مراد سوم میگذرد. در این رمان، شیوهٔ چند صدایی یا پلی فونی روایتِ حوادث مختلف را توسط شخصیتهای رمان ممکن کردهاست.
پاموک در این رمان نقطه مشترک تاریخ عثمانی و ایران را در نظر داشتهاست. نویسنده به شرح عشق و قتل در این رمان پرداختهاست.
چگونگی روابط بین دو فرهنگ غرب و شرق از دیگر موضوعات این رمان است که از زبان نقاشان روایت میشود.
پاموک دربارهٔ انگیزه خود از نوشتن این رمان گفتهاست «بین ۷ تا ۲۲ سالگیام میخواستم نقاش شوم. بعدها وقتی نویسنده مشهور ترک شدم همیشه دوست داشتم دربارهٔ لذت نقاشی بنویسم. میخواستم توصیف کنم که نقاشی کردن چه حسی دارد و یک نقاش چه عقایدی دارد.»
شخصیتهای اصلی در رمان «نام من سرخ» نقاشان هستند. در آغاز داستان استادِ طلاکاری به دست نقاشی کشته میشود. هیچکس مطمئن نیست که قاتل یک نقاش است. با این حال ماجرای تمام رمان از آغاز تا پایان یافتن نقاشِ قاتل است.
پاموک در خلال رمانش به موضوعاتی مانند عشق و تاریخ نقاشی در سرزمینهای اسلامی نیز میپردازد.
او از کتابهای بسیاری در این رمان نام میبرد که در فرهنگ و تمدن اسلامی نامی بودهاند. اغلب این کتابها - از آن جمله شاهنامه شاه طهماسبی - ایرانی هستند. او همچنین برخی حکایتهای نظامی و فردوسی را نیز در رمانش بازگو کردهاست.
این کتاب پر است از نشانهایی از استادان بزرگ نقاشی و ادبیات ایران مانند استاد بهزاد، فردوسی و نظامی که برای نویسنده ارزش والایی دارد. او در اینباره گفته است: «یکی از انگیزههای من برای نوشتن رمان نام من سرخ بازآفرینی داستانهای ادبیات کلاسیک بود. زمانی که داشتم کتابم را مینوشتم، از خواندن شاهنامه و خسرو و شیرین لذت میبردم.»
بخشهایی از کتاب:
«من یک درختم، سخت تنهایم، باران که میبارد، میگریم به خاطر رضای خدا به آنچه که شرح میدهم گوش کنید: قهوهتان را نوش جان کنید تا خوابتان بپرد و چشمانتان باز شود و هوشمندانه نگاه کنید تا بگویم که چرا این همه تنها هستم.»
«میگویند برای اینکه پشت سر استاد نقال تصویر درختی بوده باشد، شتابزده بر روی کاغذی زمخت و بدون آهار نقاشی شدهام. در کنارم نه درختچههای دیگری است نه علفهای هفت برگ کویر و نه صخرهای، نه اشباح تیره و تاری که گاهی اوقات شبیه انسان و شیطاناند و نه در آسمان ابرهای پیچواپیچ (نقاشیهای) چینی. تنها یک زمین، یک آسمان، یک من و یک خط افق.»
این کتاب پر است از تلفیق تضادها، شرق و غرب و سنت و مدرنیته. آنطور که حس نمیکنی دو چیز جدا از همند، در عین حال که تفاوتهایشان بازگو میشود، اما پیوندی بینشان حس میکنی که آنها را در عین دوری به هم نزدیک میکند.
این رمان جزء معدود کتابهایی است که شاید با زبان عامیانه خود ما را با دنیای پررمز و راز هنر نقاشی و عقاید یک نقاش آشنا میکند و نوبه بعد که به یک نقاشی بنگریم شاید کمی بیشتر به آن خیره شویم و برایمان پرمعنیتر از قبل باشد.
این رمان را محمد عباسی از زبان ترکی به فارسی ترجمه کرده و نشر چشمه سال ۱۳۸۹ منتشرش کردهاست. ترجمه دیگر فارسی کار تهمینه زاردشت با همکاری آرش رستمی کمان است و همچنین ترجمهای از عینالله غریب از این کتاب موجود است.