به گزارش برنا، «تاریخ جهان» تحولات و رخدادهای بشر را در چهل فصل از عصر حجر تا انرژی هستهای با زبانی بسیار ساده و صمیمی، بیتکلف، شیرین و جذاب روایت میکند، چنانکه کثیری از خوانندگان آن در گروههای سنی و سطوح آموزشی مختلف گفتهاند از مطالعهی این کتاب نهتنها بسیار لذت بردهاند، بلکه آن را دریچهی نوینی به جهان تاریخی و تاریخ جهان یافتهاند و بر آن شدهاند که با کتابهای دیگری، مطالعه تاریخ را پی بگیرند. مفسر لوسآنجلستایمز میگوید گامبریچ به تاریخ جان میبخشد و خواننده را همراه خود در سفینهای زمانپیما بر فراز تاریخ جهان به پرواز درمیآورد و او را همواره در طول کتاب به سیر و سلوکی فکری و عاطفی میان گذشته و حال وامیدارد.
گامبریچ فصل پایانی کتاب با عنوان «بخش کوچکی از تاریخ که من خود در آن زیستهام» را اینگونه به پایان میبرد: «اکنون هر زمان یک زلزله، یک سیل، یک توفان سهمگین، قحطی و خشکسالی و بلایای دیگر در نقاط دورافتادهای از جهان، مردان، زنان و کودکان زیادی را به کام مرگ میبرد، هزاران انسان در کشورهای ثروتمند، پول و نیرویشان را برای یاریرساندن به بازماندگان آنها بهکار میگیرند. چنین نیکوکاریهایی در گذشته صورت نمیگرفت. بنابراین همچنان حق داریم به آیندهای بهتر امیدوار باشیم.»
فهرست کتاب در زیر آمده است:
1.روزی بود، روزگاری بود
2.بزرگ ترین مخترعان سراسر تاریخ
3.سرزمین کنار نیل
4.روزهای هفته
5.خدای واحد و یکتا
6.من می توانم بخوانم
7.قهرمانان و سلاح هایشان
8.پیکاری نابرابر
9.دو شهر کوچک در یک جزیره ی کوچک
10.فردی روشن اندیش و سرزمین او
11.آموزگار بزرگ ملتی بزرگ
12.بزرگ ترین ماجراجویی
13.جنگ های جدید و جنگجویان جدید
14.دشمن تاریخ
15.حکمرانان دنیای غرب
16.خبرهای خوب
17.زندگی در امپراتوری و در مرزهای آن
18.طوفان
19.شب پرستاره آغاز می شود
20.لااله الاالله و محمد رسول الله
21.فاتحی که می دانست چگونه حکومت کند
22.پیکاری برای رسیدن به فرمانروایی جهان مسیحیت
23.شهسواران سلحشور
24.امپراتوران در عصر شهسواران
25.شهرها و شهروندان
26.عصر جدید
27.جهان نو
28.ایمان نو
29.کلیسا در جنگ
30.روزگار وحشت
31.پادشاهی نگون بخت و پادشاهی نیک بخت
32.نگاهی به شرق در این دوران
33.عصری به راستی نو
34.انقلابی بسیار خشونت بار
35.فاتح واپسین
36.انسان ها و ماشین ها
37.آن سوی دریاها
38.دو کشور جدید در اروپا
39.تقسیم جهان
40.بخش کوچکی از تاریخ که من خود در آن زیسته ام: نگاهی به گذشته
بخشهایی از کتاب:
«یک روز هنگام سفر، ناگهان مکاشفهای به او دست داد. میدانید مکاشفه چیست؟ آن رویاگونهای است که در بیداری به آدمی دست میدهد. محمد(ص) به نظرش رسید که جبرییل، فرشتهی اعظم، در برابرش ظاهر شده و با صدایی رعدآسا وی را مخاطب قرار میدهد که:«بخوان». محمد با لکنت گفت:«ولی نمیتوانم». فرشته برای دومین و سومینبار بانگ برآورد «بخوان!». پیش از آنکه به نام پروردگار، خدایش، فرمان دهد که نیایش کن. محمد که بر اثر این مکاشفه عمیقاً دگرگون شده بود، به خانه برگشت. او نمیدانست بر او چه گذشته است»(فصل بیستم، صفحهی۱۶۱).
رخدادی بس شگفت انگیز بین سال های ۵۵۰ و ۵۰۰ قبل از میلاد به وقوع پیوسته است. من خود به راستی آن را نمی فهمم، ولی چه بسا همین مسئله آن را این چنین جالب توجه کرده باشد. در سلسله جبال مرتفعی که از شمال بین النهرین می گذرد، یک قوم کوه نشین وحشی برای زمانی طولانی می زیستند. آن ها دینی زیبا داشتند: آن ها نور و خورشید را می پرستیدند و بر این باور بودند که در جنگی بلاانقطاع با تاریکی به سر می برند؛ یعنی با قدرت های تاریک و سیاه شیطان. این جماعت کوه نشین، پارس ها بودند. آن ها صدها سال، نخست زیر سیطره آشوری ها و سپس بابلی ها به سر برده بودند. روزی صبرشان به پایان رسید. فرمانروای آن ها مردی بود با دلاوری و هوشمندی فوق العاده که کوروش نام داشت. انسانی که دیگر حاضر نبود انقیاد مردم خویش را تحمل کند. او سپاه سواره نظام خود را به دشت بابل حرکت داد و آن را رهبری کرد.