معرفی کتاب هفته؛

«بچه‌های محله» رمانی خواندنی از نویسنده مطرح کردستان عراق

|
۱۴۰۱/۰۳/۰۵
|
۰۷:۰۰:۰۰
| کد خبر: ۱۳۳۰۹۵۴
«بچه‌های محله» رمانی خواندنی از نویسنده مطرح کردستان عراق
هیوا قادر، رمان نویس و شاعر شهیر اهل کردستان عراق است که بیست سال از عمر پربارش را در سوئد سپری کرد و تا امروز آثار ادبی زیبا و شگفت انگیزی خلق کرده است؛ آثاری که تاکنون در سوئد و کردستان عراق به چاپ رسیده اند و «بچه‌های محله» یکی از این آثار است.

به گزارش خبرگزاری برنا، هیوا قادر، رمان‌نویس و شاعر کُرد، سال ۱۹۶۶ در شهر سلیمانیه، یکی از شهرهای کردستان عراق به دنیا آمده است. او در خانواده‌ای سنتی، پدرسالار و پرجمعیت رشد کرده است. پدرش، هم رئیس عشیره بود و هم یکی از تجار معتبر سلیمانیه که در جوانی سودای طلبگی در سر می‌پروراند. اما بنا به دلایلی، از روستای زادگاهش «گاوانی» به شهر سلیمانیه کوچ می‌کند، و به کسب‌وکار می‌پردازد. پدر هیوا قادر به زبان فارسی آشنایی داشته و به اشعار شاعرانی چون مولانا و حافظ عشق می‌ورزیده و هیوا قادر از این‌جهت خود را وامدار پدرش می‌داند چرا که همو بوده که نخستین دانه‌های عشق به ادبیات را در قلب او کاشته است و این عشق چنان در او بالیده که حتی پیش از رفتن به مدرسه با دیدن مجلات مصور عربی آن دوره، تصاویر را با ذهن خود درآمیخته و خود داستانی خیالی آفریده است.

«بچه های محله» روایت دیدار پدر و دختری است که بیست و پنج سال از دیدار یکدیگر محروم بوده اند. عطش و بی تابی این پدر نویسنده برای دیدار دخترش وصف ناشدنی است، اما دختر برای این دیدار شرطی دارد و این شرط چیزی نیست جز نگارش کتابی به سفارش دختر و به قلم پدر، همین به نوبه خود پای شخصیت ها و رخدادهای جذاب دیگری را نیز به رمان می گشاید...

بخش‌هایی از کتاب:

چند دستمال سفید از جعبه دستمالی که کنارش بود، بیرون کشید و خود را با آن تمیز کرد؛ سپس چشمش به موهای پُر پشت و مشکی زیر شکمش افتاد که تنگی لباس‌زیرش آن را مجعد کرده بود. دستش را کمی خیس کرد و موهای زیر شکمش را کمی صاف و مرتب کرد و شلوار سیاهش را بالا کشید. قبل از پایین‌‌کشیدن دامن کوتاهش، کمربند پهن و تیردانی‌اش را که بالای درپوش توالت گذاشته بود، کمی شُل و نامرتب روی دامن کوتاه سیاهش بست. با بالا کشیدن جوراب‌های کولونی شکل مشبکی و سیاه، قسمت‌های به‌عمد پاره‌شده، بزرگ‌تر به چشم آمدند. تصورش این بود که جوراب‌هایش برای آن پاهای سفید و کشیده که هرگز مویی بر آن نروییده بود، بسیار دلفریب است. دامن کوتاهش را پایین کشید و چروک‌هایش را صاف کرد. هر دو بازوبند سیاه و پف‌کرده‌اش را صاف و موهایش را کمی جلوی آینه تاب داد. کیف‌دستی سیاه و به زنجیر منقش شده‌اش را برداشت؛ پس از کشیدن سیفون، دیگر صدای تپش‌های قلبش را نشنید.

انتهای پیام //

نظر شما
جوان سال
جوان سال
پیشنهاد سردبیر
جوان سال
جوان سال
جوان سال
پرونده ویژه
جوان سال
بانک سپه
رایتل
اکت
بلیط هواپیما
بازرگانی برنا
دندونت
آژانس عکس برنا
تشریفات شایسته
بانک سپه
رایتل
اکت
بلیط هواپیما
بازرگانی برنا
دندونت
آژانس عکس برنا
تشریفات شایسته
بانک سپه
رایتل
اکت
بلیط هواپیما
بازرگانی برنا
دندونت
آژانس عکس برنا
تشریفات شایسته