معرفی کتاب هفته؛

«بادام» رمانی تحسین‌شده درباره معنای وجود و رشد انسان

|
۱۴۰۱/۰۲/۰۱
|
۰۳:۰۵:۰۰
| کد خبر: ۱۳۱۸۹۶۵
«بادام» رمانی تحسین‌شده درباره معنای وجود و رشد انسان
سون وون پیونگ (متولد 1979) رمان نویس کره جنوبی است. او برنده دو جایزه ادبی در سال 2016 برای Amondeu (بادام) و در سال 2017 برای Seoreunui bangyeok (ضد حمله سی) شده است. رمان های او معنای وجود و رشد انسان را کشف می کنند و با استفاده از شخصیت های منحصر به فرد و توسعه سریع طرح مشخص می شوند.

به گزارش خبرگزاری برنا، انتخاب داستان «بادام» از سوی مجلۀ وال استریت در زمرۀ «داستان‌هایی که می‌تواند شما را به هرکجا ببرد»، از سوی اینترتینمنت ویکلی در رده‌بندی «در خانه بمانید و بخوانید»، و از جانب سالونز در مقولۀ منتخب «بهترین و متهورانه‌ترین» قرار گرفته است. همچنین این اثر به عنوان «عالی‌ترین داستان» در باستلز برگزیده شده است.

یونجی با نارسایی مغزی‌ای به نام آلکسی‌تیمیا متولد شده که به واسطۀ آن احساساتی چون ترس یا خشم را تجربه نمی‌کند. او دوستی ندارد، اما مادر و مادربزرگ ازخودگذشته‌اش برای او زندگی امن و رضایت‌بخشی فراهم می‌آورند. اما هنگامی که حادثۀ خشونت‌بار تکان‌دهنده‌ای تصادفاً دنیای او را از هم می‌پاشد و او تنها و بی‌کس به حال خود رها می‌شود، اوضاع تغییر می‌کند.

یونجی که در تقلا برای کنار آمدن با فاجعه‌ای که برایش رخ داده، گوشۀ انزوا برگزیده، بر سر راه گان، نوجوان دردسرسازی قرار می‌گیرد که به تازگی به مدرسۀ آنها منتقل شده است. در کمال شگفتی، پس از چندی میان آن دو پیوندی عجیب شکل می‌گیرد، که ناگاه زندگی گان به خطر می‌افتد. یونجی ناچار است پا را از همۀ منطقه‌های امنی که برای خود خلق کرده بیرون نهد تا شاید قهرمان داستان خود گردد.

بخش‌هایی از کتاب:

این داستان به طور خلاصه درباره ملاقات یک هیولا با هیولای دیگری است.

یکی از هیولاها من هستم.

یون جه با یک بیماری مغزی به نام آلکسی تایمیا به دنیا آمد که بروز احساساتی مانند ترس یا خشم را برای او سخت می‌کند. او هیچ دوستی ندارد - دو نورون بادام شکلی که در اعماق مغزش قرار گرفته‌اند این کار را با او کرده‌اند - اما مادر و مادربزرگ فداکارش زندگی امن و رضایت‌بخشی را برای او فراهم می‌کنند. خانه ی کوچک آنها بالای کتابفروشی دست دوم مادرش است که با یادداشت های رنگارنگ تزئین شده است. این یادداشت ها به او یادآوری می کند چه زمانی باید لبخند بزند، چه زمانی باید بگوید "متشکرم" و چه زمانی بخندد.

سپس در شب کریسمس - شانزدهمین سالگرد تولد یون جه - همه چیز تغییر می کند. یک عمل تکان دهنده ی ناشی از خشونتی تصادفی دنیای او را در هم می شکند و او را تنها و به حال خودش رها می کند. یون جه که برای کنار آمدن با فقدان خود تلاش می کند، در انزوای خاموش عقب نشینی کند، تا اینکه گون نوجوان مشکل داری به مدرسه شان می آید و آنها یک پیوند شگفت انگیز ایجاد می کنند.

همانطور که یون جا شروع به باز کردن زندگی خود به روی افراد جدید می کند - از جمله یک دختر در مدرسه - چیزی به آرامی در درون او تغییر می کند. و هنگامی که گون ناگهان زندگی خود را در خطر می بیند، یون جه این شانس را خواهد داشت که از منطقه ی امنی که ایجاد کرده است خارج شود تا شاید تبدیل به قهرمانی شود که هرگز فکرش را نمی کرد.

انتهای پیام //

نظر شما