امیرعباس کارگران: طلای جهانی بگیرم، مدال‌هایم را تقدیم امام رضا(ع) می‌کنم

|
۱۴۰۱/۰۴/۲۱
|
۲۳:۰۰:۰۱
| کد خبر: ۱۳۵۰۳۲۹
امیرعباس کارگران: طلای جهانی بگیرم، مدال‌هایم را تقدیم امام رضا(ع) می‌کنم
پس‌ازآن اتفاق تلخ و باورنکردنیِ 8 سال پیش و توسل مادرش به خانم فاطمه معصومه(س) یک‌بار دیگر فرصت زندگی یافت و همین سال تحصیلی اخیر توانست با توسل به حضرت ثامن‌الحجج(ع) بر سکوی قهرمانی بایستد و به‌عنوان اولین جوان مشهدی، مدال طلایی پرتاب وزنه رقابت‌های پاراآسیایی جوانان را از آن خود کند. او در تمام این مسیر، زندگی و موفقیت‌هایش را مرهون کرامات اهل‌بیت(ع) می‌داند و نیت کرده، پس از کسب موفقیت در سکوی جهانی، همه مدال‎هایش را به موزه رضوی تقدیم کند.

به گزارش خبرگزاری برنا از مشهد؛ امیرعباس کارگران، عضو تیم ملی نوجوانان و جوانان ایران و پیش از آن، دانش‌آموز ساعی و خوش آتیه مدارس امام رضا(ع) است که داستان زندگی‌اش، حرف‌های شنیدنی زیادی از باورمندی و تلاش و توکل برای دانش آموزان هم‌سن‌وسال خود دارد.

دست به دامان خواهر و برادر باکرامت

پیراهن تیم ملی را که مزین به سه رنگ پرچم کشورمان هست، به تن دارد و همراه مادرش سر قرار مصاحبه آمده. 17 ساله است و در پایه یازدهم دبیرستان علوم و معارف اسلامی امام رضا(ع) تحصیل می‌کند. از قامت ورزشکاری‌اش کمتر معلوم می‌شود که جزء ورزشکاران معلول باشد. تا اینکه مادرش ماجرای معلولیت او را تعریف می‌کند: 9 ساله بود که سکته مغزی کرد که برای کودکی به سن او، نادر بود. 22 روزبه کما رفت. با هوشیاری سطح 3، پزشکان قطع امید کرده بودند ... 

ولی مادرش مثل همه مادرها، گوشش به این حرف‌ها بدهکار نبود. حرف دلش را می‌شنید و با امید به خدا، لحظه‌ای دست از تلاش برای بهبود پسرش برنداشت. هرروز حرم می‌رفت تا برایش دعا کند. اما قرار بود عنایت به این بیمار، به دست بانوی باکرامت قم رقم بخورد. یک روز که حالش بدتر شد، دست به دامن حضرت معصومه(س) شد و نذر کرد هرسال به بارگاه مطهر حضرت معصومه(س) مشرف شود. 

مادر ادامه داد: از خواهر امام هشتم جواب گرفتیم ولی همان لحظه رو به حرم گفتم: «آقا ممنونم». چون مدیون عنایت ایشان هستیم. از سالی که جواب گرفتیم و پسرم به زندگی برگشت، هرسال در مناسبتی، پسرم را به پابوسی خانم به شهر مقدس قم می‌برم.  

از ویلچر نشینی تا ایستادن بر سکوی قهرمانی

پس از معلولیتی که به‌واسطه سکته بر او عارض شده بود، ویلچر نشین شد ولی برادر بزرگ‌ترش که بازیکن لیگ برتر والیبال استان است، پیگیری و جستجو کرد تا اینکه پای برادرش به هیئت ورزش‌های جانبازان و معلولین خراسان رضوی و عرصه ورزش حرفه‌ای باز شد. مربیان پس از گرفتن چند آزمون، استعداد امیرعباس را در رشته پرتاب وزنه تشخیص دادند. کم‌کم با تمرین و فیزیوتراپی، روی پاهایش ایستاد و یک سال و نیم تمرین کرد تا به دو سال کرونا برخورد، ولی روحیه خود را از دست نداد و تمرین و پشتکار را سرلوحه عمل قرارداد. 

از خردادماه 1400 دوباره به میدان ورزش برگشت و تنها پس از چند روز تمرین، مربی اسمش را برای مسابقات قهرمانی کشور؛ انتخابی تیم ملی فرستاد. او موفق شد ورودی پرتاب دیسک را بگیرد و با شرکت در مسابقات مدال برنز را از آن خود کند و پس‌ازآن به اردوی تیم ملی پرتاب دیسک دعوت شد. او ادامه می‌دهد: وقتی دوباره رکوردگیری انجام شد، پرتاب دیسک را 3 متر بالاتر از ورودی خودم زدم و در کمال تعجب، وزنه را هم یک متر بالاتر از حدنصاب ورودی زدم؛ برای همین برای شرکت در دو ماده به رقابت‌های پاراآسیایی کشور بحرین اعزام شدم. 

در رقابت‌های پرتاب دیسک 9 حریف از کشور خودمان گرفته تا رقبایی از بحرین، تایلند و ویتنام داشت که او با 26 متر توانست عنوان نخست را به نام خود ثبت کند؛ درحالی‌که نفر دوم 22 متر و 80 سانتی‌متر پرتاب کرد. با نگاهی به رقابت‌های پیش رویش، از تاریخ مسابقات بعدی جویا شدم. در جواب گفت: 30 تیرماه قرار است مجدد عازم مسابقات قهرمانی کشور شوم تا پس از گذراندن موفق مسابقه رکوردگیری و انتخابی تیم ملی برای حضور در مسابقات بین‌المللی به میزبانی  کشور سوئیس آماده شوم.

رفتار با شأن و منزلت

از او دلیل انتخاب مدرسه معارف امام رضا(ع) را جویا شدم؛ این بار مادر جوابم را داد: پیش از ورود  تحقیقات مفصلی از مدارس به‌ویژه واحد 14 انجام دادم. از مدیر و دانش آموزان تا امکانات و فضای اعتقادی و تربیتی حاکم بر مدرسه. خدا را شکر، شنیده‌ها با آنچه بعداً خودمان دیدیم، یکی بود. 

از ایشان خواستم موارد ملموس‌تری را بیان کند که در پاسخ گفت: همیشه نگاه همکلاسی‌ها به من مثل یک دوست بوده و برخورد بچه‌های مدرسه با من عین یک پسر معمولی است. معلم‌ها با همه بچه‌ها با شأن و منزلت رفتار می‌کنند. ولی مدرسه‌های قبلی بچه‌ها توی بازی‌ها شرکتم نمی‌دادند و... او اضافه کرد: ازنظر درسی هم همین‌طور. تقریباً کل پارسال توی اردو بود. بااین‌حال، متولیان آموزشی با او راه آمدند و با معلمان رایزنی کردند تا با پسرم همراهی کنند و بتواند با خیال راحت درس و ورزش قهرمانی را دنبال کند.  

امیرعباس هم حرف مادر را این‌طور تکمیل می‌کند: هم درزمینهٔ تحصیلی، هم فعالیت‌های ورزشی و امور فرهنگی و فوق‌برنامه، این واحد به دانش آموزان بها می‌دهد. وقتی برگشتم، مدرسه جلسه قدردانی برایم گرفتند و تندیس امام رضا(ع) و... هدیه گرفتم. 

اگر بخواهی برای ما، تعریف و برداشت خودت از سال‌ها حضور در مدارس امام رضا(ع) در عبارتی بیان کنی، چه می‌گویی؟ او جواب می‌دهد: «تلاش و پشتکار در کنار اعتقاد به خدا و اهل‌بیت(ع). یاد گرفتم طوری به یک استعداد وزندگی خودمان مشغول نشویم که خدا و باورهایمان را فراموش کنیم، در هر کاری که تلاش می‌کنیم، خدا رأس همه امورمان باشد.»

مثل قهرمانان بزرگ

از امیرعباس می‌پرسم، شده قبل یا حین مسابقات، از امام هشتم کمک بطلبی و یا نذر کنی؟ در جوابم می‌گوید: بله. از آقا کمک می‌خواهم. بازهم مادر تکمله ای زیبا به حرف پسر می‌زند: شب قبل مسابقات، خانوادگی حرم مطهر حضرت رضا(ع) مشرف می‌شویم و امیرعباس از من می‌خواهد که من برای موفقیتش دعا کنم. خودش از آقا می‌خواهد که توان و انرژی مضاعفی به او بدهد که حریف‌ها را ببرد. 

از پسرش می‌پرسم مگر خودت به‌اندازه کافی تلاش نمی‌کنی و توان لازم را نداری، چرا از ایشان کمک می‌خواهی؟ جواب می‌دهد: منظورم توانی غیر از قدرت بدنی است. از آقا حمایت و توان معنوی می‌خواهم که بتوانم سربلند شوم و پرچم کشورمان بین آن‌همه پرچم بالا بیاید. 

مادر در ادامه اشارتی از نتیجه توسل شان به امام هشتم می‌آورد: مربی پسرم می‌گفت؛ همین‌که توی تمرینات 21، 22متر می‌زده، و به‌یک‌باره در مسابقه چهار متر بیشتر بزند، کم‌سابقه است. شاید یک ورزشکار در طول یک سال بتواند رکورد خود را چهار متر ارتقا بدهد. 

از او بالاترین آرزویش را که می‌پرسم، می‌گوید: هدف والای من مثل همه ورزشکاران، قهرمانی پاراالمپیک است. سپس امیرعباس هم به نیت قلبی‌اش اشاره می‌کند: پیش خودم با آقا قرار گذاشته‌ام که اگر امام هشتم یک‌بار دیگر  کمکم کنند و مدال جهانی را بگیرم، مثل قهرمانان بزرگ، همه مدال‌هایم را به موزه امام رضا(ع) تقدیم کنم.

انتهای پیام/

 

نظر شما