به گزارش گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری برنا، در نوشتاری از محمدعلی حیدری - محقق و روزنامهنگار - با عنوان «نگاهی به سیر سینمای ایران در مجامع جهانی» آمده است: « سینما به عنوان هنر، هنری کامل است و برای تکمیل شدن نیازمند چیز دیگری نیست. البته سینما به عنوان صنعت هم صنعتی کامل است و نیازی به افزوده شدن چیزی بر آن نیست و باز به عنوان یک فعالیت اقتصادی هم کامل است و در این جنبه نیز مانند سایر جوانب، نیازمند چیز دیگری نیست. اگر از هر یک از این سه جنبه به سینما نظر کنید، با موجودی کامل مواجه خواهید شد و سروکارداشتن با هریک از این موارد؛ شما را صاحب هویتی خاص خواهد کرد. البته از لحاظ «نظری» این جوانب را از یکدیگر تفکیک میکنم؛ به طور مثال اگر دربارۀ جنبه اقتصادی سینما به بحث میپردازم، فرض میکنم سینما مقولهای است که صرفاً ارزش اقتصادی دارد، در سایر جوانب نیز کار به همین منوال است. اما در عمل نمیتوان به راحتیِ بحث نظری، جوانب سینما را تفکیک کرده، و به طور جداگانه به هر یک از آنها پرداخت. در مقام عمل، تمام این جوانب به هم آمیخته میشود و سینما به عنوان موجودی واحد دارای جوانب مختلف، اما غیر قابل تفکیک، پیش روی ما قرار میگیرد. از این دیدگاه، طبیعی است که اگر ما بخواهیم دگرگونی و استحالهای در سینما رخ بدهد، باید تواماً به هر سه جنبه آن نظر داشته باشیم.
ما در عمل سینما را مانند منشوری میدانیم که تمام وجوه آن دارای هماهنگی و هم ارزشی است، به طوری که اگر یکی از وجوه آن کوچکتر از سایر وجوه باشد، قطعاً در عملکرد منشور خللی بروز خواهد کرد. معمولاً مراکزی که بیشترین توجه خود را بر جنبه فرهنگی سینما متمرکز کردهاند، جنبههای دیگر سینما، یعنی جنبههای اقتصادی و صنعتی آن را به عنوان مزاحم تلقی میکنند. حال آنکه سینما ناگزیر از داشتن این سه جنبه است و اساساً هیچ دلیلی وجود ندارد که ما دو جنبۀ دیگر را به عنوان جنبههای مزاحم تلقی کنیم. اگر ما امروز شاهد بروز تحول و شکلگیری حرکتی مفید در سینمای بعد از انقلاب هستیم، باید بدانیم که یکی از دلایل چنین امری، قوی بودن جنبه اقتصادی و صنعتی سینما است به طوری که آن را واردار به حرکت کرده است و به همین دلیل سینما، ناگزیر از حرکت و تداوم حیات است و باز به همین دو دلیل است که سینما ناگزیر از دگرگون شدن میباشد. ما در سایر رشتههای هنری این دو جنیه اقتصاد و صنعت را به قدرت و صراحت سینما نمیبینیم، به همین دلیل است که این رشتهها، حیاتی گیاهی را طی میکنند، بدون آنکه چندان جلب نظر کنند.
کشوری که صنعت سینما نداشته باشد، نمیتواند سینما داشته باشد. چنین کشوری طبیعتا نمیتواند مدعی صاحب رای و نظر بودن در سینما به عنوان مقولهای فرهنگی- هنری باشد. اگر اقتصاد سینما در کشوری سالم و با صرفه نباشد، طبیعتاً حرکت سینما در چنین کشوری، مدام و بالنده نخواهد بود. البته این دو جنبه، شروط لازم سینما هستند؛ اما شرط کافی، همان جنبه پراهمیت، یعنی جنبه فرهنگی- هنری سینما است. باز باید دانست که اگر شروط لازم وجود نداشته باشند، حیات سینما به خطر خواهد افتاد.
وقتی میگوییم سینمای ایران، چه منظوری داریم و اصولاً منظورمان از «سینمای ایران» چیست. گاه این طور است که ما فقط یکی دو فیلم را مد نظر قرار میدهیم و وقتی میگوییم «سینمای ایران»، شنونده گمان میکند مقصودمان کل سینمای این کشور است، حال آنکه مقصود همان یکی دو فیلم است. فرضاً ما از مجموع تولیدات سینمایی کشور ژاپن فقط آثار مربوط به «کوروساوا»، «کینوشیتا» و «اوزو» را مدنظر قرار میدهیم و لفظ سینمای ژاپن را به آثار این فیلمسازان اطلاق میکنیم؛ حال آنکه سینمای ژاپن پر از تولیدات سبک و بیمایه است. داشتن چنین دیدی از سینمای یک کشور، معرف نگاه غیرحرفهای به سینماست. اگر ما بخواهیم سینمای یک کشور را مورد ارزیابی قرار بدهیم و در مورد آن به بحث بپردازیم ناگزیر هستیم که سینمای آن کشور را مانند یک هرم در نظر بگیریم. به طوری که تمامی تولیدات سینمایی آن کشور در این هرم بگنجد رأس این هرم (و فقط رأس آن) مخصوص فیلمهای برتر است و قاعدۀ این هرم که تعداد فیلمهای بیشتری را شامل میشود به آثار سطح پایین اختصاص دارد. طبیعتاً سینمای هر کشوری درگیر چنین هرمی است. به عنوان نمونه، سالانه سیصدوپنجاه فیلم در سینمای ژاپن تولید میشود. قاعدتاً هرم سینمای ژاپن این سیصدوپنجاه فیلم را در بر میگیرد. از میان این سیصدوپنجاه فیلم، فقط صد فیلم غیر پورنوگراف میتوان سراغ کرد. و در میان همین صد فیلم هم شما هیچ اثری از کوروساوا نمیبینید زیرا او امکان تولید فیلم با سرمایۀ ژاپنی را ندارد.سینمای ژاپن، فیلمهای ژاپنی نیستند که شما در تلویزیون با سینماهای ایران میبینید. این فیلمها تصوری از سینمای ژاپن در اذهان مردم پدید آورده است که به هیچ وجه با واقعیت موجود منطبق نیست. در واقع سینمای ژاپن شامل تمام فیلمهایی است که در ژاپن ساخته شده و هرم سینمای آن کشور را تشکیل میدهند.
وقتی به «سینمای ایران» اشاره میکنم، منظور تمام سینما و هرم سینما است نه فقط یکی دو فیلم شاخص و شناخته شده. موضوع طرح سینمای مطلوب با هویت مستقل فرهنگی، مسیری را پیش پای سینما نهاده است که گام برداشتن در جهت نیل به سینمای وابسته به ریشههای فرهنگی خودمان را ضروری جلوه میدهد. به طوری که موفقترین سینماگران کسانی هستند که در این راستا قدم برمیدارند. این ما نیستیم که سینماگران را در این مسیر انداختهایم، بلکه طبیعی است سینماگری که در این جامعه زندگی میکند، آثارش هم باید به درد همین جامعه بخورد. حتی اگر آثار سینمای ما مخاطب جهانی داشته باشد، باز باید از پشت تریبون همین جامعه با آنها ارتباط برقرار کند.
اگر ما موضوع سیاست و دیپلماسی را بشناسیم، با توجه به وضعی که ایران در جوامع بینالمللی دارد، متوجه خواهیم شد که نشان دادن چراغ سبز به ایران از طریق سینما، مضحکترین کار ممکن است. برای نشان دادن چراغ سبز، حوزهها و مراکز بهتر و دقیقتری وجود دارد. اگر به تاریخ دهه شصت رجوع کنیم میبینیم؛ پس از موضوع سلمان رشدی، کشورهای غرب، جو تبلیغاتی گستردهای علیه ایران به پا کردهاند، این مسئله در تبلیغات آنها جنبۀ فرهنگی به خود گرفت. پس اساساً هیچ زمینهای وجود ندارد که بخواهند در همین حوزه، یعنی حوزه فرهنگی، از طریق سینما به ما چراغ سبز نشان بدهند. این توضیح از جنبه بینالمللی قضیه بود.
اگر کسی با مسئلۀ حضور در جشنوارههای بینالمللی آشنا باشد، میداند که نفس شرکت در برخی جشنوارهها گاه بسیار مهمتر از برنده شدن است. وقتی سینمای ایران در دوران جنگ تحمیلی در جشنوارههای معتبر ، حضور داشت جوّ بسیار شدیدی در کشورهای غربی علیه ایران به وجود آمد. آنها در تبلیغات خود سعی کردهاند از کشور ما تصویری عقبمانده ارائه دهند و چنین حضوری در جهت خلاف آن تبلیغات و نفیکننده آنهاست. علاوه بر اینها وقتی آنها فیلمهای ما را میبینند، بیش از پیش دچار تحیر و تعجب میشوند.
در دنیا، سینما را تحت یک تقسیمبندی قرار میدهند. اصولاً سینما در یک موقع به سینمای کشورهای سوسیالیستی، سینمای غرب و سینمای جهان سوم تقسیم میشده است؛ اما وقتی به نحوۀ حضور سینمای ایران در جشنوارههای بینالمللی نگاه میکنیم؛ درمییابیم که ناگزیر هستیم به مسائل جدیدی توجه کنیم. در سینمای دنیا، چیزی مانند سینمای کشورهای سوسیالیستی، دیگر مطرح نیست. چون خود کشورهای سوسیالیستی از چنین سینمایی دست برداشتهاند. امروزه از نظر آنها یک سینمای جهان پیشرفته داریم و یک سینمای جهان سوم که شامل سینمای آمریکای جنوبی، هند، کشورهای عربی و ... میباشد. این سینما را در مرزبندیها و تحت معیارهای مشخصی مورد ارزیابی قرار میدهند.
وقتی ما برخورد جشنوارهها را با سینمای ایران میبینیم، درمییابیم که آنها سینمای ایران را در محدودۀ سینمای جهان سوم مورد ارزیابی قرار نمیدهند و این نکته، نکتهای بسیار قابل توجه است. سینمای ایران در نسبت طولی با سینمای هند و آرژانتین و ترکیه و ... قرار نمیگیرد. از این نظر که در طی سالهای اخیر، ایران در تیتر اخبار جای داشته و تصویر پررنگی از ایران بر اذهان غربیها حاکم شده است (و ایران نزد آنها معروف به جایی است که حرفهای عجیب و غریب از آن درمیآید و بدیهیات عالم را مورد سوال قرار میدهد و ...) طبیعی است که از ایران توقع سینمایی متفاوت با سینمای عالم دارند.
در محافل فرهنگی دنیا، از سینمای ما به عنوان «سینمای پُست مدرن» نام میبرند و این بسیار جالب است. آنها سینمای ما را در مقایسه با سینمای خودشان میسنجند نه در مقایسه با سینمای کشورهای جهان سوم. برخورد آنها با آثار ما، درست مثل برخورد خودمان با آثارمان میباشد. میتوان گفت غربیها و مراکز فرهنگی آنان، همان توقعی را از سینمای ما دارند که ما خودمان داریم. آنها توقع دارند سینمای ما، هویتی مستقل از نظر فرهنگی و هنری احراز کند و زبان جدیدی را برای بیان حرفی جدید به کار بگیرد. ما نیز به دلیل حیات در همین محیط فرهنگی، چنین توقعی از سینمای خودمان داریم.
کسانی که نگرانند مبادا سینمای ما (به دلیل حضور در صحنههای بینالمللی) دچار انحراف بشود، باید بدانند که حتی اگر سینماگران ما حاضر به انحراف بشوند، صحنههای بینالمللی حاضر به قبول انحراف سینمای ما نیستند! ما وقتی میتوانیم در عرصههای بینالمللی موفق بشویم که سینمایی با هویت ملی و فرهنگی داشته باشیم. باید توجه داشت که چه فیلمهایی از سینمای ایران، در صحنه بینالمللی موفق بودهاند و کدامها کسب موفقیت نکردهاند. شاید موجب تعجب باشد که برخی فیلمهای مطرح، در جشنوارهها پذیرفته نشدند، زیرا آنها بخشی از سینمای ما را میخواهند که در پی تلاش برای احراز هویت فرهنگی است. آنها میخواهند در فیلمهای ما به زعم خودشان موجود عجیبالخلقه (ایران) را ببینند.
اگر سینمای ما موفقیتهایی کسب کرد، این موفقیتها حاصل جسارت کارگردانان و کسانی بود که در سینما نقش تألیفی دارند. اینها شجاعت به خرج داده و جسارت کردند و در مقابل تحقیرشدگی در مقابل فرهنگ غرب، که در جامعه سینمایی امری طبیعی تلقی میشد، قد علم کردند و با معارضه ومبارزه با این حس تحقیرشدگی توانستند موفقیتهای کسب کنند و تا حدودی، هویت مستقل برای سینما کسب کنند. اگر در دهههای پیشین در جامعه سینمایی، تحقیرشدگی نه تنها امری مذموم نبود بلکه امری بسیار ممدوح شمرده میشد. اما الان سینماگر ما در وضعیتی است که اگر به او بگویید «کارهایت شبیه آثار فلان فیلمساز خارجی است» او ناراحت و شرمنده و خجل میشود. یعنی اگر در درون فیلمساز ما، تحقیرشدگی وجود داشته باشد، دیگر مثل گذشته از بروز آن کیف نمیکند بلکه خجالت میکشد.
مسیر سینمای ما مسیری سربالایی است، درست مانند دامنۀ یک کوه. در ابتدای امر مدعیان بسیاری برای صعود از این کوه پیدا میشوند، اما هر چه که بالاتر برویم ادامه مسیر، نفس و توان بیشتری را میطلبد. بسیاری که فاقد چنین توانایی باشند از ادامه مسیر باز خواهند ماند.»