درس گفتارهای مرحوم آیت‌اله مجتبی تهرانی-درس چهارم

دعا و تقاضای نادرست!

|
۱۳۹۵/۰۳/۲۵
|
۰۹:۵۹:۵۹
| کد خبر: ۴۱۷۱۹۳
دعا و تقاضای نادرست!
پایگاه اطلاع رسانی آیت‌اله مجتبی تهرانی، اقدام به انتشار درس گفتارهایی از وی، پیرامون دعا در ماه رمضان کرده است که قسمت سوم آن درخصوص دعا و تقاضای نادرست است.

به گزارش گروه اجتماعی خبرگزاری برنا، پایگاه اطلاع رسانی آیت‌اله مجتبی تهرانی(ره) اقدام به انتشار درس گفتارهایی از آن عارف سالک، پیرامون دعا در ماه رمضان کرده است که قسمت اول آن پیرامون دعا و تقاضای نادرست از نظر می گذرد.

أعوذُ باللّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجِیمِ؛ بسمِ اللّهِ الرّحمنِ الرّحیمِ؛  
«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ؛ وَ اسْمَعْ نِدَائِی إِذَا نَادَیْتُکَ وَ اسْمَعْ‏ دُعَائِی‏ إِذَا دَعَوْتُکَ‏ وَ أَقْبِلْ عَلَیَّ إِذَا نَاجَیْتُکَ فَقَدْ هَرَبْتُ إِلَیْکَ وَ وَقَفْتُ بَیْنَ یَدَیْکَ»[1]
مروری بر مباحث گذشته
بحث ما راجع به دعا بود و اینکه ماه مبارک رمضان، ماه تلاوت قرآن و دعا است و در آن به این دو سفارش شده است. این ماه از یک طرف ماه بازگو کردن سخنان ربّ است، سخنانی‏‌که از مصدر وحی نازل شده و از طرف دیگر هم ماه راز و نیاز عبد با ربّ خود است تا بنده از او درخواست کند.‎
 امّا در باب دعا، مسئله این است که دعای او چه نسبت به خود و چه نسبت به غیر، چه معنوی و چه مادّی، باید دعای خیر باشد؛ یعنی یا دفع ضرر کند و یا جلب منفعت. امّا «نعوذبالله»! درخواست ضرر کردن از خدا، چه برای غیر و چه برای خود درست نیست.
نهی از ضرر رساندن به غیر؛ الّا کافر یا مشرک
از اینکه درخواست و دعا کند و از خدا بخواهد که ضرری[2] به غیر برسد نهی‏ شده ‏است. جلسه گذشته در صحبت‏‌هایم تصریح کردم؛ غرض از «غیری» که می‏‌گویم مؤمنان است. اینجا اشاره به دعای مؤمن نسبت به خود و مؤمن یا مؤمنۀ دیگر است. تصریح کردم و گفتم که بحث مشرک و کافر جدا است و این را بعداً بحث خواهم کرد؛ یعنی اینکه انسان مشرک یا کافر را لعن یا نفرین کند بحث جدایی دارد. یک عدّه ممکن است در اثر کمی اطّلاعاتشان این‎ها را با هم اشتباه کنند.
جلسه‏ گذشته در مورد غیر بحث کردم و روایاتی را خواندم که نباید این کار را نسبت به غیر کنیم، چون اصل در اسلام جذب است نه دفع.
ضرر رسانی به خود در دو دسته از روایات:
دسته اول؛
 و امّا نسبت به خود چون دیگر این به طریق اولی است. در این باب دو دسته روایت داریم؛ یک دسته از روایات، به طور مطلق می‏‌گویند، به تعبیر من این روایات علّتی نیاورده و تعلیلی در آن‎ها وجود ندارد. روایت مذکور می‏‌گوید: از خدا برای خودت درخواست مرگ نکن. این بالاترین ضرر است که بگویم: خدایا مرگم را برسان.
نفرین و لعنت تعارفی!
البتّه این دعا یک وقت جنبه تعارفی نیز دارد. در این جنبه ارادۀ جدّی‎ نیست. در چنین افرادی اراده استعمالی وجود دارد، این‏‌ها هیچ‎وقت حاضر به مرگ نیستند. می‌‏گوید: خدایا مرگم بده؛ امّا اراده جدّی ندارد، ما به این‎ها کاری نداریم. آن‎هایی که اراده‏ جدّی دارند را مطرح می‎کنم.
آرزوی مرگ نکن
«رُوِیَ عن رَسوُلِ‌‏الله(صَلّی‏‌الله‌‏عَلَی‌هِ‏وَآلِهِ‌‏وَسَلَّم) قال: لا یَتَمَنَیَنَّ أَحَدُکُمُ المَوتَ لِضُرٍّ نَزَلَ بِه»، رسول خدا فرمودند: هیچ‎گاه احدی از شما برای ضرر، حادثه‏ و گرفتاری‎ای که، «نَزَلَ بِه»، به‎سوی او فرود آمده درخواست و  آرزوی مرگ نکند.
تو محدودی؛ راه‎ها محدود نیست
وقتی در شدّت گرفتاری قرار گرفته‌‏ای، خیال می‌‏کنی که همه راه‏‌ها به‏‌سوی تو مسدود است. این به خاطر آن است که تو خودت محدود هستی، لذا خیال می‏‌کنی راه‏‌ها مسدود است. در حالی که این‎طور نیست. وقتی به بالا رو کنی و سراغ آن موجودی که محدود نیست و لایتناهی است بروی، خواهی دید که هیچ راهی برای او مسدود نیست. به‏‌خصوص آن هم در شب‏‌های ماه مبارک رمضان که گفتم همه‏‌ی حجاب‌‏ها برطرف شده است.
گره از کارم باز کن!
این روایت از پیغمبر اکرم است که می‏‌گوید: وقتی گرفتار شدی و ضرری متوجّه تو شد، عصبانی نشو تا اینکه بگویی: خدایا مرگم را برسان. هرگز چنین چیزی نگو و از خدا بخواه گره از کارهایت باز کند.
دسته دوم؛
چند جلسه گذشته وعده کرده بودم که در این باب وارد می‏‌شوم. 14 روایت دیدم. اما نمی‌‏توانم همه را مطرح کنم. در دسته دوّم از روایات تعلیل وارد شده؛ یعنی بیان کننده علّت این است که ما می‏‌گوییم، از خدا طلب مرگ نکن،  حتی اگر در فشار قرار گرفتی.
آرزوی مرگ، قطع‎کنندۀ مسیر
در اینجا به چند روایت اشاره می‌‏کنم؛ از پیام‌بر اکرم روایت شده است:  «لاَ یَتَمَنَّیَنَّ أَحَدٌ مِنْکُمُ الْمَوْتَ إِمَّا مُحْسِنًا فَلَعَلَّهُ أَنْ یَزْدَادَ خَیْرًا وَ إِمَّا مُسِیئًا فَلَعَلَّهُ أَنْ یَسْتَعْتِبَ»، هیچ‎کدام از شما درخواست و آرزوی مرگ نکند، چرا؟ چون یا از افراد نیکوکار محسوب می‏‌شود و چون آدم نیکوکاری است اگر در اینجا بماند، مرتّباً کار نیک می‏‌کند و بر نیکی‏‌هایش افزوده می‏‌شود. پس چرا بمیرد؟ نیکی کند، خوبی کند، تا به خوبی‎های خود اضافه کند، «وَ إِمَّا مُسِیئًا فَلَعَلَّهُ أَنْ یَسْتَعْتِبَ»، نعوذبالله! و اگر از کسانی که نیکی کردن ملکه‏اش باشد نیست و به اصطلاح گناه‎کار است، در اینجا یک احتمال وجود دارد که اگر بماند می‎تواند توبه کند و برگردد. در روایتی که از پیغمبراکرم بود چند حالت را بیان کردند و یکی هم همین بود.
آرزوی بازگشت به دنیا
روایت دیگری از پیغمبراکرم است که: «لا تَمَنَّوُا المَوتَ فَاِنَّهُ یَقطَعُ العَمَلَ وَ لا یُرَدُّ الرَّجُلَ فَیَستَعتِبُ»، نگاه کنید! حضرت اینجا علّت را چیز دیگری بیان می‎کنند، البتّه با آن هم‏سو است، امّا به بیان دیگر. رسول خدا می‏‌فرماید: هیچ‎کدام از شما آرزو و تقاضای مرگ نکنید، چرا؟ چون اگر بمیری، دیگر نمی‌‏توانی کاری انجام دهی، «فَاِنَّهُ یَقطَعُ العَمَل»، تمام شد، «وَ لا یُرَدُّ الرَّجُل»، و بازگشتی هم نیست، «فَیَستَعتِب». می‎خواهی برگردی و جبران کنی، امّا دیگر راه بازگشت بسته شده است. این همان است که در آیه قرآن هم می‎آمده است که وقتی هنگام مرگ می‌‏رسد و حُجب کنار  می‌‏رود، ملکات و اعمال خود را که نگاه می‌‏کند به وحشت می‏افتد، «رَبِّ ارْجِعُونِ* لَعَلِّی أَعْمَلُ صالِحاً فیما تَرَکْتُ».[8] آنجا آرزوی بازگشت به دنیا می‏‌کند. به خدا می‏‌گوید: خدایا! «رَبِّ ارْجِعُونِ»، من را به دنیا بازگردان. شاید عمل صالح انجام دهم. امّا جواب چه می‌‏آید؟ «کَلّا»، راه بازگشتی نیست.
مواظب باش، چه دعایی می‎کنی!
چه آرزویی می‏کنی؟ درصدد این باش که خودت را اصلاح کنی. در روایت دیگری از پیغمبرا کرم آمده  است این‎ها غالباً از پیغمبر است. «لا تَمَنَّ المَوتَ فَاِنَّ هَولَ المُطَّلَع شَدید وَ إِنَّ مِنَ السَعادَۀ أَن یَطوُلَ عُمرُ العَبد وَ یَرزُقَهُ الله اَلإنابَه»، تقاضای مرگ نکنید، چرا؟ صحنه قیامت سخت وحشتناک است، «فَاِنَّ هَولَ المُطَّلَع شَدید»، از سعادتِ شخص است، یعنی از سعادتمندی عبد است که طول عمر پیدا کند، برای اینکه موفّق شود خداوند انابه را روزی او گرداند؛ یعنی رو به‎سوی خدا کردن را نصیبش کند.
بیانات حساب‎شده در روایات
من فکر می‏‌کنم که حضرات ائمّه در بعضی از روایات طرف‏‌های سؤال‎کننده را برانداز هم می‏‌کردند و این جملات را می‏‌گفتند. هر کدام از بیانات به‏‌ گونه‏‌ای حساب شده است و هر کدام با بیانی دیگر و علّت را در قالب دیگری ریخته است.
نمی‎دانی چه چیزی برای آن دنیا فرستادی!
«لا یَتَمَنَّ اَحَدُکُم المَوت فَإِنَّهُ لا یَدری ما قَدَّم لِنَفسی»،[11] هیچ‎کدام از شما درخواست مرگ نکند، چرا؟ چون نمی‏دانی که چه چیزی جلوتر برای خودت را پیش فرستادی! هیزم جهنّم فرستادی، یا نهال‌‏های زیبا برای بهشت؟ کدام‎یک از این‎ها است؟
آیا برای رفتن به جهنّم شتاب می‎کنی؟
در یک روایت دارد: «لا تَمَنَّ المَوت فَإِن کُنتَ مِن أَهلِ الجَنَّۀ فَالبَقاءُ خَیرٌ لَک وَ إِن کُنتَ مِن اَهلِ النّار فَما یُعجِلُکَ إِلَیها»،[12]چرا درخواست مرگ می‏کنی؟ اگر اهل بهشت باشی بمانی بهتر است، چرا چون کارهای بهشت‌‏ساز بیشتر انجام می‌‏دهی؛ امّا اگر اهل آتش باشی، چرا برای رفتن به جهنّم شتاب می‌‏کنی؟ حالا اگر جهنّمی باشی مقداری دیرتر بروی بهتر نیست؟ نگاه کنید. با هرکسی یک طور صحبت می‏‌کنند.
بمانی و اطاعت خدا کنی، بهتر است یا با معصیت بمیری؟
روزی کسی خدمت امام ‏صادق(ع) آمد، «جَاءَ رَجُلٌ إِلَى الصَّادِقِ (علیه‌‏السلام) فَقَالَ قَدْ سَئِمْتُ الدُّنْیَا»، و گفت: از این دنیا خسته شدم، «فَأَتَمَنَّى عَلَى اللَّهِ الْمَوْتَ»، برای من از خدا درخواستِ مرگ بکنید. «فَقَالَ (علیه‎السّلام) تَمَنَّ الْحَیَاةَ لِتُطِیعَ‏ لَا لِتَعْصِیَ»، حضرت فرمودند: برو و از خدا عمر بخواه که اطاعت خدا کنی، نه اینکه او را معصیت کنی، «فَلَأَنْ تَعِیشَ فَتُطِیعَ خَیْرٌ لَکَ مِنْ أَنْ تَمُوتَ»، تو اگر بمانی و اطاعتِ خدا کنی برای تو بهتر است، تا اینکه بمیری، «فَلَا تَعْصِیَ وَ لَا تُطِیع»،[13] چون وقتی مُردی، نه اطاعتی وجود دارد و نه عصیانی. هیچ‎کدام نیست! این خوب است یا اینکه بمانی و اطاعت خدا کنی؟ شکّی نیست ماندن و اطاعت خدا کردن بهتر است!
هلاکت ابدی از خدا نخواه!
موسی ابن‏‌جعفر(ع) شنید که شخصی از خدا تقاضای مرگ می‏‌کند، «سَمِعَ مُوسَى(علیه‎السّلام) رَجُلًا یَتَمَنَّى الْمَوْتَ فَقَالَ لَهُ هَلْ‏ بَیْنَکَ‏ وَ بَیْنَ‏ اللَّهِ‏ قَرَابَةٌ یُحَامِیکَ لَهَا؟»، حضرت فرمودند: بین تو و خدا خویشاوندی‎ای وجود دارد تا از تو پشتیبانی کند؟ «قَالَ لَا»، گفت: نه! قوم وخویشی با خدا ندارم، «قَالَ فَهَلْ لَکَ حَسَنَاتٌ قَدَّمْتَهَا تَزِیدُ عَلَى سَیِّئَاتِکَ؟»، آیا حسناتی داری که پیش فرستاده باشی تا بر گناهانت غلبه کنند؟ «قَالَ لَا» گفت: نه! ندارم، «قَالَ فَأَنْتَ إِذاً تَتَمَنَّى هَلَاکَ الْأَبَدِ»،[14] حضرت فرمود: پس تو هلاکت ابدی از خدا می‏‌خواهی. آدم عاقل که این‎کار نمی‏‌کند!
جذب ائمّه به سوی رحمت و سعادت الهی
من این روایت را مطرح کرده و دسته‏‌بندی کردم. در علّت‏‌ها هم علّت تکراری نیاوردم، چنانچه هر کدام از آن‏‌ها یک تعبیر و یک قالب جدا داشت. امّا تمام این‎ها در یک چیز مشترک هستند؛ حتّی آن‎هایی هم که نسبت به غیر باشد، همین‏طور است که همه با هم هم‏سو هستند و آن این اصلی است که می‌گویم؛ ائمّه می‏‌خواهند افراد را به‎سوی سعادت بکِشند. آیا شما غیر از این را می‌‏فهمید؟ نه. واقعاً همین است که می‏‌خواهند بندگان را به‎سوی سعادت و رحمت خدا بکِشند. این جذب است، جذب به‎سوی سعادت و رحمت.
نمی‏‌خواهند آن‎ها روی‎گردان شوند. می‎خواهند جلوی روی‎گردانی این‎ها را بگیرند. توجّه کنید. آن‎ها در یک چیز مشترک هستند و آن اصل جذب به‎سوی رحمت خدا و سعادت ابدی است. آن‎ها دنبال این هستند. ائمّه نمی‏‌خواهند کسی را مأیوس و ردّ کنند.
این بحث‏‌هایی که می‌‏کنم، تقریباً بحث‌‏های ریشه‏‌دار است و کمتر کسی هم به این سبک بحث کرده ‏است. امّا توجّه داشته باشید که اینجا با جایی‏‌که «تقاضای شهادت» می‏‌کنند، اشتباه نشود. بین این دو فرق بگذارد. کما اینکه در قبل، در بحث لعن و نفرین، گفتم که این بحث نباید به مؤمن، مشرک و کافر خلط شود. مشرک و کافر را قرآن هم لعن کرده، آن ربطی به این‎ها ندارد، این‎ها را با هم خلط نکنید.
دعای تقاضای شهادت
شما در دعاها ببینید. این را به ما آموخته‌‏اند که شما تقاضای شهادت کنید. این هم مرگ است، امّا مرگ فی ‏سبیل‏ الله.
بگذارید از ماه رمضان بگویم. در دعاهای شب‎های ماه رمضان این را می‌‏خوانید: «وَ لَیْلَةَ الْقَدْرِ وَ حَجَ‏ بَیْتِکَ‏ الْحَرَامِ‏ وَ قَتْلًا فِی سَبِیلِکَ فَوَفِّقْ لَنَا»،[15] این دعای ماه رمضان است که هر شب می‎خوانیم. این را به عنوان نمونه گفتم که در دسترس‏ ما است. تقاضا می‏‌کند: «قَتلاً فی سَبیلِکَ فَوَفِّق لَنا»، این مرگ عین سعادت است؛ یعنی چه؟ یعنی شهادت عین سعادت است.
دعا برای شهادت
لذا چون عین سعادت است، در ادعیه‏ ما ترغیب شده ‏است که نسبت به شهادت دعا کنید چون این عین سعادت است. لذا معصومین(صلوات ‏الله‏ علیه م‏اجمعین)، هم می‌‏بینیم که در ادعیه، دعا نسبت به شهادت را مطرح کرده‌‏اند و هم در عمل دعوت به شهادت کرده‎‎اند. از این طرف در ادعیه دعا نسبت به شهادت را بیان کرده‎‎اند و هم در نسبت به دعوت، دعوت کردنِ مردم به شهادت را گفته‎‎اند.
رفتار همیشگی حسین (علیه‎السّلام) دعوت به شهادت بود
البتّه بگویم که این کار، کارِ همیشگی حضرت در حرکتش از مکّه به‎سوی کربلا بود؛ یعنی دعوت به شهادت و از هیچ‎کس هم پنهان نمی‌‏کرد.
دعوت حسین (علیه‏السّلام) از حبیب برای شهادت
می‏‌گویند: همین‏ که وارد کربلا شد به شخصی در کوفه نامه نوشت: «مِنَ الحُسین ابنِ عَلی مِنَ الرَّجُلِ الفَقیه حَبیب‏ ابنِ مَظاهِرِ الاَسَدی»، و امّا بعد، «فَاِنّّا قَد نَزلنا کَربَلا وَاَنتَ تَعلَم قِرابَتَنا مِن رَسوُلِ الله فَاِن اَرَدتَ نُصرَتَنا فَقدِم اِلَینا عاجِلا»، از حسین به حبیب. حبیب ما وارد کربلا شدیم. تو هم قرابت ما با پیغمبر را می‏‌دانی و جایگاه ما را خوب می‎شناسی، اگر می‏خواهی ما را یاری کنی، دعوتت می‏‌کنم، «فَاقدِم اِلَینا عاجِلاً»، سریع خودت را برسان و الّا عقب می‌‏مانی. او را دعوت به شهادت می‏‌کند. هم با زبان دعوت می‏‌کرد و هم با نوشته.
ذکر مصیبت
می‏‌گویند: نامه به دست حبیب رسید. می‏‌گویند: موقعی بود که این پیرزن و پیرمرد چاشت می‏‌خوردند. در زدند. رفت و یک مقدار در برگشت تأمل کرد. همسرش گفت: چه شده؟ چه خبر است؟ گفت: هیچ. حسین به کربلا آمده. نامه‎ای به من نوشته که: بیا و من را کمک کن. از همسرش هم تقیّه می‏‌کرد، که نکند بفهمد و مانع او شود. گفت: می‏دانی من که دیگر پیر شدم و نمی‌‏توانم کرّ و فرّی کنم. شروع کرد به عذر آوردن. همسرش به او رو کرد و گفت: یعنی تو نمی‏روی. سری بلند کرد و گفت: یااباعبدالله! ای کاش من مرد بودم؛ به کربلا می‏‌آمدم.
حبیب به همسرش رو کرد و گفت: کربلایی بروم تا رو سفیدت کنم! از جا حرکت کرد. از خانه خارج شد. به بازار کوفه آمد. دید شمشیرها و نیزه‌‏ها را تیز و آماده می‏‌کنند تا به جنگ حسین (ع) روند. به دوست قدیمی‎اش مسلم بن عوسجه برخورد کرد. گفت: می‏‌دانی که حسین به کربلا آمده؟ من می‏‌خواهم بروم. آیا تو می‌‏آیی؟ گفت: بیا با هم برویم!
این دو با هم آمدند. نزدیک کربلا رسیدند. اصحاب حسین (ع) می‎دیدند که هر روز هزار هزار لشگر از کوفه می‌‏آید و به سمت خیمه‏ عمر سعد می‏‌رود، امّا سمت خیام حسین(ع) هیچ‎کس نمی‏‌آید. امّا امروز چه شده که دو تا پیرمرد به سمت خیمه‎ها می‌‏آیند. در خیام حسین(ع) ولوله افتاد. زنان و بی‌‏بی‏‌ها خوشحال شدند. دو پیرمرد برای یاری حسین(ع) می‌‏آیند. حضرت زینب(سلام‏ الله‏ علیها) سؤال کرد: این‎ها چه کسانی هستند؟ گفتند: حبیب بن مظاهر. گفت: سلام من را به حبیب برسانید. ببین چه می‏گذرد به زینب(سلام‏الله‏علیها). به حبیب گفتند: حبیب! دختر علی(ع)، به تو سلام رساند. می‏‌گویند: حبیب دست برد و خاک‎های کربلا را روی فرق خود ریخت. گفت: من که باشم دختر امیر عرب به من سلام کند.

 


[1]. بحارالانوار، ج91، ص96
[2]. بالاترین ضرر مرگ است
[3] . این را فشرده می‏کنم چون هنوز مباحثمان مانده است.
[4] . کنز العمال ج2 ص93
[5]. این یک دسته از روایت است که به عنوان نمونه بیان کردم. چون اگر بخواهم روایات را مطرح کنم، زمانِ زیادی می‎برد.
[6]. سنن نسائی، ج6، ص382
[7]. کنز العمال، ج15، ص553
[8]. سوره مبارکه مؤمنون، آیات99 و100
[9]. این روایات غالباً از پیغمبر است
[10]. کنز العمال، ج15، ص554
[11]. کنز العمال، ج15، ص555
[12]. کنز العمال، ج15، ص553
[13]. بحار الأنوار، ج‏6، ص 128
[14]. بحار الأنوار، ج‏75، ص 327
[15] . إقبال الأعمال، ج‏1، ص 61
نظر شما