داشتیم به یک سفر دستهجمعی میرفتیم. از همه جور سن و سالی بین ما بود؛ از جوان 17 ساله تا سالمندانی پیرتر از من که سنشان به 75 سال میرسید.
راهنمای تور به هر کسی مسوولیتی میسپرد و وقتی نوبت پیرترها شد گفت: شما فقط سعی کنید از گروه عقب نمانید. پرسیدم چرا یک مسوولیت واقعی به ما نمیدهید؟ مثلا گردآوری افراد تور یا تذکر دادن برای تمام شدن وقت یا سرپرستی یک گروه کوچک و تقسیم خوراکیها؟ میدانید مسوول تور چه گفت؟ بهانه او این بود: برای این که شما ممکن است حواستان پرت شود چیزی را گم یا فراموش کنید. او فکر میکرد با یک عده عقبافتاده سفر میکند. حتی عقبافتادهها نیز این مقدار مسوولیت را میتوانند بپذیرند. نگاه او به پیری مساوی ازکارافتادگی و بیمصرفی بود، نگاهی که باعث خجالت ما در میان آن جمع 30 نفری شد.
به گزارش گروه باشگاه جوانی خبرگزاری برنا، این خاطره را صادق ـ الف سالمند 70 ساله برایمان بازگو میکند. این سالمند از نگاه نادرست برخی افراد نسبت به پیری و فرآیند و تحولات آن و تواناییهای افراد سالمند گلایه دارد.
تصورات قالبی در برخی جوامع بین مردم رایج است که در مورد سالمندان صحت ندارد. مثلا گفته میشود افراد پیر فراموشکارند و قدرت انجام کارها را ندارند.
دکتر سیدجلال صدرالسادات در این باره اعتقاد دارد تصورات قالبی در برخی جوامع بین مردم رایج است که در مورد سالمندان صحت ندارد. مثلا گفته میشود افراد پیر فراموشکارند و قدرت انجام کارها را ندارند.آنها با این تصور، بیهیچ بررسی پس از بازنشستگی، سالمند را از فعالیتهای اجتماعی بازمیدارند و سبب میشوند سالمند به سرعت احساس کفایت و کنترل خود را از دست بدهد.
این متخصص دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی میافزاید: بیشتر افراد در دوران زندگی قادرند از طریق کار، خانوده، تفریحات سالم، فعالیتهای اجتماعی و ... میزان رضایتبخشی از تاثیرگذاری بر زندگی و دنیای اطرافشان را تجربه کنند، اما با پیر شدن افراد آنان در وضعیتی قرار میگیرند که امکان نشان دادن شایستگی و کفایت خود را ندارند. افت و کاهش در توانایی جسمی، بینایی و شنوایی سالمند چالش دیگری است که آن را تجربه میکند و سبب تضعیف احساس کارآمدی و کفایت آنان میشود و رفته رفته او را از صحنه اجتماع دور میکند.
پیری ناتوانی نیست
مشکل دیگری که یک سالمند با آن روبهرو است معادل گرفتن پیری با ضعف و ناتوانی و نداشتن سلامتی است، تا جایی که اگر یک جوان هم کمر درد بگیرد میگوید: پیر شدم دیگر!
این روانشناس تاکید میکند: وقتی سالمندان خود نیز دچار این پیشداوری باشند انتظار دارند پیری دردناک و منفی داشته باشند و همین حالت نیز سراغشان میآید. وی میافزاید: سالمندان ما اول از همه باید باورهای خود را درست کنند زیرا اگر هر روز با این فکر از خواب برخیزند که من پیر شدهام و دیگر به درد نمیخورم همین وضع بر آنان مستولی شده، اطرافیان نیز همین برداشت را از او خواهند داشت و برعکس اگر سالمندی خود و تواناییهایش را باور داشته باشد، جامعه نیز ناچار از پذیرش آن میشود.
سالمندان ما اول از همه باید باورهای خود را درست کنند زیرا اگر هر روز با این فکر از خواب برخیزند که من پیر شدهام و دیگر به درد نمیخورم همین وضع بر آنان مستولی شده، اطرافیان نیز همین برداشت را از او خواهند داشت و برعکس اگر سالمندی خود و تواناییهایش را باور داشته باشد، جامعه نیز ناچار از پذیرش آن میشود.
خود را باور کنیم
همه چیز به باور ذهنی و قدرت روحی و ایمان شما بستگی دارد. اگر فکر میکنید میتوانید پس میتوانید.به عنوان مثال میتوان به سالمندی اشاره کرد که در 90 سالگی خودش زندگی خود را اداره میکرد و مستقل بود و در مغازه مشغول کسب بود.هوش و حواس خوبی داشت و درآن سال پس از فوت همسرش همسر دوم اختیار کرده بود و 8 سال بعد وقتی با او گفتوگو کردیم خودش به تنهایی کولر خانه را سرویس میکرد و همسرش نیز هنوز حال و حوصله پختن شیرینیهای خانگی را داشت و انصافا این کار را خیلی خوب انجام میداد.پیرترین نگهبان دنیا نیز در تخت سلیمان سالمندی بود که امروز احتمالا در آستانه 100 سالگی قرار دارد. او کوهنوردی میکرد و هر روز کیلومترها راه را میپیمود.آنان سلامت زندگی کردهاند و سلامتی و تندرستی خود را باور دارند، تا دقایق آخر عمرشان زندگی خود را کنترل میکنند و چیزی به نام بازنشستگی نمیشناسند.ما نیز اگر در مورد سالمندان تصور اشتباهی داشته باشیم خود به جرگه سالمندانی میپیوندیم که ناتوان و دست و پا گیرند.
خطابهای نازیبا
نسترن ـ الف میگوید: باید مراقب صحبت کردن خود باشیم. من 40 سال دارم و برای خرید به میوهفروشی میروم. میوهفروش خودش مردی است که 55 ساله نشان میدهد و هر بار مرا میبیند میگوید: مادر چه میخواهی.آیا درست است که ما هنوز قدم به میانسالی نگذاشته خود را پیر تصور کنیم؟
شاهین ناصری، کارشناس زبان و ادبیات فارسی نیز معتقد است وقتی 2 نفر با هم حرف میزنند میگویند: پیرزنی آمد و پیرمردی را دیدم. این درست نیست. کلمه مسن و سالمند خیلی مودبانهتر است، در حالی که پیرمرد و پیرزن حالت منفی دارد. وی اشاره میکند در برخی زبانها و حتی ادبیات کهن عجوز و عجوزه خطابی بود که در مورد سالمندان به کار میبردند و برخی اقوام هنوز سالمندان خود را پیر زال خطاب میکنند و خطابهای تحقیرآمیزی برای سالمندان دارند که باید این فرهنگ اصلاح شود و جای خود را به کلمات مثبت بدهد.
سالمند به استقلال و احساس کفایت نیاز دارد، اما این با رها کردن و به حال خود گذاشتن والدین سالمند و سالخورده فرق زیادی دارد.
همه انسان ها جایزالخطا هستند
از قدیمالایام گفتهاند انسان جایزالخطاست و از آنجا که سالمند نیز انسانی شریف و عزیز است از این قاعده استثنا نیست، اما سالمندان جدی گرفته نمیشوند و خطاهایشان بزرگ جلوه داده میشود.دکتر صدرالسادات در این مورد اعتقاد دارد سرزنشهای بیمورد سالمند در مورد اشتباهاتی که مرتکب میشود از مهمترین چالشهای دوران سالمندی است. حرفهای آنان جدی گرفته نمیشود و اشتباهاتشان مورد تمسخر و انتقاد شدید قرار میگیرد، تا جایی که تمایل به این وجود دارد که نسلهای جدید آنان را سرکوب و یکجانشین کنند، با این اتهام که همه کارهایشان غلط از آب درمیآید، در حالی که پژوهشها نشان میدهد گرچه سالمندان گاهی اوقات در انجام تکالیف ذهنی کند عمل میکنند، اما با استفاده از تجارب و خردمندی قادرند این کندی را جبران کنند.
رهایی و جدایی
سالمند البته به استقلال و احساس کفایت نیاز دارد، اما این با رها کردن و به حال خود گذاشتن والدین سالمند و سالخورده فرق زیادی دارد.رها کردن سالمند و وادار کردن او به ادامه یک زندگی کسلکننده از دیگر مسائل مبتلابه سالمندان است. برخی از این سالمندان در خانههای خود رها میشوند و برخی دیگر در خانههای سالمندان. با وجود این واقعیت که مغز از عضلاتی تشکیل نشده است که در اثر استفاده نکردن تحلیل برود، اما ممکن است فرد فرصت تفکر خلاقانه، حل مشکلات و تجربه لذت و با کفایت بودن را از دست بدهد. ممکن است از نظر روانشناختی دچار رنج شوند و این موضوع در میان سالمندان متداول است. اغلب سالمندان به طور کلی و بویژه سالمندان دچار سکته، آرتروز، دیابت و سایر بیماریها، احساس کارآمدی و سلامت خود را از دست میدهند و اغلب از ناراحتی روانشناختی شدید رنج میبرند و اتکا به نفسشان آسیب میبیند.اینها بخشی از مشکلاتی است که سالمندان و جامعه با آن درگیر هستند و به بهانههای گفته شده سعی میشود سالمندان کنار گذاشته شده و جدا از بقیه سنین دیده شوند.تغییر این نگرشها فرهنگسازی عمیقی میطلبد که مشکلاتی فرهنگی و ریشه یافته جای خود را به راهکارهایی نو و گشاینده بدهند؛ فرهنگسازیای که به نظر میرسد ما داریم قدمهای اولش را برمیداریم.