تبسم کشاورز_ فیلم سینمایی «آبستن» که در چهل و سومین جشنواره فیلم فجر برای نخستین بار به نمایش درمیآید، تجربهای مشترک به کارگردانی محمد و مصطفی تنابنده است. در گفتوگویی که محمد تنابنده با خبرنگار گروه فرهنگ و هنر برنا داشته درباره روند همکاری با برادرش، ایده اولیه فیلم و تکنیک سکانسپلان در روایت این داستان پرتنش صحبت کرده است.
در ادامه گفتوگوی کامل محمد تنابنده با خبرنگار برنا را میخوانید.
برنا: این فیلم همکاری مشترک شما و برادرتان است. این همکاری چگونه شکل گرفت و چطور وظایف بین خودتان تقسیم شد؟ چه چالشهایی در کارگردانی مشترک وجود داشت تا به یک زبان سینمایی واحد برسید؟
تنابنده: از همان ابتدا مشخص بود که ما از نظر سلیقه سینمایی به هم نزدیک هستیم. از کودکی کنار هم فیلم دیدیم، تجربههای مشترکی داشتیم و به همین دلیل درک درستی از نگاه یکدیگر داریم. وقتی فیلمنامه را نوشتم، میدانستم که کار سختی پیش رو دارم. مصطفی هم تجربه زیادی در پروژههای مختلفی هم در مقام مشاور کارگردان و هم در زمینه کار با بازیگران داشت به همین دلیل از او خواستم که به پروژه بپیوندد و با هم فیلم را بسازیم. خوشبختانه این همکاری شکل گرفت و توانستیم فیلم را همانطور که میخواستیم، به سرانجام برسانیم.
برنا: ایده اولیه فیلم از کجا آمد؟ آیا تجربه شخصی یا مشاهدات اجتماعی شما در شکلگیری آن تأثیر داشت؟
تنابنده: چند سال پیش خبری در روزنامه درباره گروهی از مهاجران غیرقانونی که قصد داشتند از مرزهای آبی یک کشور به کشوری دیگر بروند خواندم، اما توسط قاچاقچیان رها شدند و همهشان در دریا غرق شدند. این قصه برایم رنگ و بوی خاصی داشت. همیشه به این فکر میکردم که افرادی که تصمیم به خروج غیرقانونی از کشورشان میگیرند، اغلب خودشان درگیر مشکلات و محدودیتهایی هستند و به دنبال یک فرصت تازه برای زندگی میگردند. اما سرنوشت تلخ و غمانگیزی در انتظارشان است. این موضوع برایم نقطه شروعی شد تا قصه «آبستن» را بنویسم.
برنا: یکی از ویژگیهای خاص فیلم شما استفاده از تکنیک سکانسپلان است. این انتخاب از ابتدا در فیلمنامه وجود داشت یا در مراحل بعدی تصمیم گرفتید از این روش استفاده کنید؟
تنابنده: در ابتدا فیلمنامه بر اساس سکانسپلان نوشته نشده بود. قرار بود فیلم را به شیوه معمول بسازیم، اما عادت دارم وقتی فیلمنامهای را تمام میکنم، مدتی از آن فاصله بگیرم و بعد دوباره به سراغش بروم. در این رفتوبرگشتها، دیالوگی در ابتدای داستان توجهم را جلب کرد؛ جایی که شخصیت قاچاقچی به بقیه میگوید: «یک ساعت و نیم دیگر باید حرکت کنیم...» متوجه شدم که این ۹۰ دقیقه دقیقاً همزمان با مدتزمان یک فیلم سینمایی استاندارد است. به این فکر کردم که چقدر جالب میشود اگر مخاطب تمام ثانیههای این ۹۰ دقیقه را همراه کاراکترها تجربه کند، چون آنچه در این بازه زمانی رخ میدهد، برای آنها سرنوشتساز است؛ بنابراین تصمیم گرفتم فیلم را بهطور کامل براساس سکانسپلان بازنویسی کنم.
برنا: یکی از چالشهای رایج در فیلمبرداری سکانسپلان، کاهش انعطاف در تدوین و ایجاد مشکل در حفظ ریتم فیلم است. چطور این مسئله را مدیریت کردید؟
تنابنده: دقیقاً همینطور است. در فیلمهایی که بر اساس سکانسپلان ساخته میشوند، معمولاً ریتم آرامتری داریم، چون طراحی میزانسن و دکوپاژ کار دشواری است. اما در «آبستن» این مسئله کاملاً متفاوت بود. فیلم از دقیقه ۱۰ وارد ماجرای اصلی میشود و هر لحظه پیچیدهتر و پرتنشتر میشود. برای همین، از ابتدا طراحی دقیقی برای حرکات دوربین و بازی بازیگران انجام دادیم تا ریتم فیلم حفظ شود. خوشبختانه نتیجه همان چیزی شد که میخواستیم.
برنا: جایگاه دوربین در فیلم چیست؟ آیا تنها یک ناظر بیطرف است یا نقشی در درام دارد؟
تنابنده: دوربین در این فیلم کاملاً ناظر است و تلاش کردهایم که حس مستندی پرتنش ایجاد کنیم. معمولاً در فیلمهایی که با تکنیک سکانسپلان ساخته میشوند، شاهد فضایی آرام هستیم، اما در «آبستن» اینطور نیست. فیلم از همان ابتدا پرالتهاب است و بهمرور تنشها بیشتر میشود. ما سعی کردیم با استفاده از این تکنیک، حس درگیری و همراهی مخاطب با شخصیتها را بیشتر کنیم.
برنا: امیدوارید مخاطبان چه تجربهای از تماشای فیلم داشته باشند؟
تنابنده: امیدوارم مخاطبان بتوانند با قصه و شخصیتها همراه شوند و درگیر تجربه احساسی فیلم شوند. این فیلم درباره یک موقعیت خاص است که سرنوشت آدمها را تغییر میدهد. فکر میکنم این حس برای تماشاگران هم ملموس باشد و بتوانند آن را تجربه کنند.
برنا: در ادامه صحبتهای قبلی، به نظر میرسد که ایده اجرای سکانسپلان در فیلم شما نوعی بازگشت به همان خبری است که خوانده بودید. چه شد که این تصویر ذهنی را به زبان سینما ترجمه کردید؟
تنابنده: بله، دقیقاً همینطور بود. وقتی آن خبر را میخواندم، ناخودآگاه در ذهنم تصاویر میساختم که چه بلایی سر این آدمها آمده است. بعد فکر کردم که چقدر جالب میشود اگر این تصویر ذهنی را جایگزین دوربین کنم و کارکرد دوربین این باشد که من و مخاطب، این قصه را شبیه به یک مستند یا یک گزارش خبری ببینیم. البته فیلم خیلی دراماتیکتر پیش میرود.
برنا: درباره بازیگران فیلم، عباس غزالی، سوگل خلیق و توماج دانشبهزادی، چه مراحلی طی شد تا آماده شوند؟ آیا تمرینات خاصی داشتند؟ چون در سکانسپلان، حفظ ریتم و پیوستگی احساسی کار دشواری است...
تنابنده: بله، ما تمرینات زیادی داشتیم. عباس غزالی و توماج دانش بهزادی را سالهاست که میشناسم و بارها با هم کار کردهایم. شخصیتهای افشین و بهمن را بر اساس شناختی که از آنها داشتم، نوشتم. وقتی همه بازیگران در تهران جمع شدند، دورخوانی را شروع کردیم، اما تمرینها فقط محدود به فیلمنامه نبود. گاهی فیلمنامه را کنار میگذاشتیم و در مورد زندگی این کاراکترها حرف میزدیم، لحظات دراماتیکشان را کشف میکردیم، زجرها و خوشیهایشان را درک میکردیم تا بازیگران بتوانند در این نقشها زندگی کنند.
برنا: با توجه به سکانسپلان بودن فیلم، حتماً بارها پیش آمده که به دلیل یک اشتباه مجبور شوید دوباره از ابتدا شروع کنید. این مسئله چقدر سخت بود؟
تنابنده: خیلی زیاد. بارها پیش آمد که به دقایق پایانی فیلم رسیده بودیم و یک اشتباه کوچک باعث میشد که از ثانیه یک دوباره شروع کنیم. این روند چندین روز طول کشید تا بالاخره یک برداشت کامل بگیریم.
برنا: بازیگران چقدر اجازه بداههپردازی داشتند؟
تنابنده: در مراحل تمرین، نظر همه را میگرفتم و اگر دیالوگی برایشان سخت بود، همانجا بازنویسی میکردم. اما زمانی که به فرم نهایی رسیدیم، دیگر همهچیز قفل شد. هیچ دیالوگ یا حرکتی نباید کم یا زیاد میشد، چون کوچکترین تغییر میتوانست به ریتم فیلم لطمه بزند. به همین دلیل، باید همه چیز دقیق و هماهنگ اجرا میشد.
برنا: برادرتان، محسن تنابنده، نظری درباره فیلم داشت؟ آیا با او مشورت کردید؟
تنابنده: مگر میشود از تجربه و هوش محسن استفاده نکرد؟ اما واقعیت این است که او خیلی درگیر کارهای خودش بود و حتی فرصت نکرد فیلمنامه را بخواند. فقط قصه و ایده اجرایی را برایش تعریف کردم. مطمئنم اگر میدید، نظرات خوبی میداد، ولی این کار کاملاً برعهده من و مصطفی بود.
انتهای پیام/